لیلا حیدری؛ مادری برای معتادان به مواد مخدر در کابل
۱۳۹۴ خرداد ۲۸, پنجشنبهفعالیت لیلا حیدری هر روز صبح از بدترین نقطه شهر کابل آغاز میشود. او سراغ هزاران معتادی را در زیر پل سوخته کابل میگیرد که در بین لای و لوش خوابیدهاند و برخی از آنها، آخرین روزهای زندگی را در این مکان متعفن سپری میکنند. خانم حیدری معتادانی را که علاقه به ترک اعتیاد داشته باشند، با خود به کمپ مادر میبرد.
گشت و گذار در فضای آلوده با تعفن و دود برخاسته از لجنزار پل سوخته برای غیرمعتادان دشوار است، اما لیلا حیدری میرود تا گمشدهاش را پیدا کند و بتواند انسانی را نجات دهد.
پل سوخته به آخرین ایستگاه عمر معتادان مشهور است. معتادانی که به خط آخر میرسند و اعتیادشان شدید میشود، دیگر جایی در خانه و جامعه ندارند؛ برای آنها پل سوخته آخرین توقفگاه است و انجام اش هم مرگ.
چهره لیلا حیدری برای معتادان آشنا است. برخیها یک بار به کمپ مادر رفته ولی نتوانسته اعتیاد را ترک کنند. لیلا در زیر پل سوخته آمده تا جان حداقل یکی از معتادان را که عارف نام دارد نجات دهد. خانواده عارف از لیلا حیدری تقاضا کرده تا جان پسرشان را نجات دهد، ولی لیلا هرچه صدا میزند تا عارف را از میان هزاران معتاد پیدا کند، او را نمییابد.
وقتی لیلا نمیتواند عارف را پیدا کند، در جستجوی معتاد دیگری است که داوطلبانه حاضر به ترک اعتیاد شود. داوطلب امروز معتادی است به نام هاشم. او دو سال معتاد بوده است و حالا تصمیم گرفته اعتیادش را ترک کند.
لیلا حیدری این معتاد را در موتر شخصیاش سوار میکند و به کمپ مادر انتقال میدهد. نخستین قدم ترک اعتیاد و ورود به کمپ مادر ضبط مواد مخدر و تمام وسایلی است که معتاد با آنها مواد مخدر استفاده میکند.
کارمندان کمپ مادر که همه زمانی معتاد بوده و حالا اعتیاد را ترک کرده اند، به محض ورود هاشم، موهای سروصورت او را میتراشند و لباس اش را تبدیل میکنند. هاشم به جمع معتادانی میپیوندد که برای نجات به کمپ مادر آمدهاند.
دشوارترین روزها
انگیزه نجات معتادان زمانی برای لیلا حیدری خلق شد که یکی از برادرهایش معتاد شد. لیلا میگوید شاهد همه بدبختیها و تیرهروزیهای برادرش بود و با چشمانش میدید برادر جوان اش چگونه بدبخت شد و اعتیاد زندگی او را خاکستر کرد.
دردی که لیلا حیدری از اعتیاد برادرش کشید سبب شد تا او برای ایجاد یک کمپ تلاش کند. او در اولین اقدام با پول اندکی که یکی از تاجران فراهم کرد، کمپ مادر را بنیاد گذاشت.
راهی را که لیلا حیدری میرود ساده و هموار نیست. او از تنگدستیها، تهدیدها و فشار کار حکایتها دارد. لیلا میگوید شبهایی را به یاد دارد که برای چهل معتاد مادری میکرد. او میگوید معتادان در اولین روزهای ترک اعتیاد به کودکان نوتولدی میمانند که خود هیچ کاری برای خود نمیتوانند: «معتاد وقتی تداوی میشود، خود را کنترول نمیتواند. خیلی از آنها دچار اسهال و استفراق میشوند، اما باور کنید که من چهل طفلی را که از 40 تا 70 سال سن داشتند پرستاری میکردم؛ آنهم در هوای سرد زمستان.»
فرار معتادان از کمپ مادر دشواریهای خود را دارد، آنگونه که لیلا میگوید: «گاهی وقت آنها میگریختند. مسافتهای طولانی را من در بین یخک و برف دنبال آنها میدویدم تا آنها انرژی خود را از دست میدادند و چپه میشدند و دوباره آنها را میآوردم به کمپ. روزهای خیلی سختی را دیدم. روزهایی که میدویدم تا دولت کمپ را بسته نکند و شب پرستاری اینها را بکنم و گریه کنم. باور دارم هیچ مادری اندازه من برای اینها گریه نکرده، برای تک تک اینها، برای رنجهایی که اینها کشیدهاند، برای بدبختیهایی که اینها کشیدهاند.»
لیلا حیدری در مدت پنج سال دو بار مورد حمله قرار گرفته است. یک بار در روی جاده بر او حمله کردهاند و بار دوم وارد منزل اش شدهاند؛ ولی لیلا حیدری از تصمیم اش برنگشته است.
عاملان حمله بر جان لیلا حیدری مشخص نیستند، ولی او میگوید مافیای مواد مخدر که از فروش این مواد نفع میبرند او را دشمن میپندارند.
رمز موفقیت
ترک اعتیاد کار آسانی نیست. در حال حاضر دولت افغانستان دهها مرکز تداوی معتادان را در کابل و ولایات تاسیس کرده ولی روشهای شفاخانهای برای ترک اعتیاد به اندازه روشهایی که در کمپ مادر تطبیق میشوند، موثر نبوده است.
معتادان در کمپ مادر توسط کسانی درمان میشوند که زمانی خود معتاد بودهاند. سمزدایی و درمان معتادان تازه وارد، یک ماه طول میکشد، سپس جلسات پیهم مشاوره روانی آغاز میگردد.
کمپ مادر این معتادان را پس از یک ماه به انجمن جهانی «معتادان گمنام» آشنا میکند و مشاوره روانی مفصلی برای کسانی که اعتیاد را ترک کرده آغاز میشود. معتادان میگویند این مشورهها چنان موثر است که همه راهها برای برگشت به اعتیاد را میبندد.
انجنیر مجتبی یکی از معتادانی است که در کمپ مادر درمان شده است. او میگوید مشورههای روانی خیلی برایش موثر بوده است: «من با چیزی که یاد گرفتهام اگر کسی به من بگوید مواد مخدر مصرف کن هزار سال زنده میمانی، مصرف نکنی شش ماه بعد میمیری، من شش ماه زندگی را بر زندگی یک هزار ساله ترجیح میدهم. اگر یک هزار سال زندگی کنی و روزی هزار بار بمیری، بهتر این است که یک بار بمیری.»
اشتغال روش دیگر کمپ مادر برای معتادان است. معتادانی که اعتیاد را ترک میکنند وارد رستورانت "تاج بیگم" میشوند. این رستورانت نیز توسط لیلا حیدری ایجاد شده است. در حال حاضر یگانه منبع عایداتی کمپ مادر، پولی است که لیلا حیدری از رستورانت تاج بیگم به دست میآورد. این رستورانت به دلیل هدف انسانی و خیریهای که دارد به مزدحمترین رستورانت در کابل تبدیل است. آنهایی که از اعتیاد پاک شدهاند به عنوان خدمه در این رستورانت استخدام میشوند. کار در تاج بیگم معتادانی را که تا چند ماه پیش از جامعه ترد شده بودند، دوباره به جامعه ادغام میکند.
بسیاری آنهایی که اعتیاد را ترک کرده از طریق تاج بیگم با افراد و نهادهای دیگر معرفی شده و کارهای بهتری برای خود پیدا کردهاند.
از لجنزار پل سوخته تا مالک قهوهخانه
از لیلا حیدری خواهش می کنم که مرا با یکی از "پسران" اش معرفی کند که اعتیاد را ترک کرده و به زندگی عادی برگشته است. لیلا به تمامی معتادان پاک شده از مواد مخدر پسر خطاب میکند و آنها نیز لیلا را مادر میگویند.
برای دیدار چنین فردی، وارد یکی از قهوهخانهها در شهر کابل میشویم که مالک اش زمانی معتاد بوده است. این قهوهخانه توسط کامران اداره میشود. کامران در سن 12 سالگی معتاد شدهو روزهای سختی را تجربه کرده است. او میگوید: «وضعیتم خیلی خراب بود. نمیتوانستم راه بروم. از ضعیفی به لجنزار پل سوخته افتادم، ولی بچهها مرا کشیدند. همانجا فهمیدم که عجز و ناتوانی از این بیشتر نمیشود.»
لیلا حیدری به کمک این معتاد رسید و او را به کمپ مادر برد. کامران پس از ترک اعتیاد، شش ماه در رستورانت تاج بیگم کار کرد و سپس خود قهوهخانهای را در شهر کابل تاسیس کرد.
کامران حالا اعتبار از دست رفتهاش را دوباره به دست آورده و به انسان آبرومندی در جامعه و خانوادهاش تبدیل شده است: «مرا از خانه کشیده بودند. زمانیکه خبر شدند من پاک شدهام باور نمیکردند، اما پس از این که دیدند در تمام رفتار و زندگیام تغییر آمده اعتماد کردند و حالا بهترین اعتبار را در خانواده دارم.»
از تاسیس این قهوهخانه هشت ماه میگذرد و کامران با گذشت هر روز مشتریان بیشتری پیدا میکند. این جوان هدفهای عالیتری نیز دارد. او زمانی در ایران مجسمهسازی میکرده و مهارت خوبی در این رشته دارد. کامران میخواهد با بدست آوردن پول بیشتر کار مجسمهسازی اش را نیز آغاز کند.
لیلا حیدری با زحماتی که برای کامران انجام داده، برای او مادر است. کامران می گوید: «خانم حیدری از مادر هم بیشتر برایم خدمت کرده است. وقتی خانم حیدری را میبینم روحیه میگیرم و به زندگی امیدوارتر میشوم.»
لیلا حیدری میگوید به هدف مقدسی که برای نجات جان انسانها میانجامد همچنان متعهد است و به راهش ادامه میدهد. او هدفهای بالاتری دارد. میخواهد شفاخانهای تاسیس کند و در کنار آن چند کارخانه برای اشتغال معتادان بسازد تا از برگشت دوباره به اعتیاد جلوگیری نماید. لیلا حیدری از سرمایهداران میخواهد تا در این راستا او را یاری رسانند.
پس از سپری نمودن یک روز با لیلا حیدری با او در پیشروی قهوهخانه خداحافظی میکنم. لیلا دست تکان میدهد و دوباره میرود تا به پسران اش در کمپ مادر رسیدگی کند.