مواد مخدر
۱۳۹۱ شهریور ۱۳, دوشنبه
پدر می خواهد که دخترش را در مقابل تادیه ی پول گزاف عروس کند. دو دهقان که هر دو زمینهای انار دارند از دختر خواستگاری می کنند اما زمانیکه پدر مقدار پول را به زبان می آورد، هر دو دهقان مایوس می شوند چون توان تهیه ی آن مقدار پول را در خود نمی بینند.
یکی از دهقانان که اسمش ایمل است تمام درخت های انارش را بر می دارد و بجای آنها خشخاش کشت می کند تا بدین طریق پول طویانه را جمع آوری کرده بتواند. شیر دل خان، مرد سالخورده ی هفتاد ساله نزد ایمل می آید و برایش حکایت می کند که پدر کلانش اولین درخت های انار را در این جا شانده بود و از آنها به خوبی مراقبت می کرد . انار این جا تا امروز بهترین حاصل را می دهد و حتی برای ملکه ی انگلستان از حاصل آن فرستاده می شد، لهذا نباید آنها را از بین برد و بجای شان خشخاش کشت کرد. ایمل اما به حرفهای پیرمرد گوش نمی دهد و به کارش ادامه می دهد.
دهقان دیگر، زلمی، این کار را نمی کند و درختان انارش را حفظ می کند.
سپوژمی در آغاز به ایمل علاقمندی دارد اما بعداً که در مورد زلمی از دیگران می شنود که آدم درست کار و جوانمرد است، به زلمی علاقمندی پیدا می کند. زلمی می بیند که وضع اقتصادی ایمل بعد از کشت خشخاش هر روز بهتر می شود اما با وجود آن از تصمیمش بر نمی گردد. ایمل آهسته آهسته با آدمهای خطرناک داد و معامله می کند و حرصش بیشتر شده می رود. ایمل چون می خواهد که بیشتر خشخاش کشت کند لهذا می خواهد که زمینهای زلمی را نیز بخرد اما زلمی حاضر نمی شود که زمینهایش را بفروشد. ایمل زلمی را تهدید به مرگ می کند. سپوژمی از این جریان آگاه می شود و علاقمندی اش به زلمی بیشتر می گردد و بیشتر از ایمل متنفر می شود.
یک سال بعد حاصل درختان انار زلمی بسیار خوب می باشد و بیشتر از سالهای گذشته فروش می کند و در تمام منطقه انار زلمی مشهور می شود.
ایمل با قاچاق مواد مخدر بی حد پول زیاد کمایی می کند.
زلمی و ایمل برای بار دوم از سپوژمی خواستگاری می کنند. ایمل این بار پول بیشتر از آنچه پدر سپوژمی میخواست، وعده می کند.
سپوژمی با پدرش دعوا می کند که چرا آنمقدار پول می طلبد و می گوید که وی کنیز و مال نیست که پدرش می خواهد او را به فروش برساند. بر علاوه پدرش را ملامت می کند که گناه قاچاقبر شدن ایمل به گردن اوست.
پدر متوجه می شود که حرفهای سپوژمی درست است. از سپوژمی معذرت می خواهد و می گوید که سپوژمی خودش همسفر زندگی اش را انتخاب کند. سپوژمی بی چون و چرا به زلمی رضایت نشان می دهد.
ایمل وقتی از تصمیم سپوژمی آگاه می گردد، تحمل کرده نمی تواند و تصمیم می گیرد که عروسی را بر هم بزند و شپوژمی را برباید. اما قبل از اینکه نقشه اش عملی گردد، پلیس ایمل را دستگیر می کند و به زندان می افگند.
زلمی و شپوژمی در فضای بسیار خوب و صمیمی ازدواج می کنند و همه اهالی قریه به آنها تبریک می گویند.
نویسندگان: سید روح الله یاسر/ حمیرا حیدری
ویراستار : نصرالله نوری