زن مهاجر افغان که در راه فرار شوهرش را از دست داد
۱۳۹۴ مهر ۱۵, چهارشنبهریحانه صابری از ولایت هرات افغانستان با شوهر 27 ساله اش کشور را به امید
آینده بهتر ترک گفتند. او و شوهر اش که تازه ازدواج کرده بودند و هنوز از زندگی مشترک شان شش ماه می گذشت، به این فکر افتادند که در افغانستان وضعیت روز بروز بدتر می شود و برای اینکه بتوانند برای خودشان و در آینده برای فرزندانشان یک زندگی خوب، در یک فضای امن بسازند، روانه اروپا شدند. آن ها از طریق ترکیه، هنگری و بلغاریا خود را در سرحد چک رساندند.تشخیص بیماری
ریحانه صابری می گوید: «ما از راه ترکیه آمدیم، راه فرار ما بسیار سخت بود، بسیار پیاده روی کردیم، بسیار روز های بدی داشتیم. واقعا اروپا ارزش هیچ چیزی را ندارد. اگر امروز از من بپرسند که می خواهی اروپا بروی و تمام اروپا را هم برایم ببخشند، من خواهم گفت نه.»
شوهر ریحانه صابری در افغانستان خیاط بود و خود او هم تا صنف پنجم به مکتب رفته بود. برای این سفر به کمک خانواده و دوستان شان حدود 12 هزار دالر مصرف کردند. او می گوید که "در جریان راه یکبار یکی از قاچاقبران پول شان را خورد و مجبور شدند باز هم از خانواده شان از افغانستان پول بخواهند.» وقتی این زوج به ترکیه رسیدند، شوهر ریحانه خیلی مریض شد، بعد از اینکه به داکتر مراجعه کردند، دریافتند که سرطان معده دارد. بعد از مقداری تداوی، هر دو به سفر شان به قصد آلمان ادامه دادند. اما در سرنوشت این دو طوری دیگری "قلم زن قلمزده بود".
جدایی زوج جوان
ریحانه
می گوید: «در سرحد چک و سلواکیا زمانیکه پولیس سرحدی برای کنترول آمد، ما را از هم جدا کردند. چون وضعیت صحی شوهرم خوب نبود، مرا گفتند که شوهرات را به شفاخانه می بریم و خودام را به چک انتقال دادند. هفتاد روز از هم جدا بودیم.» ریحانه بالاخره از طریق خانواده اش در افغانستان آگاهی حاصل کرد که شوهر اش در سلواکیا است. او می گوید که "ما دو، فیصله کرده بودیم که اگر در وسط راه از هم جدا شدیم، به خانواده های مان به هرات احوال می دهیم که کجا هستیم." چنین هم اتفاق افتاد. این پیشبینی و سنجش هر دو در این جا جا افتاده بود. ولی بعد چه شد: «شوهرام به کمک یکی از خانواده های افغان و داکتران شفاخانه ای در سلواکیا با مقامات چک تماس حاصل کردند.» بالاخره ریحانه اجازه پیدا کرد با ویزه موقت وارد سلواکیا شود: «من یکماه در سلواکیا کنار شوهرم بودم. وضعیت اش نهایت بد بود. او در برابر چشمانم و دست اش در دستم با عالمی اندوه و درد چشم از جهان پوشید.» ریحانه با به یاد آوردن این لحظه گریه می کرد و درد اش را از لابه لای آوازش می شد احساس کرد. چیزی بیش از 6 ماه می شود شوهر ریحانه فوت کرده است و در سلواکیا دفن می باشد. به قول ریحانه جسد او چون خوداش مسافر شد و در کشور بیگانه در خاک سپرده شد. او می گوید هر چه پول داشتیم برای قاچاقبران دادیم، پولی باقی نمانده بود که جنازه شوهراش را به افغانستان انتقال دهند.انتظار در کشور چک
ریحانه فعلاً در چک در انتظار پاسپورت چکی اش است، اما می گوید منتظر موقع است که این کشوری را که اینقدر در آن رنج متحمل شده است، ترک گوید. او فضای چک را به جهنم تشبیه می کند و می گوید: «اینجا برای من زندگی نیست جهنم است. هر کس دوستان، هم وطنانی که صدای مرا می شنوند، از ایشان خواهش می کنم زندگی خود را برهم نزنند. اروپا ارزش ندارد که انسان زندگی خود را از دست بدهد، بچه خود را از دست بدهد، شوهر خود را از دست بدهد، صرف بخاطر اروپا. اروپا هیچ ارزش این چیز ها را ندارد.»
ریحانه با شوهر اش به یک هدف افغانستان را ترک کرده بود و آن آغاز زندگی جدید در اروپا و در کشور آلمان بود. اینک او می خواهد حداقل به آن کشور برسد به کشوری که شوهر اش آرزوی زندگی کردن در آن را داشت. آلمان کشور انتخابی این زوج جوان افغان بود و امروز از ریحانه هم است.