فعالان اجتماعی و سیاسی، چه میتوانستند که نکردند؟
۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبهبرای پرداختن به این پرسش، نیازی به شناسایی واژه های ترکیبی فعالان اجتماعی و فعالان سیاسی که در افغانستان به نام "روشنفکران" شهرت حاصل کرده اند، نظری بیاندازیم. سپس نقش آنها را مورد ارزیابی قرارداده و دراخیر پیامدهای این نقش را به بررسی بگیریم.
فعالان اجتماعی به چهره هایی اطلاق می گردد که با حضور فعال خویش در زیر چتر جامعۀ مدنی و یا به گونۀ مستقل، برون از چارچوب جامعۀ مدنی و دولت، به هدف ایجاد برنامه های درازمدت و کوتاه مدت، دست به فعالیت های سازندۀ اجتماعی می زنند. اگراین فعالیت ها در چارچوب برنامه های جامعۀ مدنی صورت گیرد، در آن صورت به شخصیت ها و مجریان این برنامه ها، فعالان جامعۀ مدنی خطاب می گردد. اما اگر این برنامه ها به گونۀ مستقل ارایه گردد، به این چهره ها، فعالان اجتماعی اطلاق می گویند. به گونۀ نمونه اگر آموزگاری با استفاده از حضور فعال خویش در اتحادیۀ آموزگاران، دست به ایجاد برنامۀ مفید آموزشی بزند که همۀ آموزگاران از آن استفادۀ شایانی ببرند و این برنامه سبب تغییرات سازندۀ اجتماعی گردد، در آن صورت به این آموزگار، فعال جامعۀ مدنی گفته می شود. امّا اگر چنین کاری توسط آموزگاری، به گونۀ مستقل صورت گیرد، وی بدون شک فعال اجتماعی است، چون اجتماع از اندیشه های سازندۀ وی مستفید می گردد.
فعالان سیاسی به کسانی گفته می شود که یا به گونۀ مستقیم، از طریق حضور در ساختارهای سیاسی دولت و احزاب سیاسی، یا به گونۀ غیر مستقیم از طریق حضور مستقل سیاسی دست به ایجاد و یا اجرای برنامه های سیاسی بزنند. فعالان سیاسی بیشتر درماحول قدرت سیاسی و رسیدن به آن، برنامه ریزی می کنند. در حالیکه گرایش فعالان اجتماعی رسیدن به قدرت سیاسی نمی باشد. فعالان سیاسی می توانند در درون دولت و یا برون از حیطۀ دولت یعنی اپوزیسیون حضور پیدا کنند.
نقش فعالان سیاسی و اجتماعی را پس از دوران طالبان در افغانستان می توان به سه دوره دسته بندی کرد:
نخست: برگشت به خود
در دورۀ طالبان، گروۀ بزرگی از فعالان سیاسی و اجتماعی، کشور را به جاهای گوناگونی ترک کرده بودند. اکثر آنها در کشورهای همسایه به ویژه ایران و پاکستان و تعدادی هم به جمهوری های شوروی سابق، اروپای غربی و امریکای شمالی پناه بردند. آن عده از فعالان سیاسی و اجتماعی که از ناگزیری در کشور باقی ماندند، مورد تعقیب، تهدید و تحقیر طالبان و دیگر گروه های بنیادگرا قرار گرفتند. پس از فروپاشی ادارۀ طالبان، زمینه های گستردۀ برای فعالیت های اجتماعی و سیاسی فعالان سیاسی و اجتماعی فراهم گردید. کمیت قابل ملاحظۀ از این گروه از کشورهای همسایه به افغانستان برگشتند. آنها یا به نهادهای تازه تأسیس جامعۀ مدنی پیوستند، یا به صورت جداگانه، مشغول کار گردیدند. آنانی که در کشور حضور داشتند برگشت به خود را تجربه می کردند، برگشت به خود به عنوان یک فعال سیاسی و اجتماعی!
دوم: تلاش برای حضور سیاسی و اجتماعی، و حصول جایگاه ارزنده در اجتماع
پس از برگشت و اندکی خوگیری با فضای تازه، صفحۀ جدیدی در زندگی این گروه باز گردید. حمایت گستردۀ جامعۀ جهانی از جامعۀ مدنی و ارزش های حقوق بشر و دموکراسی در چارچوب نظام جدید، زمینه های کلانی را برای فعالیت آنها فراهم گردانید. فعالان اجتماعی دست به ایجاد نهادهای رسانه یی، نهادهای دفاع از حقوق بشر و نهادهای تأمینات و خدمات اجتماعی زدند که از ارزش های دموکراسی و حقوق شهروندی دفاع می کردند. یکباره انقلابی از نهاد سازی به اتفاق افتاد که تاریخ افغانستان نظیر آن را ندیده بود. از شروع سال 2002 تا 2006 بیشتر از 2600 نهاد غیردولتی که هدف خود را تغییرات و تحولات اجتماعی می نامیدند، ظهور کردند. فعالان سیاسی نیز دست به ایجاد برنامه های گستردۀ سیاسی زدند. بیشتر از 80 حزب سیاسی شکل گرفت و در حدود سه صد نشریه چاپی قد کشید. رسانه های دیداری و شنیداری نیز رشد سرسام آوری کردند.
عمده ترین عرصه های کاری فعالان سیاسی و اجتماعی شامل نکات ذیل بوده است:
دیالوگ های پراکنده
تشکیل نهادهای جدید جامعۀ مدنی همراه بود با گسترش دیالوگ سازنده پیرامون ارزش های دموکراسی، آزادی های مدنی، حقوق بشر، دولت سازی، ملت سازی و حاکمیت قانون. فعالان سیاسی و اجتماعی با استفاده از این فرصت خوب، دیدگاه هایشان را بیان می کردند. گرچه آنها به دشواری انتقادپذیر بودند اما فرهنگ گفت و شنود، به شکل فرسایشی تعمیم می یافت و انتقاد به آهستگی جایش را در گفتمان های ارزشی بازتر می کرد. رهبران و فعالان سیاسی و اجتماعی برنامه های خود را از طریق رسانه ها مطرح می کردند و دیدگاه های مخالفین سیاسی خویش را می شنیدند. فرهنگ یکدیگرپذیری جایگاهش را در محافل و مجالس روشنگران و فعالان سیاسی باز می کرد.
اما این دیالوگ ها از نبود برنامه های مستمر رنج می بردند. پراگندگی دراین برنامه ها سبب می گردید تا برآیند مفیدی از آنها به دست نیامده و پیام های سازندۀ اجتماعی سیاسی را ارایه ندهند. به بیان دیگر دیالوگ ها، سیاست زده می شدند و فعالان سیاسی و اجتماعی به بحث های ایدیالوژیک می چسپیدند و دیالوگ ها را از بازده های ضروری تُهی می ساختند.
ظرفیت پروری
حمایت جامعۀ جهانی از نهادهای جامعۀ مدنی سبب گردید تا فعالان اجتماعی و سیاسی در چارچوب جامعۀ مدنی، برنامه های گستردۀ ظرفیت پروری را راه اندازی کنند. شبکه ها و مراکز هماهنگی جامعۀ مدنی شکل گرفتند و این مراکز با وجود چالش های مهم تواتنستند برنامه های خوبی ظرفیت پروری را راه اندازی نمایند. تدویر کارگاه های آموزشی، همایش هایی چون کنفرانس ها، سمپوزیم های تحلیلی، و مکتب های آموزشی از جمع فعالیت های ظرفیت پروری جامعۀ مدنی به حساب می آید. کمسیون حقوق بشر، شبکۀ جامعۀ مدنی و حقوق بشرافغانستان، مجتمع جامعۀ مدنی، شبکۀ زنان افغانستان، بنیاد فرهنگ وجامعۀ مدنی از فعالترین این مراکز هماهنگی هستند که نقش با اهمیتی را در راه اندازی برنامه های ظرفیت پروری برای فعالان سیاسی و اجتماعی داشته اند. با وجود انتقادهای زیادی که از کیفیت و تأثیرگذاری این برنامه ها صورت می گیرد، کمیت قابل ملاحظه یی از فعالان سیاسی و اجتماعی افغانستان از این برنامه ها، فراوان آموختند و خود متکی شدند.
تأثیرگذاری بر سیاست گذاری ها
یکی از مهمترین وظایف فعالان سیاسی و اجتماعی را ذهنیت پروری اجتماعی به ویژه در ساختارهای قدرت سیاسی شکل می دهد. راه اندازی گفت و شنودهای متعدد ازطریق رسانه ها، محافل و مجالس، سبب تأثیرگذاری بر پالیسی های دولت و جامعۀ جهانی می گردید. تأثیرگذاری بر لوایح، قوانین و سیاست ها باعث تغییرات مهم اجتماعی می گردید. اما حضور جنگ سالاران و مخالفین ارزش های دموکراسی و حقوق بشر در پارلمان افغانستان از یک سو، و نبود هماهنگی میان فعالان سیاسی و اجتماعی و نهادهای جامعۀ مدنی از سوی دیگر سبب می گردید تا هرنوع تأثیرگذاری بر قوانین با چالش های مهمی روبرو گردد.
سوم، بحران تعهد و اعتماد
به زودی پول های کلانی برای حمایت از این نهادها و شخصیت ها در افغانستان سرازیر گردید. کشورهای حامی افغانستان به ویژه ایالات متحده امریکا، اتحادیۀ اروپا، کانادا و استرالیا توجه قابل ملاحظه یی به ارزش های حقوق بشر، دموکراسی و تأمین حاکمیت قانون مبذول داشتند. اما گونۀ پرداخت به این ارزش ها با اشتباهات زیادی همراه بود. تعمیم فرهنگ دموکراسی و ترویج حقوق شهروندی در افغانستان به برنامه های پروژه یی کشورهای حامی افغانستان مبدل گردید. گویندگان زبان انگلیسی که به سهولت می توانستند با حامیان افغانستان همزبان گردند، به مجریان برنامه های حمایتی جامعۀ جهانی مبدل گردیدند. از سوی دیگر فساد اداری راه به ساختارهای اجرایی حمایت های بین المللی پیدا کرد و روند حمایت های ارزشی را صدمۀ شدیدی زد. برخی جنگ سالاران نیز به فعالان سیاسی و اجتماعی مبدل گردیدند و حمایت های کلان جامعۀ جهانی را به خود جلب کردند. برخی از فعالان سیاسی و اجتماعی توسط نهادهای معتبر بین المللی استخدام گردیدند و سلسله یی از آنها به گونۀ جداگانه توسط گروه ها و ساختارهای دولتی و انجویی به کار گماشته شدند. آنها به شکل فرسایشی اراده و تعهدشان را نسبت به ارزش های حقوق شهروندی و سیاسی از دست دادند و به مجریان برنامه های اجرایی اداره های خود مبدل گردیدند. آنها در گفتار و کردار خویش بی باورانه تغییر می آوردند و اعتماد مردم را از دست می دادند و به این ترتیب بحران تعهد و اعتماد میان مردم و فعالان سیاسی و اجتماعی شکل می گرفت.
نکتۀ دیگری که سبب اوجگیری این بحران می گردید، فقر و ناتوانی اقتصادی فعالان سیاسی و اجتماعی را تشکیل می داد. آنها مانند ملیون ها تن دیگر از هموطنان خویش در پی تمویل خانواده های خود بودند. پول های سبز امریکایی جای تعهد را در میان این گروه جامعه گرفت و ارزش ها را به حاشیه کشانید. این نقطه، اوجی برای یک فاجعه به حساب می آمد. ارجحیت دالر و کم بها دهی ارزش های چون حقوق بشر، دموکراسی و تشکیل نظام ارزشی!
جایگاه خالی روشنفکران
به باور من، روشنفکران کسانی هستند که ذهنیت جدید برای تحولات اجتماعی بر بنیاد خرد وعقل، خلق می نمایند. روشنفکر نوگرا ست که با شجاعت، اندیشه هایش را ارایه می کند. تفاوت اصلی میان روشنفکران و گروه های اکادمیک در این است که روشنفکر بیشتر متفکر است تا محقق. در حالیکه گروه های اکادمیک به پژوهش و تحقیق در پیوند با جامعه شناسی، انسان شناسی، مردم شناسی، نظام شناسی و سیاست شناسی می پردازند، و دیدگاه ها و تحلیل هایی ارایه می دهند که روشنگری اجتماعی را سبب می گردد.
خلق اندیشه ها که بتواند بر ظرفیت و توانایی دولت یا مخالفین سیاسی دولت، یعنی اپوزسیون سیاسی تأثیر گذارد، از نقش روشنفکران در جامعه بازگویی می کند. با تأسف آنانی که ادعای روشنفکری می کنند، بیشتر اندیشه ها و رویکردهای دولت را مشاجره و مباحثه می کنند تا اینکه از خود اندیشه های تازۀ را به جامعه ارایه دهند. جنگ سالاران به سادگی آنانی را که ادعای روشنفکری می کنند، در برابر پول های کلان استخدام می نمایند و در خدمت خود می گمارند. اگر به ساختارهای کاری هر جنگ سالار افغانی، در کابل و ولایات افغانستان دقت شود، دیده می شود که ایدیالوگ های این ساختارها را فعالان سیاسی و اجتماعی می سازند که ادعای روشنفکری می نمایند. به باور من جنگسالان تنها آنانی نیستند که سلاح بردست دارند، بلکه آنانی که با ریش تراشیده و لباس مفشن اروپایی از غرب برگشته و در خدمت این مؤسسات قرار می گیرند، نیز جنگسالار هستند. آنها خطرناکتر از جنگ سالاران تقنگ به دوش هستند.
منتقدین بی ثبات شفاهی
فعالان سیاسی و اجتماعی در افغانستان به منتقدین شفاهی حکومت و جامعۀ بین المللی مبدل گردیده اند. ایشان با انتقادهای گسترده، تلاش می نمایند تا به تخریب نظام بپردازند بدون آنکه پس منظر آن را به درستی درک نمایند. کمتر کسانی از این جمع وجود دارند که به شکل سیستماتیک و علمی، دست به پژوهش و تحقیق زده و بر بنیاد کارکردهای علمی، طرح های تازه یی را ارایه دهند که بتوانند جایگزین و بدیلی بر شرایط کنونی باشند. به همین منظور است که آنها به منتقدین شفاهی مبدل گردیده و به تخریب روند نظام سازی دست می زنند. آنها با این کار، مشروعیت نظام را صدمه زده و خود به قربیان عملکرد خود مبدل می گردند. این منتقدین دولت را با رییس جمهور و یا کابینه اش به اشتباه می گیرند. برخی از آنها دولت را با سیاست یا رژیم به مغالطه گرفته و آن را آماج انتقاد ها قرار می دهند. آنها به این مسئله که افغانستان نیاز حیاتی به نظام فعال سیاسی دارد، نمی پردازند.
نکتۀ مهم دیگر اینست که بیشترین این منتقدین، مخالفت با حضور جامعۀ بین المللی در افغانستان را مترادف به ارزش میهن دوستی می پندارند و از حضور آنها به شدت انتقاد میکنند. این درحالی است که مأموریت اصلی جامعۀ جهانی در افغانستان را حمایت از شکل گیری نظام دراین کشورتشکیل میدهد.
به باور این قلم، فعالان سیاسی و اجتماعی باید تلاش نمایند تا روند دولت – نظام سازی را تقویت نمایند. انتقادات ایشان باید بر بنیاد تحلیل های واقعی جامعه شکل گیرد. انتقاد ها باید با بدیل های موجه همراه باشد. دراین صورت، انتقادهای سازنده می تواند مشروعیت نظام را تقویت بخشد. اما انتقادهای تخریب گرانه می تواند صدمۀ شدیدی به مشروعیت نظام و مشروعیت حضور جامعۀ مدنی وارد نماید. بحث عمده بالای رژیم رهبری کنندۀ نظام است. رژیم ها می توانند آماج انتقادهای گسترده قرار گیرد، اما شکل گیری نظام یک ضرورت حیاتی برای مردم افغانستان است. این نکته یی است که اصلا مد نظر فعالان سیاسی و اجتماعی در افغانستان نمی باشد.
نویسنده: ملک ستیز
ویراستار: عاصف حسینی