انقلاب فرهنگی دوم؛ پروژهای شکستخورده با سرنوشتی نامعلوم
۱۳۹۲ آذر ۱۲, سهشنبهاردیبهشت ۱۳۸۶ بود٬ اندکی پس از غیرقانونی اعلام شدن انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر تهران٬ "جعل" چهار نشریه دانشجویی این دانشگاه که در آن مطالبی آنطور که عنوان شد "توهینآمیز" منتشر شد٬ به توقیف آن نشریات٬ زندانی شدن تعدادی از دانشجویان٬ صدور محکومیتهای تحصیلی برای دهها نفر از آنها و تجمعی از بسیجیان دانشگاههای تهران در مقابل دانشگاه امیرکبیر انجامید. شعار بسیجیان که گفته میشد به صورت خودجوش تجمع کردهاند این بود که انقلاب فرهنگی باید تکرار شود.
در همان روزها در دانشکده هنر دانشگاه تهران گفته شد نورالدین زرینکلک٬ استاد این دانشگاه و پدر انیمیشن ایران٬ در بحثی که درباره یکی از کارهای هنری در یکی از کلاسهای رشته تصویرسازی پیش میآید به حجاب یا آنطور که اعلام شد به "موهای جلوی سر" یکی از دانشجویان دختر محجبه دست میزند. این موضوع فورا به اخراج استاد ۷۰ ساله از دانشگاه انجامید. دو روز پس از این ماجرا افرادی که خود را دانشجویان دانشگاه تهران مینامیدند در برابر این دانشگاه تجمع کردند. شعار آنها این بود که "انقلاب فرهنگی تکرار باید گردد".
آنچه به انقلاب فرهنگی (یا انقلاب فرهنگی اول) معروف است، مجموعهای از اقدامات و در شدیدترین شکل خود تعطیلی دانشگاههای ایران در سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ بود، برای آنچه پاکسازی دانشگاه از عناصر غربی عنوان شد. اما مجموعه جریاناتی که در هشت سال کار محمود احمدینژاد٬ رئیسجمهور پیشین جمهوری اسلام٬ انجام شد و دارای اشکال مختلفی نظیر صدور محرومیتهای تحصیلی٬ ستارهدار کردن دانشجویان٬ اخراج دانشجویان٬ بازنشستگی پیش از موعد اساتید٬ عدم تمدید قرارداد اساتید٬ توقیف نشریات و تشکلهای دانشجویی و … بود نیز خیلی زود از سوی دو طرف٬ چه مخالفان این اقدامات و چه آنها که خواهان آن بودند، عنوان "انقلاب فرهنگی دیگر یا دوم" را گرفت.
در دولت جدید ایران٬ دولت حسن روحانی٬ اعلام شد که کارگروهی برای بازگرداندن دانشجویان اخراجی و اساتیدی که "خلاف قانون بازنشسته شدهاند" شکل گرفته است. آیا انقلاب فرهنگیدوم رو به پایان است؟ آیا انقلاب فرهنگی دوم را باید همسن دولت احمدینژاد در نظر گرفت یا پیشتر کلید خوده و در این دوران شکل عیانتر و سرعت بیشتری یافت؟ جنبش دانشجویی ایران در این سالها چه واکنشی داشته است؟
اقدامی سیستماتیک علیه دانشگاه
کمپین حق تحصیل یکی از حرکتهاییست که اخیرا و در آستانه انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۹۲ توسط جمعی از فعالان دانشجویی خارج از ایران و با کمک فعالان در داخل شکل گرفت و در پی طرح دغدغه محرومان از تحصیل در روزهای کمپینهای انتخاباتی بود.
"سجاد ویسمرادی"٬ دانشجوی سابق دانشگاه امیرکبیر و عضو سابق شورای مرکزی انجمن اسلامی این دانشگاه که اکنون در سوئد مشغول به تحصیل است یکی از دستاندرکاران کمپین حق تحصیل است که تا کنون گزارشی مفصل از هزار مورد محرومیت از تحصیل در هشت سال گذشته منتشر کرده است. ویسمرادی البته میگوید آمار واقعی محرومیت از تحصیلها را باید چند برابر آنچه گزارش میشود در نظر گرفت.
او با اشاره به تجمعات بسیجیان در روزهای آغازین دولت اول احمدینژاد میگوید: «این طور نبود که یک دفعه چند تا بچه جوان بسیجی بیایند و موضوع انقلاب فرهنگی دوم را مطرح کنند.» او شروع انقلاب فرهنگی دوم در زمان احمدینژاد را "سیستماتیک" میخواند و توضیح میدهد که از زمانی که در سال ۱۳۸۴ محمدمهدی زاهدی٬ وزیر علوم دولت احمدینژاد شد٬ پروسهی هماهنگی در وزارت علوم با همکاری دستگاه قضایی و دستگاه امنیتی اجرایی شد که کل مجموعه وزرات علوم٬ دانشگاه آزاد و وزارت بهداشت که مسئول دانشگاههای علوم پزشکی است در آن دخیل بودند. او این پروسه را همان چیزی میداند که به انقلاب فرهنگی دوم معروف شد.
با اینهمه سهراب رزاقی٬ مدیر موسسه کنشگران داوطلب٬ ساکن آمستردام موضوع را فراتر از یک دولت میداند. آقای که از اساتید دانشگاه علامه طباطبایی بود که در نخستین سال آغاز به کار دولت اول محمود احمدینژاد دیگر دعوت به همکاری نشد.
او تاکید میکند تفکر اسلامیزه کردن دانشگاهها همواره و در طول ۳۴ سال گذشته در دستور کار جمهوری اسلامی بوده است و موج دوم انقلاب فرهنگی را مربوط به دهه ۷۰ میداند که بحث تهاجم فرهنگی از سوی آیتالله علی خامنهای٬ رهبر جمهوری اسلامی٬ مطرح شد. او میگوید به دنبال صحبتهای آقای خامنهای این بحث مطرح شد که انقلاب فرهنگی سال ۵۹ ناکام مانده و نتوانسته به اهداف خود دست پیدا کند و برای اینکه بتوان به آن اهداف دست پیدا کرد به انقلاب فرهنگی دوم نیاز داریم.
به گفته رزاقی "تفاوت عمدهای" که بین زمان احمدینژاد و قبل از آن وجود دارد این است که در دو دولت هاشمی و خاتمی این بحث در ساختار رسمی قدرت آنچنان بازتابی نداشت و صرفا جناح اصولگرا بود که این موضوع را دنبال میکرد اما در زمان احمدینژاد چیزی که صرفا در حد مطالبه بیان میشد جنبه اجرایی پیدا کرد.
جنبش دانشجویی در برابر انقلاب فرهنگی
برخوردها در نظام آموزش عالی کشور به گفته فعالان همواره با هدف یکدستسازی فضای آکادمیک کشور دنبال شده است. سجاد ویسمرادی از تضعیف تشکلهای دانشجویی٬ توقیف نشریات٬ محدودیت اجازه برگزاری سمینار در دانشگاهها٬ ممنوعیت تحصیل ستارهدارها و بازنشستگی اجباری اساتید برای رسیدن به این هدف صحبت میکند و برخورد با حضور دانشجویان دختر را هم که در قالب طرحهای مختلف نظیر بومیگزینی در سالهای دولت احمدینژاد پیگیری شد از مصادیق انقلاب فرهنگی دوم میداند. او البته تبعیضهای آکادمیک علیه زنان و اقلیتهای مذهبی نظیر بهاییان را امری همیشگی میخواند که در این دوره شدت و سرعت یافت.
ویسمرادی که برخورد با تشکلهای دانشجویی و غیرقانونی اعلام کردن آنها را از نخستین اقدامات دولت احمدینژاد میداند، درباره واکنش جنبش دانشجویی به آنچه انقلاب فرهنگی دوم دانسته شده معتقد است: «زمانی که آقای احمدینژاد سر کار آمد جنبش دانشجویی طراوت خودش را از قبل حفظ کرده بود. هنوز تشکلها قوی بودند و در برابر سرکوب مقاومت میکردند. در خود پلیتکنیک شاهد بودیم دستگیریهای دورهای اجرا میکردند ولی اینقدر تشکلها قوی بود که سریع نیروی انسانی خودش را جایگزین میکرد و این در باقی دانشگاهها هم صادق بود».
او می گوید که در سه سال اول آقای احمدینژاد دانشجویان، "خیلی خوب" در برابر انقلاب فرهنگی دوم ایستادگی کردند. ویس مرادی به حضور محمود احمدینژاد در ۲۰ آذر ۸۵ در دانشگاه امیرکبیر اشاره میکند که با اعتراض دانشجویان مواجه شد٬ عکس وی سوزانده شد و علیهاش شعار سر داده شد. با اینهمه به گفته این فعال دانشجویی، بعد از سرکوب "جنبش سبز" در داخل دانشگاههای کشور "فضای مردهای" حاکم شد. او میگوید به صورت استثنا تجمعاتی در دانشگاههای مختلف برگزار شد اما فضای دانشگاهها در دولت دوم احمدینژاد "شدیدا تحت کنترل و سرکوب" بود.
سهراب رزاقی تحلیلگر جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی اما اصولا مبحث "استقلال دانشگاه و آزادیهای آکادمیک" را از الویتهای فعالیتهای جنبش دانشجویی نمیداند. او میگوید: «وقتی این موضوع در دستور کار دانشگاهیهای ما چه در عرصه جنبش دانشجویی چه در عرصه اساتید وجود ندارد و دانشگاه به سمت استقلال حرکت نمیکند همواره با مشکل مواجه هستیم». رزاقی به تلاشهای دولت خاتمی برای عدم تمرکز نظام آموزش عالی اشاره میکند و با اینهمه میگوید که ساختار٬ ساختار آموزش دولتیست و در این ساختار نمیشود استقلالی برای دانشگاه متصور بود.
این تحلیلگر معتقد است از جنبش دانشجویی با توجه به عقبهای که دارد انتظار قدرتمندتر عمل کردن میرود و اینکه درباره موضوع آزادیهای آکادمیک اقدامات موثرتری انجام دهد. رزاقی میگوید باید مهمترین مطالبه این جنبش، گسترش آزادیهای آکادمیک در دانشگاه و استقلال دانشگاهها باشد تا بتوان ساختار آموزشی را دگرگون کرد.
با اینهمه وی مقاومتها و روشنگریهای جنبش دانشجویی را به رغم نبود برنامهی مشخص، مهم ارزیابی میکند. به گفته او تشکیل کمپینها برای اطلاعرسانی درباره اقدامات سرکوبی خود گام مهمی است.
انقلاب فرهنگی٬ شعاری میانتهی
با گذشت بیش از دو دهه از انقلاب فرهنگی اول در حالی بار دیگر صحبت از انقلاب فرهنگی دوم و یکدستسازی فضای آکادمیک کشور شد که برخی از ناظران، انقلاب فرهنگی را در کل امری بیاثر میدانند.
سهراب رزاقی نتیجهبخش بودن انقلاب فرهنگی را "شعاری میانتهی" میخواند. او معتقد است حداکثر کاری که میتوانند انجام دهند تعطیل کردن دانشگاه است: «وگرنه هماهنگ کردن دانشگاه با اهدافی که آقایان از انقلاب فرهنگی دنبال میکنند متحقق نخواهد شد».
ویسمرادی هم میگوید که هم انقلاب فرهنگی اول و هم دوم به هیچ وجه نتوانست به اهدافی که برایش برنامهریزی کرده بودند برسد. او میگوید در دوران آقای احمدینژاد و در همین سه ماه اخیر که کمی فضا باز شده دانشجویان از هر امکانی استفاده کردند تا اعتراض خود را نشان دهند.
با اینهمه و با وجود نشانههای مثبت در دولت جدید٬ او از سیگنالهایی هم که از سوی نیروهای اقتدارگرا داده میشود سخن به میان میآورد؛ نیروهایی که هشت سال گذشته دانشگاه را کنترل کرده بودند و همچنان تلاش دارند فضا را حفظ کنند. او به استیضاح دکتر فرجیدانا٬ وزیر علوم فعلی و فشارهایی اشاره میکند که برای باقی ماندن روسای دانشگاهها در زمان احمدینژاد اعمال میشود و اینها را نشانههایی میداند مبنی بر این که "حاکمیت قصد ندارد به راحتی دانشگاهها را به نیروهای برآمده از خود دانشگاه و دانشگاهیان واگذار کند".
سجاد ویسمرادی با گفتن اینکه هنوز قضاوت درباره سرنوشت انقلاب فرهنگی دوم زود است٬ تاکید میکند: «ولی متاسفانه آثار و لطماتی که در هشت سال گذشته وارد شده مدتها باقیست و به آسانی برطرف شدنی نیست».
سهراب رزاقی نیز معتقد است همچنان به شیوههای مختلف، پروژه انقلاب فرهنگی دنبال خواهد شد. او میگوید: «گرچه ممکن است یک مقدار فضا بازتر شود و مساله ستارهدارها حل شود ولی تا ساختار دانشگاه دگرگون نشده، نمیشود خیلی امید تحول ویژهای داشت».
انقلاب فرهنگی به عقیده این فعال مدنی پروژه شکستخوردهایست که همواره برای گروهی که به دنبال اسلامیزه کردن و قدسی کردن دانشگاهها هستند مطرح میشود.