بازتاب ۲۸ مرداد در کار هنرمندان
۱۳۹۲ مرداد ۲۸, دوشنبهزمانی که دکتر مصدق هنوز بر مصدر کار بود، زبان مدح و ثنای شاعران نیز گشوده شده بود. مشهور بود که دکتر بدیع الزمان فروزانفر استاد دانشگاه که از اعضای مجلس سنا نیز بوده، برای او یک دو بیتی سروده است که البته کارشناسان میگویند که منسوب به اوست:
«ای مصدق هزار مردی تو/ با دد و دیو در نبردی تو/ای مصدق، تو را ثنا خوانم/ گرچه بر هم زن سنا دانم/»
اما آنچه که واقعا سرودهٔ دکتر فروزانفر است به مناسبت تبریک عید نوروز سروده شده:
«ای مصدق ثنا سزاست تو را / همت اندر خور ثناست تو را/
راستی را که مرد مرد تویی/ زان که با دیو در نبرد تویی/
به خرد در زمانه مشهوری/ از هوی پاک و از طمع دوری/
سخنی مختصر بگویم من/ دردلت نیست جز که مهر وطن/
معروف است که میگویند شاه پس از بازگشت به ایران، در مراسمی تشریفاتی وقتی از برابر دکتر فروزانفر میگذرد، ناگهان صورتش برافروخته میشود و با عصبانیت میگوید: دو رو را دیده بودیم، دو رنگ را دیده بودیم، چند رو و چند رنگ را ندیده بودیم!
زمستانی در قلب تابستان
در سالهای پس از واقعه بیست و هشتم مرداد، اما دیگر از زبان مدح و ثنا به خاطر سانسور خبری نبود. آنچه سایهٔ خود را بر ادبیات ایران انداخته بود، یاس بود و سرخوردگی. شعر زمستان مهدی اخوان ثالث بارزترین و مشهورترین نمونه از این نوع ادبیات است:
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت/ سرها در گریبان است/
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را/
نگه جز پیش پا را دید، نتواند/که ره تاریک و لغزان است/
وگر دست محبت سوی کس یازی/ به اکراه آورد دست از بغل بیرون/
که سرما سخت سوزان است/
سیمین بهبهانی، غزلسرای برجسته ما میگوید: «من مصدق را دوست داشتم. بعد از اینکه از کار برکنار شد هم همینطور. حتی روزهای آخر سال بر سر مزارش میرفتم و اشک میریختم. خُب دوستش داشتم! مردی بود که مردانه کار کرد.
در آن زمان یأس بسیار شدیدی بر طبقهٔ هنرمند، به خصوص شاعر، مسلط شد، که دیگر اصلاً از همه چیز دل بریده بودند. همهٔ شعرهای خود من بعد از مصدق، شعرهای نومیدانه است و اینکه مثلاً هیچ دلبستگیای به دنیا ندارم، در میان کارهایم خیلی زیاد دیده میشود. بسیاری از شاعرها در یک محیط یأس و ناکامی شعر میگفتند و اگر در ادبیات آن سالها دقت کنید، میبینید که شادی در آنها کم است. همهاش ناامیدی و یأس هست.
مسیحای جوانمرد من!ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین! /
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی.. /
دمت گرم و سرت خوش باد! سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای! /
منم من، میهمان هر شبت، لولی وشِ مغموم/ منم من، سنگ تیپا خورده رنجور/
منم دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور/
بیست و هشت مرداد در «آذر، ماه آخر پائیز»
ابراهیم گلستان از بازتاب این واقعه در کار همه هنرمندان و از جمله در کتاب خود میگوید: «بزرگترین بازتابش این بود که فرمولهای مضحک طبری که با استفاده از حرفهای ژدانف میخواست تحمیل بکند و تحمیل کرده بود، بههم خورد. واضح است که بازتاب داشت. شعر درجهاول اخوان حاصل آن شلوغی است. تمام قصههای کتاب اول خود من از همین دردهاست. «آذر، ماه آخر پاییز» فقط و فقط داستان این دوره از زندگی مملکت است. اما در آن هیچ چیزی از آخ و اوخ و هرویین بکشم و فلان بکنم در کار نبود، در کار من نبود، در کار عدهی دیگری بود.»
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم/ بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم/
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد/
تگرگی نیست، مرگی نیست/ صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است/
ورزش در مبارزه با اعتیاد
دکتر صدرالدین الهی از سرخوردگی و یاس به ویژه در میان گروههای چپ میگوید:
«تصور من این است که طبعاً هر اتفاقی اثری روی نویسندگان هیأت تحریریهها و روزنامهها و مجلهها میگذارد. نوعی سرخوردگی و یأس پیدا شد. به خصوص بین رفقای گروه چپ ما، که بیشتر سرکوب شده بودند و بعد به خصوص با لو رفتن سازمان نظامی حزب توده و اعدامهای بعد از آن، اصولاً نوعی سرخوردگی پیدا شد. شعر "زمستان" مال خیلی سالهای پس از ۲۸ مرداد است، ولی این روحیه وجود داشت و همه هم سعی میکردند به شکلی خودشان را نگه دارند. ما در روزنامه همچنان رفقایی را داشتیم که رسماً از جناح چپ بودند، با جناح چپ کار میکردند و خودشان را نشان نمیدادند، ولی کارشان را میکردند.»
دکتر الهی انتشار هفته نامه کیهان ورزشی را یکی از راههای مبارزه با همین روحیه سرخورده و جلوگیری از اعتیاد روزافزون جوانان در آن دوران میداند: «ولی به نظر من، روزنامهها بعد از این اتفاق تصمیم گرفتند که چیزهای دیگری را هم به مردم ارائه کنند. برجستهترین آن "کیهان ورزشی" بود که خود ما منتشر کردیم. یعنی روزی من با تعدادی از دوستانی که بعداً همکار ما در کیهان ورزشی شدند، نشستیم صحبت کردیم که سیاست، کارش به جایی رسیده که تمام مبارزین آن طرف و این طرف، این روزها مبتلا به اعتیاد شدند. باید کاری کرد که این اعتیاد در میان جوانها رونق پیدا نکند. این فکر باعث به وجود آمدن کیهان ورزشی شد و بعد روزنامهٔ اطلاعات هم نشریات کناری خود را منتشر کرد. البته اطلاعات، از قبل «اطلاعات هفتگی» را داشت، ما مجلهٔ هفتگی نداشتیم. اولین هفتگی کیهان، همان "کیهان ورزشی" بود. بعد رفتیم سراغ بچهها و فکر کردیم که باید برای بچهها یک نشریه درست کنیم. شاید به هم خوردن آن آشوبها زمینهٔ محکمی برای به وجود آمدن نشریات صنفی و حرفهای شد، نشریات گروههای مختلف؛ و به نظر من هیچ بد هم نبود. یعنی سکوی پرش خیلی خوبی بود برای اینجور نشریات.»
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت/
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان/
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین/ درختان اسکلتهای بلورآجین/
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه/ غبار آلوده مهر و ماه/ زمستان است/
پیوستن عاشورای مرداد به تاریخ
دکتر سیروس آموزگار، ضمن آنکه بر این روحیه یاس و نومیدی مهر تایید میگذارد، از روضهای میگوید که به پایان رسیده و با روضهٔ عاشورا هیچ تفاوتی ندارد.
«بازتاب بیست و هشت مرداد در آغاز در شعر زمستان اخوان دیده شد. ولی شعرای دیگر هم گفتهاند. حتی عدهای معتاد شدن بسیاری از شعرا را دلیل همین ماجرای یأس میدانند که ممکن است اتفاق بیافتد. ولی الان ما اشتغال فکریهای مهمتری داریم تا ۲۸ مرداد. ۲۸ مرداد اتفاقیست که رخ داد، اتفاق بسیار بدی بود و یکی ازدلایل انشقاق اجتماعی ما ۲۸ مرداد بود که گروهی رفتند پشت این شعار و عدهای رفتند پشت آن شعار و هنوزهم به سروکلهٔ هم میزنند، کار بسیار بدی هم میکنند، همه هم کار بدی میکنند و ۲۸ مرداد کار بدی بوده است، ۲۵ مرداد هم کار بدی بوده است، مرگ هم بر آمریکا، مرگ هم بر انگلستان، مرگ هم بر تمام کسانی که این کارها را کردهاند. ولی قضیه دیگر تمام شده و رفته است. الان ما حادثهٔ بسیار بسیار مهمتری در پیش رو داریم و آن انقلاب است که همه را آزار داده و ۳۵ـ ۳۴ سال است که خون این مملکت را میمکد و نابود میکند. ما باید به این چیزها فکر کنیم، به آینده فکر کنیم، به آشتی ملی فکر کنیم، به حوادث دیگری فکر کنیم.
۲۸مرداد البته برای عدهای از آدمهای ایران باعث شد که راهشان را تغییر دهند و خیلی هم آدمهای پولداری شدند. من خودم رفیقی دارم که از افسران تودهای بود و الان هم در نیس زندگی میکند. بعد از این ماجرا ول کرد و آمد اینور و بسیارهم آدم پولداری شد. نمیخواهم بگویم پولدارشدن هدف هر کسی باشد. ولی هر کسی هدفی برای خودش انتخاب میکند و میگوید ول کنم این روضه خندهدار را. ببینید هیچ تفاوتی بین روضه عاشورا و روضه ۲۸ مرداد نیست. دو حادثه است که هر دو تمام شده و هیچ کاری از دست مردم برنمیآید. خیلی خب، شمر هم بسیار کار بدی کرده است، همه هم قبول دارند. ولی الان چه کار میشود کرد. هم حضرت امام حسین صعود کرده است به بهشت، هم شمر رفته است به جهنم. همه و همه تمام شده، قضیه تمام شده، هیچ کاری از دست ما ساخته نیست. قضیه ۲۸ مرداد هم همین طور است.»
همچنان در جوش و خروش
سیمین بهبهانی، با وجود آنکه هشتاد و اندی سال از عمرش میگذرد همچنان پر جوش و خروش است و تاب خموشی ندارد:
هرچند دخمه را بسیار خاموش و کور میبینم
در انتهای دالانش یک نقطه نور میبینم
هرچند پیش رو، دیوار، بسته است راه بر دیدار
در جای جای ویرانش، راه عبور میبینم
هرچند شب درازآهنگ، نالین زمین و بالین سنگ
در انتظار روزی خوش، دل را صبور میبینم
تن ناتوان و سر پردرد، پایم شکسته، دستم سرد
دل را ولی چو دریایی پرعشق و شور میبینم
من کاج آهنینریشه، هرگز مبادم اندیشه
بر خاک خود، اگر موجی از مار و مور میبینم
طوفان چو در من آویزد، ناکام و خسته بگریزد
از من هراس و پروایی در این شرور میبینم
گر غول در شگفت از من، پاس گذر گرفت از من
با چشم دل، عزیزان را از راه دور میبینم
هرجا خلافی افتاده است، جای حضور فریاد است
من رمز کامیابی را در این حضور میبینم
هشتاد واند من با من گوید خروش بس کن زن!
گویم خموش بودن را، تنها به گور میبینم!
بازتاب وقایع سیاسی در موسیقی
تاثیر وقایع سیاسی را نه تنها در شعرها و قصهها و... بلکه در موسیقی هم میتوان دید. محمود خوشنام پژوهشگر موسیقی با بازگشت به جامعهشناسی هنری در آغاز تا جامعهشناسی هنری مدرن امروز، به بررسی وقایع سیاسی در موسیقی و بازتاب آن میپردازد: «پیش از اینکه به تاثیر وقایع اجتماعی در هنرها اشارهای بکنیم باید کمی درباره نقش جامعهشناسی هنری صحبت کنیم. وظیفه جامعهشناسی هنری در آغاز ارزیابی هنری آثار هنرمندان بود و کاری به رابطهٔ هنرمند با جامعه نداشت. ولی در جامعهشناسی مدرن بیش از هر چیز این رابطه مورد توجه قرار میگیرد و ارزشهای هنری در مرحله بعد. چرا که تجربه شده بود که هیچ چیزی مثل هنرها، وقایع اجتماعی و تاریخی را باز نمیتاباند. در میان هنرها شعر، قصه، تاتر و سینما، چون تکیه بر زبان دارند راحتتر این بازتاب را انجام میدهند. موسیقی برای آنکه زبان انتزاعی دارد کارش کمی دشوارتر است ولی درست به همین دلیل عمیقتر نیز میشود. پس از این مقدمه بجاست که به محتوای پرسش شما برگردیم که نقش وقایع قبل و بعد از بیست و هشت مرداد را در ایران در آئینه موسیقی طلب میکنید.
پس از جنگ دوم جهانی موسیقی در ایران پس از یک دوره کوتاه استبدادی از نو به آزادیهایی دست پیدا کرد و در شرایط نسبتا آزاد آن روز میتوانست پر و بالی بیشتر بگشاید. بازتاب این محیط نسبتا شاد و آزاد، تولید تعداد زیادی ترانههای تازه بود و از آن مهمتر جهان بینی تازهای در کارگزاران فرهنگی به وجود آورد. فضای نیمه استبدادی هنرستانها پس از کناره گیری غلامحسین مین باشیان، زمینه را برای موسیقی شادتر فراهم میآورد. با استفاده از همین فضای شادتر، شاگردان وزیری و صبا آهنگ هائی سخت شادمانه آفریدند که با موسیقی معمول قاجاری آن زمان در تضاد بود. ملودیها گوشنوازتر و ریتمها برانگیزانندهتر شده بود و مردمان را نیز شادمان میکرد. با به وجود آمدن واقعه بیست و هشت مرداد ۳۲، رفته رفته این شور و شوق از میان برخاست. هنرمندان برای رفع دلسردیهای خود به نوعی عرفان یا شبه عرفان روی آوردند و موسیقی سنتی دوباره به اصل دور مانده خود نزدیک میشد. جملهٔ جالبی از ابوالحسن صبا در یاد داریم که در برابر کسانی که میگفتند چرا موسیقی شاد نمیسازید، گفته بود: اگر موسیقی شاد بسازیم دیگر موسیقی ایران امروز نیست، و اگر به موسیقی ایرانی پایبند باشیم، نمیتوان صحبت از شادی و شادمانی کرد. این پاسخ صبا دقیقا پاسخ سوال شماست. تا وقتی رویدادهای غم انگیز در جامعه به وجود میآید و به درازا میکشد ما نباید انتظار شادی و شادمانی در هنر را داشته باشیم. ولی باکی نیست. چون رویدادها ثابت نیستند و پس از مدتی دیگر جای به رویداد دیگری میدهند که احتمالا برای جامعه شادی افزاست. در مورد ۲۸ مرداد یک جمله دیگر را هم بگویم که دلسردیهای هنری در آن سالها، شالودهای شد برای موسیقی عرفانی گلها، که اگر چه ارزشهای خود را داشت، تا حدود زیادی غم زدگیها را پوشش میداد. همین وضعیت را پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران داشتیم. در آغاز شادی بود و شادمانی و پس از آنکه نیرنگ و فریب آشکار شد دوباره دلسردی بود و دلزدگی.»