پدری که در فراق فرزند مهاجرش رنج می کشد
۱۳۹۴ مهر ۱۷, جمعهخانواده محمدی در هرات یکی از این خانواده ها است که از دوری فرزند شان حسین شاکی اند. هرات شهری است که در بین دیگر مناطق افغانستان از وضعیت نسبتاً بهتر امنیتی و اقتصادی برخوردار است. بیکاری و تبلیغات زیاد از مزایای مهاجرت اما سبب شده است تا خیلی از باشندگان این ولایت فکر رفتن به اروپا را در سر داشته باشند.
با اندکی جستجو خانه یکی از شهروندان هرات را می یابم که فرزند 16 ساله شان بدون اجازه خانواده مسیر مهاجرت غیرقانونی به اروپا را در پیش گرفته است.
خانه ای در حومه شهر هرات. پدر این خانواده با گرمی از من استقبال می کند تا بتواند درد دوری فرزندش را بیان دارد. حاجی قاسم محمدی بزرگ این خانواده است. فرزندش حسین حدود دو ماه قبل بعد از این که برای تفریح به ایران سفر کرده بود، دوباره برنگشت و روانه اروپا شد.
او می گوید: «بسیار رنج می بریم، سر روحیه ما خیلی تاثیر کرده است، شب ها حسین به یاد ما می آید. هر کس که فرزندی دارد امید این را دارد که 20 تا 30 سال برایش زحمت کشیدی، حداقل این زحمات جبران نمی گردد. صدایی در داخل خانه وجود داشته باشد، خیلی رنج می بریم، هر چی بگوییم رنج می بریم، چاره ای هم کرده نمی توانیم.»
آقای محمدی که تجارت پیشه است، با خانواده 8 نفره اش، زندگی مرفه و مناسب تری نسبت به اکثر باشندگان این ولایت دارد.
حاجی قاسم می گوید او در ابتدا با رفتن فرزندش به اروپا مخالف بوده و مدتی هم با حسین تیلفونی صحبت نکرد. او در ادامه می گوید: «ده روز، بیست روز تیر شد، مه نخواستم همراه او تیلفونی گپ بزنم. باز مادرش من را وادار کرد و گفت حالا که کار از کار گذشته، باید همرایش گپ بزنم. بعد که صحبت کردم از او پرسیدم نظرت در مورد رفتنت چیست؟ او گفته که پشیمانم.»
به قول آقای محمدی فرزندش فریب یکی از قاچاقبران انسان را خورده است که از اقارب نزدیک شان نیز می باشد.
اواز راه ایران، ترکیه و یونان خود را به آلمان رسانده است. آقای محمدی می گوید که به نظر می رسد بازار قاچاقبران انسان خوب گرم است، آنان دوباره به حاجی قاسم مراجعه کرده و خواسته اند که با فروش خانه اش به اروپا برود.
آقای محمد یادآور می شود: «بعد من به حسین زنگ زدم، گفتم که مامای تو می گوید که خانه ما را می خرد و ما می توانیم به آلمان برویم. حسسین برایم گفت که آقا اگر تیاره به داخل کوچه خانه شما هم جا بشه، و به دم خانه ایستاده کند، هوش کنید این کار را نکنید. اینجا ( آلمان) جای شما نیست.»
خواهر کوچک حسین که حالا دیگر برادرش در کنارش نیست، نیز در جریان صحبت ها با ما است. او هم راضی نیست مهاجرت کنند. از رفتن حسین برادرش خیلی غمیگن است او می گوید: «بعضی وقت ها که با حسین گپ می زنم خیلی گریه می کنم. او برادر کوچک تر من بود. خیلی او را دوست داشتم. در درس ها هم به من کمک می کرد. با من شوخی و بازی می کرد، این طفل برادرم یک سر می گوید حسین، حسین و ما همه ناراحت هستیم. خواهرم، داماد ما، حسین، همه خانواده ما رفتند.»
این یکی از صد ها خانواده افغان است که از نبود فرزندان شان رنج می برند. شمار اندکی از جوانان افغان از زندگی شان در کشور اروپایی شان راضی اند، بیشتر شان رؤیا و تصوری که از اروپا داشتند، با رسیدن به اروپا با واقعیت دیگری روبرو شده اند. حتی هستند جوانانی که می خواهند دوباره به وطن برگردند، اما جوانانی هم اند که از رسیدن به اروپا ابراز رضایت می کنند.