گلن کلاین: 11 سپتمبر فراموش شدنی نیست
۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبهکلاین شامل یک واحد ویژه پولیس نیویارک بود که کمی پیش از فروپاشی آسمان خراش دومی به "گروند زیرو" رسید. او 9 ماه تمام برای دور کردن مخروبۀ حملات تروریستی در آنجا ماموریت انجام میداد. این مدت زندگی او را تغییر داد و اثرات آن تا امروز هم شدیداً محسوس است.
گلن کلاین اکنون بازنشسته شده است و در منطقۀ "سنتر ایچ" در "لانگ آیلند" که از ناحیۀ "منهتن" نیویارک تقریباً یک و نیم ساعت با موتر فاصله دارد، زندگی میکند.
کلاین در خانهای که به شیوۀ امریکایی و در یک محلۀ خاص امریکاییها ساخته شده، زندگی میکند. چمن جلو خانه کاملاً سبز است و با کتارۀ سفید احاطه شده است. در جلو در ورودی یک زنگوله یا ناقوس زینتی به آهستگی تکان میخورد. "کوکو" نام سگ سه سالهای است که فوراً نزدیک آمده و میخواهد مهمان تازه وارد بالایش دست بکشد. گلن میگوید که کوکو انسانها را بسیار دوست دارد.
مأمور پیشین پولیس آماده است در مورد ده سال گذشته سخن بگوید. اما همسرش کارول از حرف زدن با خبرنگار جداً امتناع میورزد. به قول گلن این بار اول نیست که همسرش برای مصاحبه حاضر نمیشود.
گلن در این مورد میکند: «وقتی کارول تصمیم گرفت یک گرده اش را اعانه بدهد، همه رسانههای خبری تیلفون کردند و میخواستند با او حرف بزنند، اما او گفت روی این موضوع نمیخواهم حرف بزنم».
خبرنگاران بسیار زیاد مشتاق گفتگو با او بودند، زیرا کسی که کارول گردۀ خود را برایش اعانه داده بود، یک دوست و همکار کلاین بود، که به خاطر مأموریتاش در "گروند زیرو" بیمار شده بود.
گلن کلاین هم در "گروند زیرو"، محلی که ساختمانهای مرکز تجارت جهانی زمانی در آن قرار داشت، کار میکرد. او 9 ماه تمام، یعنی از آغاز تا زمانی که محل از همه آوار ساختمان های ویران شده پاکسازی شد، در آنجا وظیفه انجام میداد. او که عضو یک واحد کوماندویی ویژه بود، در یازدهم سپتمبر 2001 یک ماسک تنفس با خود داشت، و به گفتۀ خودش احتمالاً همان ماسک او را از بدترین حالت نجات داده است. بعداً دستگاههای تنفس هم به آنها داده شد، اما فلتر این دستگاهها نتوانست ششهای آنان را در برابر گرد و خاک زهرآلود به اندازۀ کافی محافظت کند. گلن بیمار شد.
گلن کلاین در مورد مریضیاش میگوید: «فکر میکنم این آغاز بیماری روده و معدۀ من بود، که هنوز هم دچار آن هستم. ما در ساحاتی کار میکردیم که گفته میشد برای تنفس هیچ خطری ندارد. اما این واقعیت نداشت. حکومت ما به ما دروغ گفت، زیرا میخواست گروند زیرو را، از جمله به خاطر بازار سهام، دوباره فعال سازد».
گلن در یازدهم سپتمبر اصلاً مأموریت نداشت، اما همین که از سانحه اطلاع یافت فوراً حاضر شد داوطلبانه کار کند. زمانی که او به گروند زیرو رسید، هنوز ساختمان دومی در آتش میسوخت و فرو نریخته بود. او در محل خبر یافت که 14 تن از همکاران اش زیر آوار شده اند. آنها همه اعضای واحد ویژه پولیس، صحتمند و آموزش دیده بودند و برای نجات انسانها کار میکردند.
گلن و دیگر همکارانش به جستجو آغاز کردند، اما به غیر از مامور پولیس دیگر هیچ یک را نتوانستند زنده نجات بدهند. گلن موزه ای را پیدا کرد که تنها پا در آن بود و از بدن صاحب آن اثری نبود. او پتلونی را یافت و جیبهای آن را جستجو کرد تا شاید کاغذی یا سندی را جهت تثبیت هویت به دست بیاورد. گلن میگوید که 8 یا 10 روز بعد فهمید که این دیگر یک ماموریت نجات نیست.
دو سال بعد از آن، در حالی که 20 سال از خدمت اش در ادارۀ پولیس گذشته بود، گلن به تقاضای خودش به بازنشستگی سوق داده شد. او که هم کاراته باز بود و هم در مسافت طولانی دوش میکرد، دیگر از نگاه روانی کاملاً ناتوان شده بود. او به نفس تنگی مبتلا شد، با همسر خود دعوا میکرد، خشن شده بود، به نوشیدن الکهول معتاد گردیده بود و به هیچ چیزی دیگر تمایل نداشت.
گلن در سال 2004 به داکتر روانشناس مراجعه کرد. داکتر بیماری او را "پی تی اس دی" تشخیص کرد که یک نوع اضطراب روانی ناشی از رویداد ناگوار است.
گلن میگوید: «از روانشناس پرسیدم چرا من این گونه روان افسردگی دارم، در حالی که تمام عمر خود را با کشتهها و یا ویرانیها گذرانده ام. داکتر گفت تفاوت در این است که این بار نزدیکان ات قربانی شده اند. 14 رفیق من در آنجا کشته شدند. به این میماند که کسی به خانۀ من به زور داخل شده و خانواده ام را کشته باشد».
اکنون وضع صحی گلن بهبود یافته است. او هنوز هم با بیماری روان افسردگی مبارزه میکند و مثل گذشته سر حال نیست. اما روز به روز وضعیت اش بهتر میشود و گهگاهی دوباره به گردش میرود و یا تمرین کاراته میکند. گلن میگوید که در رویداد یازدهم سپتمبر شمار زیادی صحت خود را از دست دادند. او میافزاید که این روند پایان ندارد و تا حال 1010 تن از مددرسانان بخش کمکهای اولیه جان باخته اند. گلن همچنان میگوید که یقیناً صدها تن از مأموران آتش نشانی (اطفائیه)، که از سراسر کشور جهت کمک به آنجا آمده بودند، زندگی خود را از دست داده اند و یا بیمار شده اند، و حتا نمیدانند که دلیل آن رویداد یازدهم سپتمبر 2001 است.
گلن یازدهم سپتمبر را به هیچ صورت فراموش نمیتواند. به ویژه حالا، در دهمین سالروز این رویداد، خاطره هایش دوباره زنده میشوند: «این را نمیتوان فراموش کرد. برای این کار آدم باید در یک جزیره زندگی کند که در آن نه تلویزیون باشد و نه روزنامه، و با هیچ کسی هم حرف نزند. شاید چنین چیزی چارۀ کار باشد. اما در آن صورت هم کسی نخواهد توانست یازدهم سپتمبر را از فکر خود بیرون کند».
دست کم یک خبر خوش وجود دارد، و آن این که دوست اش "جو"، که همسر گلن گردۀ خود را برایش اعانه داده است، دوباره صحت یافته است و حالا میتواند زندگی عادی را به پیش ببرد.
کریستینا برگمن/ صفی الله ابراهیم خیل
ویراستار: عارف فرهمند