پروفیسور قزلخان: اسلام در بحران و حالت گذار قرار دارد
۱۳۹۸ اردیبهشت ۴, چهارشنبهدر عصری که پاپ به کشورهای اسلامی سفر کرده و برای یک دیالوگ با مسلمانان تبلیغ میکند، و حملات مرگبار بر مساجد کرایستچرچ تا هنوز مورد بحث است، موضوع "تراوما و تحول در اسلام" عاجل تر از هر زمان دیگریست. پروفیسور قزلخان از سالیان زیادی به اینطرف در عرصه روان درمانی فرا فرهنگی، مهاجرت و اسلام کار کرده است. او در صحبتی با دویچه وله گفت که اسلام «برای بقای خود به تحول نیاز دارد.»
دویچه وله: آقای پروفیسور قزلخان، در سالهای اخیر افراطگرایی اسلامیستی در مرکز توجه مردم و رسانه ها قرار داشته است. در جمع تندروان خشونتگرا شمار جوانان و نوجوانان به وضاحت بیشتر از بزرگسالان است. از نظر شما چرا جوانان زودتر تندرو میشوند و همچنان دست به خشونت میزنند؟ و این وضعیت روی سرنوشت این جوانان و موقف شان در سطح جهانی چه تأثیری دارد؟
پروفیسور قزلخان: به هر اندازه که سن جوانان کمتر باشد، به همان پیمانه بیشتر تأثیر پذیر اند. آنها هنوز در مرحله رشد خود قرار می داشته باشند و دنبال شناخت هویت خود می باشند و از خود می پرسند "من کی هستم؟"، "به کجا تعلق دارم؟"، دین من به من چه حکم میکند؟". زمانی که این عوامل در پیوند با مشکلات دیگری قرار میگیرند، مثلاً ضعف اقتصادی، سطح پایین آموزش و تحصیل، و اینکه در بسیاری از کشور ها خشونت حاکم است و در همچو حکومت ها و کشور ها واقعاً دموکراسی وجود ندارد و فساد اداری حاکم است، به شدت سوءاستفاده صورت میگیرد و در نتیجه کودکان و نوجوانان در جست و جوی یک راه حل برای خود شان می شوند. آنها دولت و جامعه خود را ضعیف می بینند. در چنین وضعیتی برخی از سازمان ها دست به کار شده و به این جوانان یک "هویت مطابق میل شان" و همچنان جنگ در برابر امپریالیست ها یا دشمن بیرونی را وعده میدهند. چنین وعده های فریبنده بسیاری از جوانان را به شدت اغوا می کند.
این در سطح بین المللی طبعاً بدین معناست که بسیاری از این سازمان های تروریستی متأسفانه با استفاده از کلمات اسلامی و محتوای اسلامی از قرآن کار خود را به پیش میبرند. آنگاه چنین تصوری ایجاد می شود که واقعاً ترور به نام اسلام انجام مییابد، که طبعاً نادرست است. اما چنین چیزی همزمان در جهان غرب یک موضعگیری منفی را در برابر اسلام در کل ایجاد میکند که اسلام گویا یک پدیده منفی است و با خود خشونت به همره دارد. این بدان معناست که چنین سازمان های تروریستی و جوانانی که به این سازمان ها می پیوندند، سبب می شوند که به گونه شرم آوری یک نام بد به اسلام تحمیل گردد.
دویچه وله: یک اقدام پیشگیرانه برای جلوگیری از افراطی شدن و آمادگی برای خشونت تا چه حدی می تواند مؤثر باشد؟ آیا برنامه های در رابطه با چنین اقدامات پیشگیرانه وجود دارد؟
پروفیسور قزلخان: اقدامات پیشگیرانه بدین معناست که ما باید بالاخره در وضعیتی باشیم که بتوانیم با این جوانان تماس برقرار کنیم، به آنها معلومات بدهیم و بدیلی در برابر خشونت و ترور برای شان ارائه کنیم. به نظر من چنین چیزی هم در اسلام و هم در شرایط فرهنگی، چه در افغانستان و یا هر کشور دیگر اسلامی، وجود دارد. خانواده های این جوانان از جوامع سنتی هستند که در اصل بسیار صلحجو و همدست بوده و صداقت و وفاداری میان شان به شدت حاکم است. اما متأسفانه این مفاهیم از اثر جنگ ها و ترور زدوده شده اند.
این بدان معناست که از طریق پروژه های مختلف باید در خود محل با جوانان ارتباط قایم گردد. این پروژه ها می توانند با حمایت امریکا و جهان غرب راه اندازی شوند، اما همزمان از نزدیک و در خود محل باید برای جوانان برنامه ریزی شود، مثلاً در قدم اول آنها تعلیم و آموزش ببینند، دانش بنیادی در مورد خشونت و جلوگیری از خشونت کسب کنند تا تفکیک بتوانند که مسایل فرهنگی و مذهبی همچنان سبب اعمال خشونت نیز شده می توانند. پس ما به افرادی از خود یک فرهنگ، مثلاً از افغانستان، نیاز داریم که در آنجا آموزش ببینند و آنها کودکان خود را واقعاً بگذارند تعلیم و آموزش ببینند.
اما در حال حاضر به نظر من بهتر است که ما طور مثال از آلمان باید به گونه گسترده در افغانستان، عراق و یا سوریه سرمایه گذاری کنیم تا اقدامات پیشگیرانه علیه خشونت واقعاً موفقیت بار باشند. اما این مسأله با تغییرات و تحولات در این جوامع مرتبط است. پیاده کردن این اقدامات در جوامع دموکراتیک، نسبت به مناطق درگیر جنگ و بحران زده، آسان تر است.
با اینهمه نباید امید را از دست داد و بیشتر از پیش باید برای برقرار کردن تماس با جوانان باید تلاش کرد، مثلاً از طریق فعالیت های ورزشی، انترنت و شبکه های اجتماعی و برنامه های آموزشی. اینها چیز های ابتدایی در زندگی به شمار می روند که جوانان علاقمند آن اند و در رابطه با این مسایل باید با آنها بیشتر بحث ها را اندازی شود. ما باید دوباره قلب این کودکان و جوانان را بدست بیاوریم و به آنها بدیلی را نشان بدهیم که یک راه حل بدون خشونت نیز ممکن است.
دویچه وله: بسیاری از سنت های اجتماعی با احکام اسلامی خلط میشوند. این امر سبب میگردد که دیگر نمیتوان تفکیک کرد که چه چیزی یک روایت دینی است و چه چیزی تا حد زیاد ریشه در ساختار های پدرسالارانه دارد. به ویژه پذیرش خشونت و فشار علیه زنان به یک امر بدیهی مبدل شده است. به نظر شما چرا چنین است و این وضعیت چه تأثیری روانی بالای عامل و فرد قربانی دارد؟ در برابر آن چه میتوان کرد؟
پروفیسور قزلخان: شما واژه "ناموس" را تصور کنید که به خاطر آن طور مثال زنان به قتل میرسند، زیرا عاملان به این باورند که این زنان هستند که مقررات و ارزش ها را رعایت نمیکنند. این از نگاه علمی ثابت شده است که چنین برخوردی به هیچ وجه یک طرز تفکر و موضعگیری اسلامی نیست. چنین شکل خشونت علیه زنان را در اروپا در جنوب ایتالیا، در یونان و همچنان در برازیل و کشور های دیگر جهان نیز تجربه میکنیم. این یک طرز تفکر پدرسالارانه است. در کشور های اسلامی مشکل اینست که یک شیوه زندگی سنتی طرفدار اسلام با خود دین اسلام خلط شده است. مردم عادی کم سواد و یا بیسواد خودشان هرگز قرآن را نخوانده اند. یعنی آنها وابسته به حرف های امام ها و یا آموزگاران مذهبی اند.
متأسفانه اسلام برای علایق سیاسی نیز در سراسر جهان شدیداً ابزارسازی میشود، یعنی به مردم معلومات غلط ارائه میگردد. این یک طرف موضوع است. با آنهم ما در کشور های جهان اسلام ساختار های قوی پدرسالارانه داریم که در آنها زنان یک نوع ملکیت پنداشته میشوند. در همچو جوامع زن به عنوان یک انسان نگریسته نمیشود، بلکه از وی باید حفاظت صورت بگیرد، زن حق ندارد که از مقررات تخطی کند و به تناسب کشورهای دیگر جهان از حقوق مساوی با مرد برخوردار نمی باشد. چنین تصورات منجر به ایجاد دو طبقه در یک جامعه میگردند. در همچو کشورها بسیاری از زنان به آموزش دسترسی ندارند و همچنان از آزادی انفرادی برخوردار نیستند.
این یک مشکل واقعی است که اسلام نیز باید در رابطه با تساوی حقوق زنان با مردان بیشتر تأکید داشته باشد، زیرا ما در یک دنیای متمدن و جهانی شده زندگی میکنیم. در این رابطه بسیاری از مردم جرأت نمیکنند که تغییری وارد کنند، زیرا میترسند که مبادا از احکام اسلام تخطی کنند. در رابطه با تصورات پدرسالارانه، روشن ساختن اذهان مردم نیز ضروری است.
به نظر من اسلام، و یا قسماً تصورات غلط، نمیتوانند توجیه کننده این باشند که یک انسان به نام "ناموس"، "دین" و یا "فرهنگ" به قتل رسانده شود. یعنی وقتی این چنین رفتار و برخورد صد ها سال و شاید هزار ها سال نسل به نسل انتقال یابد، نسل جدید باید به این فکر بیفتد که شاید برخی از روش ها نیاز به تغییر دارند، زیرا این درست نیست که تنها به خاطری که اجداد من این روش زندگی را به من به میراث مانده اند، من باید همان گونه عمل کنم.
تغییر و تحول جزء رشد و انکشاف بشر است، و تحول همچنان به معنای آنست که فرهنگ همواره تغییر میکند. وقتی به پنجصد سال پیش برگردیم، با شرایط دیگری نسبت به امروز برمیخوریم. پس مردم باید خود را با تحولات جدید عیار سازند، مثلاً در زمینه انسانیت، بشردوستی، همدردی و خیراندیشی و همچنان پذیرش و تحمل یک انسان، چه مرد باشد و چه زن.
دویچه وله: آقای پروفیسور شما در یکی از مصاحبه های تان گفتید که اسلام در یک "مرحله گذار" قرار دارد. می توانید کمی مفصل تر در این مورد توضیح بدهید؟
پروفیسور قزلخان: از آغاز اسلام در سال ۶۲۲ میلادی و بعداً روی کار آمدن اسلام در مکه و مدینه، می بینیم هر باری که به منظور انطباق دادن خود با شرایط وقت، به یک تغییر و تحول نیاز بوده است، همواره گروه های بنیادگرا ایجاد شده اند: وقتی وهابی های عربستان سعودی را ببینید، در زمانی که در خاور میانه و خاور نزدیک ناسیونالیسم عربی موضوع روز شد، صد ها سال پیش اخوان المسلمین ظهور کرد. امروزه نیز ما شاهد تحولات عظیم و تغییرات جمعیتی در کشور های اسلامی هستیم. شمار جوانان بیست، بیست پنج و یا سی ساله در این کشورها، نسبت به کشور های غربی به وضاحت بلند تر است که از طریق انترنت و شبکه های اجتماعی و همچنان به خاطر با سواد بودن خود می توانند تناقض ها را شناسایی کنند، مثلاً در رابطه با تساوی حقوق زن و مرد و یا هم آزادی های فردی. آنها آرزو دارند در این مسایل تغییری وارد کنند. چنین تغییرات همواره با بحران همراه است که به عنوان پیامد آن، سازمان های بنیادگرای النصره، القاعده و یا داعش، بیانگر بحران در اسلام اند.
اسلام میخواهد تغییر کند و در راه یک تغییر و تحول قرار دارد. اما همواره گروه های بنیادگرا بر سر راه قرار میگیرند و سبب توقف و سکون آن میگردند. اما بیشتر از یک میلیارد مسلمان در کشور های مختلف جهان با پیش زمینه های مختلف فرهنگی وجود دارند که خواهان راه و روش دیگر و شیوه دیگر زندگی هستند. پس درینجا یک مبارزه میان نیرو های مختلف وجود دارد. از اینرو من درینجا یک بحران جدی اسلام و یک مرحله گذار را میبینم. بدین معنا که یک یا دو نسل بعد، شاید هم دیرتر، ما شاهد یک بحران بزرگ در اسلام خواهیم بود. با ایجاد چنین بحرانی، اعمال خشونت آمیز هم بیشتر شده و سازمان های تروریستی ایجاد میشوند که با تمام قدرت خود تلاش میکنند که به خصوص در کشور های اسلامی دست به خشونت بزنند تا مردم به یک تحول و تغییر در اسلام دست یافته نتوانند.
دویچه وله: منظور شما اینست که باید تلاش های برای ایجاد ساختارهای سکولار در اسلام صورت بگیرد؟
پروفیسور قزلخان: آزادی فردی انسان ها به یک موضوع مهم مبدل شده است. تساوی حقوق زن و مرد یک موضوع داغ روز است. در ایران می بینیم که شمار زنانی که تحصیل میکنند و یا تحصیلات شان را به پایان رسانده اند، نسبت به شمار مردان همردیف شان، تقریباً بلندتر است. آنها میخواهند داکتر شوند، وکیل مدافع شوند، و همزمان از آزادی فردی نیز برخوردار باشند و به خاطر زن بودن خود زیر فشار مردان قرار نداشته باشند. این زنان در سطح بین المللی در رفت و آمد اند و نمی توانند از راه و روش های که شاید چهار صد یا پنجصد سال قبل درست بوده اند، پیروی کنند. چنین چیزی قبلاً آغاز شده است، و مردم هم این کار را میکنند. اما به نظر من روشنفکران و عالمان دین اسلام باید هرچه بیشتر روی این موضوع بحث کنند که تا چه حدی میتوان تغییرات خاصی را به وجود آورد تا اسلام بتواند دیر تر و شاید هم هزاران سال دیگر بقا داشته باشد. در غیر آن اکثریت مردم سکوت خواهند کرد، موضعگیری خوددارانه خواهند داشت و خود را از لحاظ سنتی یک مسلمان پنداشته ولی در عمل از اسلام هیچ لذتی نخواهند برد.
پروفیسور داکتر ژان ایلهان قزلخان متخصص روان درمانی و همچنان یک شرقشناس است. او ریاست بخش تخصصی روان درمانی و جسمی در کلینیک "میدیکلین ام فوگلزانگ" در ایالت بادن ورتمبرگ آلمان را به عهده دارد. پروفیسور قزلخان بیشتر از ۲۰ اثر چاپی از جمله در رابطه با رونشناسی فرافرهنگی و روان درمانی، مهاجرت و تراوما یا ضربه روانی نوشته است و تا کنون چند جایزه بین المللی را دریافت کرده است.