1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

پناهجوی افغان: رفیقم پیش رویم در سوریه کشته شد

۱۳۹۷ اردیبهشت ۱۶, یکشنبه

جنگجویان خارجی زیادی در جبهه جنگ، در بحران سوریه حضور دارند. بسیاری از آنها هنوز دوره نوجوانی خود را پشت سر نگذاشته اند. نوامی کونراد، خبرنگار دویچه وله با یکی از آنان مصاحبه کرده است.

https://p.dw.com/p/2xFed
Syrien Schiitische Gruppen
عکس: picture-alliance/AP Photo/J.al-Helo

وقتی که "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" ایران دو انتخاب را پیش روی م.(اختصار نام به دلیل حفاظت از معلومات فردی)، مهاجر افغان ماند، او هیچ راهی نداشت. سپاه به او گفت که یا در سوریه بجنگد یا به افغانستان دیپورت می شود. سال ۲۰۱۴ بود که این نوجوان، که مکتبش را خلاص نکرده، به منطقه جنگی سوریه فرستاده شد و سه سال آنجا ماند؛ جایی که هرگز درباره آن نشنیده بود.

او به دویچه وله گفت: «من ترسیدم که بمیرم، بنابراین سوریه را انتخاب کردم». بازگشت به افغانستان در حال جنگ، انتخاب خوبی نبود. م. می گوید که علاوه بر این، پولی را که می دادند، برای او که در کارگاه خیاطی کار ایرانی کار می کرد و به خاطر بی مدرکی دستگیر شده بود، نسبتا خوب بود. او ماهانه ۷۰۰ دالر امریکایی دریافت می کرد.

در سال ۲۰۱۴، ایران حمایتش را از بشار اسد، رئیس جمهور سوریه تشدید کرد. از این رو، این کشور سربازان زیادی را به سوریه فرستاد که بسیاری از آنها مهاجران افغان در ایران بودند. او به همراه ده ها افغان بی مدرک دیگر دستگیر شده بود و در یک ایستگاه پولیس نگهداری می شد. تقریبا همه این افراد انتخاب کردند که به جای دیپورت شدن به افغانستان، به سوریه بروند.

م. نهایتا می گوید که "این کار تصمیم خوبی نبود".

م. در حال حاضر در یک اپارتمان مشترک با یک مهاجر افغان دیگر، در برلین زندگی می کند. او مدام از جنگ و مرگ حرف می زند، هرچند که می گوید کوشش می کند تا خاطرات بد را در سوریه باقی بگذارد و فراموش کند؛ اما این کار همیشه میسر نیست.

دیدبان حقوب بشر: کودکان ۱۴ ساله به جنگ سوریه فرستاده شده اند

م. یکی از هزاران افغان بی مدرک عمدتا هزاره است که از سوی "سپاه پاسداران" ایران برای جنگ در کنار نیروهای اسد در سوریه استخدام شده اند. عده ای دیگر نیز به خاطر معاش و اجازه اقامت در ایران به جنگ رفته اند؛ این گزینه ها برای آوارگانی که با ترس دیپورت شدن در هر زمانی، زندگی می کنند تحریک کننده است.

بسیاری ها مانند این نوجوان افغان در کندک "فاطمیون" می جنگند؛ گروهی که فقط از جنگجویان افغان، غالبا شیعیان هزاره تشکیل شده است. هزاره ها سالهاست که در منطقه، خشونت و تعقیب را تجربه کرده اند.

حمیرا ایوبی، یک عضو پارلمان افغانستان از ولایت فراه می گوید که استخدام افغان ها در ایران "علنی و بدون ترس" انجام می شود. او به دویچه وله گفت: «همه در افغانستان می دانند که ایران هزاره های فقیر را هدف این کار قرار می دهد؛ اما هیچ کس نمی خواهد درباره این مسئله صحبت کند».

اما دویچه وله دریافته است که ایران از بین افغان هایی که در افغانستان حضور دارند نیز سرباز گیری می کند. چندین جنگجوی کندک "فاطمیون" گفته اند که آنها در یک مرکز غیررسمی استخدام در غرب کابل، جایی که بیشتر ساکنانش هزاره هستند، نام نویسی شده اند. به گفته چهار نفر که دویچه وله با آنها مصاحبه کرده، این مرکز مدام مکان خود  را تغییر می دهد.

Syrien Schiitische Gruppen
عکس: آرشیف - شماری از جنگجویان کندک فاطمیون در خط جنگی شرق پالمیرا عکس: picture-alliance/dpa/M. Voskresenskiy

ایوبی می گوید: «آنها (ایرانی ها) هزاره های فقیر افغان را در ایران و همچنان افغانستان هدف قرار می دهند و آنها را به سوریه می فرستند. در عوض، جنگجویان پول و حق حفاظت دریافت می کنند و در برخی موارد می توانند شخصا با رهبر ایران ملاقات کنند».

بر اساس گزارشی که سازمان "دیدبان حقوق بشر" سال گذشته نشر کرد، کودکانی به سن ۱۴ نیز در "کندک فاطمیون" حضور دارند. در این گزارش آمده است: «طبق قانون بین الملل، استخدام کودکان زیر ۱۵ سال برای حضور فعالانه در خصومت ها، جنایت جنگی است».

م. هم وقتی به جنگ فرستاده شد، ۱۴ یا ۱۵ ساله بود. او وقتی به دنیا آمد، مادرش فوت کرد و پدرش که معتاد بود، او را ترک نمود؛ بنابراین او نمی داند که دقیقا چند ساله است اما می گوید که "سپاه پاسداران ایران می دانست که من ۱۸ ساله نیستم".

بسیاری از نوجوانان برای جنگ استخدام شده اند

م. می گوید که او یک ماه در ایران آموزش نظامی دید و پس از آن با یک گروه از مهاجران افغان که بسیاری از آنها زیرسن بودند، به دمشق فرستاده شد.

این سربازان جوان به زودی از یک جبهه جنگ به جبهه دیگر فرستاده شدند. م. به همراه دیگر نوجوانان به مناطق جنگی مانند "ملیحه"، "درعا"، "حمرا" فرستاده شدند. او نام این مناطق را نمی داند اما خاطراتی روشن از انفجار بمب، جنگ خیابانی و جنگ خانه به خانه دارد که به گفته او فقط وقتی بمیرد، "از ذهنش پاک می شوند".

حالا وقتی او در برلین از زمان حضورش در سوریه قصه می کند، بلافاصله سرش درد می کند و دستش را روی شقیقه هایش می ماند.

پس از نه ماه، همه چیز ناگهان به آخر خط رسید. آن وقتی بود که یک راکت اصابت کرد و دوست نزدیکش، عباس را کشت. در انفجار همین راکت، صورت و پاهای م. نیز جراحت شدید دید. او پس از آن، با هواپیما از سوریه به شفاخانه ای در تهران منتقل شد، جایی که به گفته او پر از زخمی های افغان بود.

وقتی که از شفاخانه رخصت شد، م. تمام معاشش را که حدود ۷ هزار دالر بود به یک قاچاقبر داد تا او را به اروپا برساند.

م. آن وقت هیچ چیز درباره اروپا نمی دانست و حتا بسیار کم در باره آلمان شنیده بود. فقط می دانست که اروپا جایی است که آرام است و کسی مجبورش نمی کند تا به جنگ برود.

بازوی م. پر از زخم هایی است که مثل یک طراحی می ماند. او مدام کابوس می بیند و لحظه ای را به یاد می آورد که دوست نزدیکش، عباس پیش چشم هایش تکه تکه شد. او مدام ترس در منطقه جنگی را حس می کند.

حالا او منتظر است تا مقامات آلمان درباره دوسیه پناهندگی اش تصمیم بگیرند. با این حال، چانس قبولی او به نظر می رسد که کم باشد چرا که آلمان بخش هایی از افغانستان را به عنوان "مناطق امن" درج کرده و همزمان اخراج افغان ها را تشدید نموده است.

نوامی کونراد / ع. ح.

عبور از قسمت بیشتر در این زمینه

بیشتر در این زمینه