تیم پناهجویان در مسابقات المپیک
۱۳۹۵ خرداد ۲۵, سهشنبهیکی آن ها یولانده بوکاسا مابیکا و دیگری پوپوله میسنگا از جمهوری دموکراتیک کانگو در ریودو ژنیرو برای مسابقات جودو تمرین می کنند.
پوپوله نزدیک است که بیفتد. پایش از زمین کنده می شود و تعادل خود را از دست می دهد. از یخن حریفش می گیرد تا تعادلش را باز یابد. همه چیز به سرعت انجام می یابد. پوپوله حریفش را بالای فرش زمین مسابقه می اندازد.
پوپوله می گوید:« جودو به من بسیار کمک کرد، به من آرامش، اعتماد و قوت بخشید. من برای زندگی ام نیز مبارزه کرده ام، زیرا من از جنگ فرار کرده ام، من رنج ها و مرگ های زیادی را دیده ام. همچنان در برازیل زندگی ساده نبوده است. من برای یک زندگانی بهتر مبارزه می کنم.»
و او برای مدال طلا در المپیک ریودو ژنیروه مبارزه می کند. و طبعاً در اولین تیم پناهجویان. پوپوله میسنگا که 24 سال عمر دارد، اهل بوکاوو واقع در شرق جمهوری دموکراتیک کانگو می باشد. مادرش کشته و برادرش مفقود شده است. او در یک اقامتگاه پناهجویان واقع در کنشاسا جودو را فرا گرفته است. از آنجا او در سال 2013 برای مسابقات المپیک به ریودو ژنیرو رفت. یولندا مبیکا نیز مانند او از شرق کانگو است که در آن موقع در آنجا بود. اما به جای آن که خود را برای مسابقه آماده سازد، از هیچ خود را مربی یا ترینر ساخت که اکنون پول و پاسپورت دارد.
یولندا می گوید:« ما در هوتل منتظر بودیم اما او برنگشت. یک روز، دو روز و سه روز گذشت. من شدیداً گرسنه بودم و توانی برایم نمانده بود. من به پوپوله گفتم که بیرون می رویم تا چیزی برای خوردن بیابم. من از سیاه پوستان روی جاده تقاضای کمک می کردم، اما هیچ کسی مرا درک نکرد. من خود را باختم و بسیار گریستم. وانگهی کسی گفت: افریقا، افریقا و مرا به یک سالون زیبا فرستاد.»
به این ترتیب هردوی شان به یک منطقه فقیر نشین کانگویی در شرق ریودو ژنیرو آمدند. این آغاز جدید آسان نبود. کارهایی که پیدا می شدند موقتی بوده و مزد شان کم بود. باندهای قاچاق مواد مخبر در آنجا بر همدیگر شلیک می کردند و پولیس آزار و اذیت می شد. یکی از دوستان آن ها را نزد استاد گرالدو برناردیس 77 ساله یکی از ورزشکاران کهنه کار المپیک و بنیانگذار پروژه اجتماعی "انستیتوتو ریاکائو" آورد که در آنجا جودو صرف جهت تامین آینده زندگی آموزش داده می شد.
استاد گرالدو می گوید:« در آغاز یک اندازه دشوار بود، زیرا جودو مستلزم آرامش و بازی منصفانه است که آن ها با آن آشنا نبودند. قبلاً مربی یا ترینر شان آن ها را هنگامی به شدت مجازات کرد که یک بازی را با ختند. به فکر آن ها این بود که برنده شوند، مهم نبود که چه طور. آن ها قسماً شاگردان دیگر را زخمی می کردند. این من بودم که اول از این موضوع خبر شدم و دیگران نیز آن را دانستند. ما یکجا با هم به این شروع کردیم که با آن ها کار نیم و امروز آن ها مقام شان را در این گروه یافته اند.»
یالندا و پوپوله دو تن از جمله ده ورزشکاری می باشند که در اولین تیم پناهجویان در بازی های المپیک شرکت دارند. پوپوله با افتخار می گوید که در برازیل مردم آن ها را در هرجا می شناسند. او یک دوست دختر برازیلی یافته است و پدر یک دخترک است. ریودو ژنیرو اکنون وطن اوست، اما با این آرزوی یولندا شریک است، چونکه او می خواهد یک علامت زنده بودن از دوستان و خانواده اش در کانگو داشته باشد، شاید تصویرهایی که تلویزیون ها از بازی های المپیک انتشار می دهند، برای این جستجوی او کمک کنند.
یولندا می گوید:«مکلفیت من این است که خانواده ام را پیدا کنم. من این امکان را دارم که زندگی ام را تغییر بدهم و سرگذشتم را حکایت کنم و می خواهم علامتی برای همه پناهجویان برسانم. غالباً به ما مانند یک انسان ارزش نمی گذارند. من می خواهم مدالی به دست آورم، نه برای خودم، بلکه برای همه پناهجویان جهان.»