کابل: هیچ تضمین امنیتی وجود ندارد
۱۳۹۶ اردیبهشت ۳۱, یکشنبهما در کار مان غرق هستیم: گوش می دهیم و داستان های اخراج پناهجویان افغان از آلمان را می خوانیم. امیر، نوری، مجتبی و عیسی به ما از ترس شان از زندگی در کابل قصه می کنند. ما در کابل با پناهجویان اخراج شده از آلمان نشسته ایم، زمانی که خبر حمله بر سازمان امدادی "مرسی" به ما رسید. ما زیر تاثیر قرار گرفتیم و هراسان شدیم. هر حمله ای وحشت آور است؛ در کابل، پاریس، بروکسل، نیس یا در برلین.
تا هنوز جزئیات حمله روشن نیست. ما به منابع خبری مان در کابل زنگ زدیم تا بیشتر از حادثه خبر شویم. ما رسانه های اجتماعی را دنبال کردیم که همکاران افغانی ما چه گزارش می دهند. ما خانواده های مان را در آلمان خبر کردیم که حال مان خوب است. دوستان و همکاران زنگ می زدند و از طریق پیامک و واتس اپ خبر می فرستادند. نوجوانان اخراج شده افغان به اندازه کافی آلمانی می دانند تا گفتگوی مان را در باره وطن شان بفهمند. مجتبی و موسی به ما تسلیت گفتند.
خارجی ها هدف حمله بودند
این تصور قوت می گیرد که حمله شنبه شب، خارجی ها را هدف قرار داده بود. هدف حمله ساختمان رهایشی سازمان های امدادی بوده است. یک محافظ افغان و یک خانم امداگر آلمانی کشته شدند. یک خانم امدادگر فینلندی نیز ربوده شده است.
این نخستین حمله نبوده است که خارجی ها در کابل هدف آن قرار گرفتند. البته بیشتر مردم ملکی هدف حملات قرار می گیرند. از آغاز سال جاری در کابل دست کم هفت حمله سنگین انجام شده که به کشتن یا زخمی شدن صد ها انسان انجامیده است. یا طالبان و یا گروه تروریستی خودخوانده "دولت اسلامی" مسئولیت این حملات را به دوش گرفته اند.
ما در روزهای گذشته، یک پایتخت آرام را دیده ایم: آفتاب در آسمان نیلی می درخشید. انسان هایی که ما با آنها سخن می گفتیم، با ما با چهره باز و دوستانه برخورد می کردند. اما این که تاچه حدی این آرامی فریبنده بوده، فقط از این حمله جدید آشکار نمی شود. در کابل هیچ تضمینی برای امنیت وجود ندارد.
یک محل که امروز در کابل امن است، ممکن است فردا جایی برای وقوع یک حمله باشد. ما پیش از آغاز سفرمان به کابل، برای خود قواعدی برای امنیت مان تحمیل کرده ایم. کارفرمای ما (دویچه وله) برای مناطق بحرانی قواعد روشن دارد. ما به این قواعد عمل می کنیم و بر احساس مان گوش می دهیم. بیشتر از این هیچ تضمینی وجود ندارد.
ترور و خشونت جزء زندگی روزانه است
ما همه از دوستان افغان مان می پرسیم که نظرشان در این باره چیست که ایالات متحده امریکا و شرکای ناتو بخواهند بار دیگر سربازان بیشتری به افغانستان بفرستند؟ آنها پاسخ می دهند: «این چه نتیجه خواهد داشت، در صورتی که هیچ چیزی تغییر نکند؟» همچنان می گویند: «این مهم است که ما افغان ها با هم جور بیاییم و این که حکومت ما بالاخره به حکومت داری آغاز کنند، به عوض آنکه باهم نزاع کنند.»
استدلال دیگر آنان این است: «سربازان خارجی چه می توانند بیشتر انجام دهند، در صورتی که اجازه مبارزه نداشته باشند؟ ما باید ملیشه های زیادی را خلع سلاح کنیم و فقط از نیروهای امنیتی مان حمایت کنیم؛ ناتو ناکام شده است. آنها باید سربازان سازمان ملل متحد را بفرستند. ما از جامعه جهانی اول امنیت و آموزش را آرزو می کنیم.»
جواب ها مختلف است: هیچ یک از شهروندانی که مورد سوال قرار گرفته اند، در کابل خود را در امن احساس نمی کنند. اما همه با خطر زندگی می کنند، زیرا زندگی باید ادامه یابد. ما غالباً این جمله را می شنویم که "زمانی که ما صبح خانه را ترک می کنیم، نمی دانیم که آیا شب زنده به خانه برمی گردیم یا خیر، اما ما نمی توانیم از ادامه زندگی بس کنیم."
ما همه امروز به عنوان مهمانان خارجی در این شهر هستیم، بعد از حمله جدید، بیشتر از دیروز در برابر خطر و حمله کشنده قرار نداریم. ترور و خشونت در افغانستان به زندگی روزمره تعلق دارد، جنایت باند ها به آن افزوده می شود. آدم ربایی ها یک مدل معاملاتی است.
ما در این شهر خبرنگار هستیم تا خبرهای روز پایتخت را انعکاس دهیم. ما با کابل و افغانستان از طریق سفرهای زیادی آشنا هستیم. افغانستان یک کشور جنگ زده است. عملیات نظامی بین المللی در این میان وارد شانزدهمین سال شده است که به کشور ترقی و گشایش آورده است، اما صلح و امنیت را در پی نداشته است.
Sandra Petersmann, Birgitta Schülke-Gill