1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

«بايد تكليفمان را با گذشته‌مان روشن كنيم» / گپى با نادر تكميل همايون و بابك كريمى درباره مستند «ايران، يك انقلاب سينمايى»

۱۳۸۵ خرداد ۲۲, دوشنبه

فیلم مستند «ایران، یک انقلاب سینمایی» ساخته نادر تکمیل همایون، کارگردان ایرانی مقیم پاریس مروری است بر تاریخ سینمای ایران و تحولات آن، با درنظر گرفتن وقایع سیاسی و اجتماعی معاصر. در این فیلم مستند كه به سفارش شبكه تلويزيونى arte و با همكارى بابك كريمى تهيه شده، کارگردانان مشهور و همچنین دست اندرکاران سینمای ایران نگاه و نظرات خود را درباره روند تکامل سینمای ایران پیش و پس از انقلاب و در جریان جنگ مطرح ساخته‌اند

https://p.dw.com/p/A69C
عکس: AP

.

بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، نصرت کریمی، فریدون گله، مسعود کیمیایی، امیر نادری، محسن مخملباف و بهمن قبادی از جمله‌ی این کارگردانان هستند. در این فیلم مستند بخش‌هایی از فیلم‌های سینمایی در کنار مستند‌های انقلاب و جنگ مونتاژ شده‌اند. در جریان ساخت فیلم «ایران، یک انقلاب سینمایی» تکمیل همایون از همکاری بابک کریمی در زمینه‌ی مونتاژ بهره‌مند بوده است.

کریمی که در ایتالیا زندگی می‌کند، مدت‌هاست که درسینمای این کشور به کار مونتاژ و همچنین تدریس این رشته مشغول است. نادر تکمیل همایون که ضمن فعالیت فیلم‌سازی به تحقیق در مورد سینما نیز می‌پردازد، چند سال پیش در تهران توانست بزرگداشت سینمای مستند فرانسه را به مدت چندین روز برگزار کند که با استقبال فراوان منتقدان و علاقه‌مندان رو‌برو شد.

این گروه در حال حاضر سرگرم مذاکره با چند کانال تلویزیونی از جمله ایتالیا برای نمایش این فیلم هستند. سفر تکمیل همایون به رم فرصت نيكى بود تا مريم افشنگ همكارمان در رم نشستى با اين فيلم‌ساز و همچنين بابک کریمی داشته باشد و در گپى سه نفره اطلاعاتى جالب و شنيدنى درباره اين فيلم و صبيعتا نظر اين دو هنرمند درباره سينماى ايران كسب كند.

(براى شنيدن گفتگوى «عصر شنبه» با نادر تكميل همايون و بابك كريمى، فايل صوتى پايان صفحه را كليك كنيد!)

*******************

مصاحبه‌گر: مريم افشنگ

دويچه‌وله: آقاى تكميل همايون، در صحبت‌هايى که با هم داشتيم، گفتيد که اين فيلم اداى دينى‌ست به سينماى ايران. خصوصيات و ويژگيهايى که در سينماى ايران ديديد که باعث شد اين مستند تاريخى را در سينماى ايران بسازيد، چه بود؟

نادر تكميل همايون: اداى دين به سينماى ايران و شايد بشود گفت اداى دين به فيلمسازهاى ايرانى، براى اينکه من خيلى دير با سينماى ايران آشنا شدم. بابت مسايلى که در زندگى شخصى‌ام پيش آمد، موقعى که به ايران رسيدم انقلاب شده بود و تقريبا سينماى ايران تعطيل شده بود و سالها طول کشيده که سينماى ايران بتواند روى من آن تاثير را بگذارد. يعنى عملا موقعى تاثير گذاشت که شهرت بين‌المللى‌اش توجه من را جلب کرد، وگرنه از آن بچه‌هايى نبودم که دائم بخواهم به سينما بروم و فيلم ايرانى يا بقول بعضى ها فيلمفارسى ببينم. اما وقتى راجع به ايران فکر مى‌کردم و راجع به اينکه من چقدر ايران را مى‌شناسم، احساسم اين بود که فيلم‌هاى ايرانى خيلى به من کمک کرده‌ بودند تا جامعه ايران را بشناسم، تا طنز ايرانى را بشناسم، تا شعر ايرانى را بشناسم يا روانشناسى ايرانى را بشناسم و در واقع دراماتورژى ايرانى را بشناسم. با اين حس‌هايى که داشتم خيلى وقتها مى‌ديدم که چقدر آدمها شبيه همان‌هايى هستند که آدم روى پرده سينما مى‌بيند و حتا به اين نتيجه رسيدم که شايد سينماگريان ايرانى اصلا تخيل ندارند، چيزى که فقط در ايران وجود دارد. يعنى پيش از اينکه از آنها بخواهند که تخيل داشته باشند،‌ ازشان مى‌خواهند موشکاف باشند و جامعه ايران را از زواياى مختلف خيلى خوب نشان بدهند. و خوب، طبيعتا در دل اين فيلم‌ها و ميان فيلمسازها بعضى بودند که خيلى روى من تاثير گذاشته بودند و دلم مى‌خواست به نوعى اينها را معرفى بکنيم به خارجى‌ها. چون سينماى ايران متاسفانه در قبضه‌ى دوسه‌تا اسم خيلى معروف هست. مثل سينماى همه‌ى کشورهاى دنيا. سينماى ايتاليا هم همينطور هست، يا در فرانسه. شما مثلا از ايتاليا دو يا سه‌تا فيلمساز بيشتر نمى‌شناسيد و سينماى ايران هم همين حالت را برايم داشت و دلم مى‌خواست با اين فيلمسازها که بنوعى روى وجوه جارى زندگى من تاثير گذاشته بودند، بتوانم بطريقى اينها را معرفى کنم و شايد تماشاگرها همان مسير آموزشى را که ما از طريق سينما ديده بوديم، آنها هم اين مسير را دنبال کنند.

دويچه‌وله: عنوان فيلم شما «ايران يک انقلاب سينمايی» است. اين عنوان را مى‌توان بگونه‌هاى مختلف تعبير کرد. آيا منظور اين است که سينماى ايران در تاريخ فيلمسازى‌اش يک انقلاب پديد آورد يا اينکه اين انقلاب در خود تاريخ سينما اتفاق افتاد، قبل و بعد از انقلاب سياسى ۵۷،‌ و يا اينکه شما انقلاب ايران را از دريچه سينما ديده‌ايد؟

نادر تكميل همايون: عنوان اصلى فيلم در ابتدا، زمانيکه ما فيلمنامه را تحويل شبکه‌ى «arte» داديم، «ساخت ايران» يا «Made in Iran» بود. يک ادعاى دينى بود به فيلمساز بسيار خوب ايرانى، امير نادرى که يک فيلم خيلى بد در آمريکا ساخته بود که اين فيلم را هيچوقت من نديدم، ولى عنوانش، «ساخت ايران»، هميشه برايم جذاب بود. هدفم از عنوان «ساخت ايران» اين بود که بگويم سينماى ايران يک مهرى دارد که با اين مهر خيلى راحت مى‌توانى تشخيص بدهى که اين فيلم ايرانى‌ست يا نه. بابت آن نگاه ويژه‌اى که فيلمسازهاى ايرانى داشتند، دلم مى‌خواست بگويم که بياييد با سينماى ساخت ايران آشنا بشويد. همانطورى که مثلا زعفران ساخت ايران را مى‌شناسيم يا قالى ساخت ايران را، ما الان يک کالاى ديگرى هم داريم به اسم سينماى ايران که اين سينما توانسته توجه همه را در سراسر دنيا جلب بکند. اين عنوان را بنابه دلايلى مجبور شديم تغيير بدهيم. بعد دنبال يک عنوانى گشتيم که بتوانيم در واقع کل فيلم را رد آن خلاصه کنيم. فيلم در مورد ايران هست، يعنى بيشتر از اينکه در مورد سينماى ايران باشد در مورد خود ايران است. تاثيرات متقابلى که جامعه ايران مى‌تواند برسينما بگذارد و سينما بر جامعه. سينماى ايران، سينماى فيلم نيست، سينماى فيلمساز است. يعنى خود فيلمساز مى‌تواند خيلى مهمتر از فيلم‌اش باشد. تاثيرى که فردى مثل شهيد ثالث در سينماى ايران گذاشته بسيار مهمتر از فيلم‌هايش هست. فيلم‌هايش خيلى خوبند، اما خود اين انسان، کردارش، رفتارش و نگاهش و مجموع اينها شايد بيشتر تاثير روى فيلم‌سازهاى ايرانى مى‌گذارد تا خود فيلمهايش.

دويچه‌وله: آقاى كريمى، شما الان سالهاست که اينجا هستيد و نقش داشتيد در شناساندن سينماى ايران در ايتاليا. براى انتخاب فيلم‌ها در ونيز و نمايش خيلى فيلم‌هاى ايرانى ديگر. در فيلم «ايران، يك انقلاب سينمايى»، آقاى شجاع نورى در جايى مى‌گويد که بعد از موفقيت فيلم «جاده‌هاى سرد» ما به اين نتيجه رسيديم که از اين پس کارى بکنيم که هيچ جشنواره بين‌المللى بدون فيلمى از ايران برگزار نشود. الان يكى دو سالى است كه ايران بعد از فراز و نشيب‌هاى بسيار و قرار گرفتن در قله‌ى موفقيت، محبوبيتش را در جوامع بينالملل از دست داده، شما علت را در چه مى‌بينيد؟

بابك كريمى: ببينيد، اگر آن مصاحبه‌ى آقاى شجاع نورى را از نظر انسانى گوش بکنيم، مى‌بينيم که يک نوع دلهره هست در انتظار جواب تماشاچى‌ها براى اولين فيلمى که رسما مى‌رفت و نماينده‌ى ايران بود. معنى اين دلهره ريسک بود، معنى‌اش اين بود که يک برنامه‌اى چيده شده بود که هنوز نتيجه‌اش معلوم نبود. هرچى بود زنده بود. حالا آدم مى‌تواند موافق باشد يا مخالف، ولى يک عمل زنده بود. اين عمل متاسفانه با مدت زمان تکرارى شد و الان تبديل شده به يک عمل مرده. يعنى پس از مدتى فيلمها همه شبيه هم شدند و خود فيلمسازها اصلا تکرار مى‌کنند و مثل غذايى که هرشب آدم بخورد يا يک جوکى را صدبار بشنود، اگر بهترين جوک دنيا هم باشد، بعد از مدتى ديگر خنده‌دار نيست. يعنى سينماى ايران بهرحال در فازى‌ست که بايد پوست‌اش را عوض بکند. دوباره بايد انرژى و چيزهاى نوى واردش بشود، مثل درختى که بايد با شاخه‌هاى جديد پيوندش زد. آن سير بهرحال تمام شد. يعنى هيچ جريانى نه فکرى، نه سينمايى، نه فلسفى و نه هنرى نمى‌شود تا ابد همانطور بماند. بهرحال يک قوسى دارد، يکروزى بايد تمام شود و دوباره نو شود. بهرحال آن موج آن موقع تب سينما به تمام جامعه ايران آورده و من مى‌بينم، الان نسلى جديدى که در ايران هست و با تکنولوژى‌هاى جديد، هرکسى يک فيلمى مى‌سازد، همانطور که در گذشته همه دو بيت شعر از خودشان مى‌گفتند. اين است که فيلمسازى، يعنى هنر سينما در ايران متوقف نمى‌شود، با وجود اين توقفى که الان در فستيوالها و غيره دارد. الان فقط در حال پوست عوض کردن است. يک نسل جديدى‌ست که بنحوى فرزند نسل قديم هست و نيست، يعنى بنوعى دارند راه خودشان را پيدا مى‌کنند و من بهرحال اميدوارم.

دويچه‌وله: در اين فيلم تاکيد زيادى بر سهراب شهيدثالث و نقش او در سينماى ايران شده است. تاکيدى که با صحبت‌هاى امير نادرى و محسن مخملباف مدام تکرار و تکرار مى‌شود. به نظر شما اهميت شهيدثالث انتخاب زبان جديد روايت بوده و يا آنطورى که مخملباف به آن اشاره مى‌کند مضمون سينماست؟ اهميت شهيدثالث به نظر شما در چه هست؟

نادر تكميل همايون: ببينيد، آدم وقتى با سينماى ايران آشنا مى‌شود، حدود ۹ـ ۸ سال فيلمهاى ايرانى مى‌بيند و هميشه در گوشه و کنار خيابان و ميان مطبوعاتى مدام اسم شهيدثالث را مى‌شنود، و هنوز فيلمى ازش نديديم. براى اينکه اين فيلمها در ايران راحت به نمايش درنمى‌آمد، وجود نداشت. نوارهاى ويدئويى‌اى که تک‌وتوک اينور و آنور آدم پيدا مى‌کند، شما فقط آن معجزه‌ى سينمايى را مى‌بينيد که جلوى چشم‌تان ظاهر مى‌شود و يک فيلمى را مى‌بينيد که تقريبا تمام آن عناصرى که در سينماى امروز ايران وجود دارد، شما يکباره و يکجا بصورت بسيار بکر در فيلم شهيدثالث مى‌بينيد. خوب اين تاثير سينماى شهيدثالث و خود شهيدثالث در سينماى ايران گذاشت و ما در اين فيلم مجبور بوديم از يکنفر ياد بکنيم که ديگر در قيد حيات نيست، واقعا خود شهيدثالث بود. در هرصورت اين بابت اهميت شهيدثالث در اين فيلم. من فکر مى‌کنم آن کارى که شهيدثالث در سينماى ايران کرد، خوب حرفها را نادرى زد و ‌ مخلمباف هم زد، اما به نظرم شهيدثالث فيلمساز تربيت کرد. يعنى عملا به فيلمساز ايرانى گفت آقا فيلم خودت را بساز، و آنطورى که دنيا را مى‌بينى فيلم بساز، تحت تاثير فيلمهاى ديگران، تحت تاثير دستور زبان ديگران قرار نگير و خودت باش! خودت بعنوان مولف، فيلم متعلق بخودت است. و اين شجاعت را به فيلمساز ايرانى داد که خودش باشد.

دويچه‌وله: در فيلم اشاره مى‌شود به فيلم «حاج آقا آکتور سينما» واينکه يک ارمنى اين فيلم را ساخته، يک ارمنى ايرانى و مى‌خواهد به يک حاجى آقايى بگويد که سينما، اين پديده مدرن، چيز بدى نيست. در طول فيلم اين مسئله مرتب تکرار مى‌شود. توى تاريخ سينماى ايران مرتب جنگ بين سنت و مدرنيته مدام تکرار مى‌شود. درحال حاضر شما فکر مى‌کنيد اين جنگ به کجا رسيد و سينماى ايران توانسته با اين فراز و نشيب‌هايى که طى کرده به نتيجه‌اى برسد و اين پديده مدرن را جا انداخته يا نه؟

بابك كريمى: موضوع اين است که در اين زمان خود پديده عوض شده. مقوله‌ى سينما يک علمى بود که هرکسى به آن دسترس نداشت، يعنى علم بسيار گرانى بود. اين است که کمتر کسى از بين مردم مى‌توانست به سينما برسد و کم کسانى مى‌توانستند از اين علم استفاده بکنند. پس، جنگ استفاده از اين نوع ابزار، يعنى جنگ ميان مدرنيته و سنت، خيلى در سطح بالا هم انجام مى‌شد. با توجه به تکنولوژى جديد، فيلمسازى يا به عبارتى تصويرساختن، مثل نوشتن است. پس سواد در دسترس همه است. همه مى‌توانند کتاب خودشان را بنويسند. به نظر من يکجورى مدرنيتت برنده شده بر سنت. يعنى بهرحال امکان ايجاد تصوير خيلى بيشتر و آزادتر است تا آن زمان حاج آقاى آکتور سينما.

نادر تكميل همايون: به نظر من در ايران سنت مدرن شد، نه اينکه مدرنيتت از سنت برد. عملا آنچيزى که سينماى ايران موفق شد به آن برسد و آن چيزى که مسئولان سينماى ايران متوجه شدند اين است که سينما مدرنترين وسيله‌ بيانى دنياست و فعلا ما از سينما مدرنتر نداريم. تمام کارهايى که شما روى اينترنت مى‌بينيد، خوب بالاخره اينترنت يک وسيله بيانى قوى‌ست ديگر، اما در موارد زيادى خيلى‌ها از خودشان فيلمبردارى مى کنند و فيلمهاى خودشان را روى اينترنت مى‌گذارند. يعنى عملا در سينما هنوز تصوير وجود دارد. آنچيزى که اينها توانستند با موفقيت سينماى ايران بوجود بياورند، اين بود که سينما وارد جرگه ايرانى شد. اين خيلى مهم است. يعنى عملا سينما آن حالت غربى‌اش و آن حالت دست نيافتنى و خطرناکش از بين رفت. ايرانى توانست، الان، با ابزار مدرن سينمايی... يعنى مى‌توانست حالا سنت خودش را مدرن کند و ارائه بدهد. اين خيلى مسئله‌ى مهمى‌ست. يعنى اگر يك كوه يخ را در نظر بگيريم، در سطح درست است که الان سينماى ايران در خارج از کشور محبوبيت ندارد،‌ اما زير آن بخش عمده كوه يخ سينما در ايران وجود دارد و ديگر مردم با سينما فکر مى‌کنند. همه دوربين دارند،‌ همه از همديگر فيلمبردارى مى‌کنند. اين شايد مهمترين چيزى بود که در ايران بوجود آمد و انقلاب اصلى شايد بيشتر اين است تا آن چيزى که در خارج بوجود آمد.

دويچه‌وله: در اين فيلم همپاى بررسى تاريخ سينماى ايران تاريخ صدسال ايران هم بررسى مى‌شود، تحولات سياسى و اجتماعى‌اش، و اين در هم‌تنيدگى از نقاط قوت‌ فيلم است. نگاه شما از دريچه مضمون و محتوا بوده به تاريخ سينما و خود تاريخ ايران. چرا نخواستيد از لحاظ فرم و زيباشناختى و از لحاظ فنى تاريخ سينما ايران را بررسى کنيد؟

نادر تكميل همايون: براى اينکه احساس مى‌کردم اينکار را مى‌شود بعدا انجام داد. در حال حاضر در مورد سينماى ايران فيلم مستندى که بتواند کامل، حالا به يک صورتى، چون ادعاى کامل بودن هم نداريم، يک فيلمى باشد که مردم را با سينماى ايران قبل و بعد از انقلاب آشنا بکند متاسفانه ساخته نشد، نه اينکه نخواستند بسازند، امكانانتش نبود. دلايل زيادى وجود دارد از جمله شرايط سياسى ايران، در دسترس نبودن فيلمها، در دسترس نبودن فيلمسازها. خوب اينها مشکلاتى‌ست که کمتر فيلمسازها را ترغيب مى‌کند که چنين كارى را دنبال کنند. من اين شانس را داشتم که شبکه‌اى اين طرح ما را پذيرفت و اين پروژه را مورد حمايت مالى قرار داد که بتوانيم اين فيلم را بسازيم. دوم اينکه جامعه ايران را در خارج از کشور خيلى بد مى‌شناسند. نه تنها فرنگى‌‌ها،‌ همه فقط در حد ظاهرى دو يا سه‌تا تصوير از ايران دارند و بالاخره تخيل و حافظه‌ى آدمها کم و ضعيف است و خيلى‌ها يادشان مى‌رود. جنگ ايران و عراق را خيلى‌ها يادشان رفته، شاه و حکومت سلطنتى در ايران را خيلى‌ها نمى‌دانند، حتا، جوانهاى ايرانى هم نمى‌دانند. ما به اين نتيجه رسيديم که به فرم سينماى ايران شايد بتوان در يک مستند بعدى پرداخت و فرد ديگرى بتواند اين مستند را بسازد. يعنى هدف آن بود كه يک کارى اساسى انجام دهيم و يک راهى را باز کنيم که مردم بعدا بتوانند دنبالش بروند. از اين رو فعلا از نظر مضمونى سينماى ايران را بررسى کرديم تا بعدها ديگران به فرمش بپردازند.

بابك كريمى: ببينيد، خيلى وقتها اين موقعيت سينماى ايران امروز را با رنسانس ايتاليا خيلى مقايسه مى‌کنند. هيچوقت نمى‌شود رنسانس را درک کرد، فقط با نگاه کردن به تابلوها و مجسمه‌ها. يعنى با دانستن آن موقعيت تاريخى که ما درس‌اش را مى‌خوانيم، اينکه چه کسانى اين کارها را سفارش مى‌دادند، وضعيت هنرمند چه جورى بود، احترامى که به او بود و نبود، زدوخوردهاى فکرى و ايدئولوژيکى که وجود داشت، تازه آنوقت با ديدن آن تابلو درک مى‌کنيم که پرسناژاش چه هست، رنگش چه هست و... پس همانطور که نمى‌شود فقط با ديدن، آن تابلو را درک کرد، سينماى ايران را هم نمى‌شود فقط با ديدن فيلم درک کرد. سينماى ايران نتيجه‌ طبيعى موقعيت‌هاى تاريخى اجتماعى‌اش است. بيخود نيست که زمان شاه قيصر ساخته مى‌شد يا مثلا گنج قارون و امروزه نه، يا به يک فرم ديگری. يعنى اگر نگاه کنيم، مى‌بينيم صورت سينما با سن و سالش و اتفاقاتى که برايش پيش آمده عوض شده و نه فقط براى انتخاب يک مولف يا سليقه شخصى يک کارگردان. خود آنها هم در اين جريان تاريخى عوض شده‌اند. ما مى‌‌خواستيم ببينيم بالاتر از تک تک فيلمها،‌ اين رودخانه‌اى که از حاج آقا آکتور سينما شروع شد تا به امروز چه جهش‌هايى کرده و چه راههايى را رفته. ما همه‌مان درون اين جريان هستيم.

دويچه‌وله: با توجه به حجم گفتگوها و در حقيقت آرشيويى که از فيلمها و مستندات تاريخى ايران بود، من فکر مى‌کنم کار مونتاژ اين فيلم خيلى مشکل بوده باشد که نهايتا هم مونتاژ تروتميزى درآمده. چقدر دست شما باز بود در انتخاب و چيده‌مان فيلم؟

بابك كريمى: ببينيد، فيلم آخرسر خودش خودش را مونتاژ مى‌کند. مثل خاکى که بايد الک کرد تا سنگهاى درشت رو بيايند. خوب موقعى که خاک زياد است، اين کار الک کردن هم خيلى طول مى‌کشد. و مشکل انتخاب تکه‌ها نبود،‌ بلكه دورريختن چيزهايى بود که نمى‌توانستيم نگه داريم براى طول فيلم که بايد رعايت مى‌شد. آن خيلى دردناکتر بود. ما بسيار صحبت‌هاى جالبى داشتيم، قطعات فيلم يا چيزهاى خبری. خيلى موضوعها را مى‌شد بيشتر رفت توى ريز قضيه و براى همه هم مى‌توانست خيلى جالب باشد، ولى وقت‌اش نبود و يک فيلم ۳ساعته مى‌شد که ما اين زمان را نداشتيم و بيشتر بحث‌مان اين بود که از چه چيزى صرفنظر کنيم. آن بخش خيلى دردناکتر و مشکل‌تر بود تا آن چيزهايى که گذاشتيم. چون آن چيزهايى که گذاشتيم مى‌بايست باشند. خيلى چيزهاى ديگرى هم بودند که مى‌توانست باشند، ولى متاسفانه نشد. ولى کلا ۵ماه از صبح تا شب ما کارمان ديدن و آناليزکردن و تصميم‌گيرى دراينباره بود. خلاصه خيلى طول کشيد.

دويچه‌وله: آقاى بابايى، چقدر طول کشيد از ابتداى اين پروژه تا شکل نهايى فيلمى که ما ديديم و در حقيقت اين فيلم به شکل درآمد؟

نادر تكميل همايون: تقريبا چهارسال. حقيقت‌اش اين است که شما موقعى که اين طرح را مى‌نويسيد مثل جريان منار دزدى‌ست. يعنى قبل از اينکه منار را بدزدى بايد بدانى کجا مى‌خواهى قايمش بکنی. مسئله اين است، شما وقتى سراغ چنين فيلمى مى‌رويد بايد مطمئن باشيد که اين تکه فيلمها را مى‌توانيد گير بياوريد يا نه! براى اينکه ساختن يک فيلم بدون اين تکه فيلمها اصلا هيچ فايده‌اى ندارد وعملا هم وقتى شما اگر بخواهيد با يک استاندارد کار کنيد، استفاده از کيفيت‌هاى بد اصلا غيرممکن است. تمام اين فيلمها بصورت نوار ويدئويى VHS در دست همه آدمها هست، ولى غيرممکن است شما بتوانيد اين کيفيت‌ها را در يک فيلم با استاندارد اينگونه استفاده کنيد. به همين خاطر ساختن اين فيلم ۴ سال طول کشيد که يکسال‌ آن به نگارش، و به تفکر گذشت و به اينکه ما چگونه مى‌خواهيم اين داستان را تعريف بکنيم. براى اينکه تعريف کردن يک فيلم، فيلم مستند هم همينطور است،‌ به صدها نوع ممکن امکانپذير است. تاريخ سينماى ايران براى ما ايرانى‌ها جالب است، ولى وقتى شما امروز، در شرايط تلويزيون امروز که اين همه درخواست هست، شما اگر به شبکه‌اى برويد و بگوييد که من مى‌خواهم بصورت ۲ ساعته مستند در مورد تاريخ سينماى ايران بسازم، تقريبا مى‌توانم به شما بگويم که خيلى‌هاشان خواهند گفت نه! و يا تقريبا همه‌شان مى‌گويند نه. براى اينکه سينماى ايران را هيچکسى نمى‌شناسد و تعريف کردن سينماى ايران بصورت تاريخى جذابيت آنچنانى ندارد، آن زاويه را آدم بايد پيدا کند. خوب،‌ طبيعتا سينماى ايران زاويه سياسى، زاويه اجتماعى‌اش و آنچيزهايى که از اجتماع ايران تعريف مى‌کنيد،‌ شايد مناسب‌ترين زاويه‌اى بود که ما مى‌توانستيم پيدا کنيم. پيداکردن تمام اين مسايل بالاخره وقت مى‌برد. من تقريبا ۲ سال وقت گذاشتم که اين فيلمها را جمع کنم و ارتباطاتم را با فيلمسازها از آشنايى به رفاقت برسانم. اين براى من خيلى مهم بود. که وقتى مى خواهم سراغ فيلمسازها بروم، فيلمسازهايى باشند که با آنها رفيق باشم که بتوانم با آنها گپ بزنم، راه بروم، ناهار و شام بخورم، هروقت دلم مى‌خواهد تلفن کنم، در خانه‌شان باز باشد و بتوانم توى آرشيو‌هاى شخصى‌شان بروم. اين خيلى برايم مسئله‌ى مهمى بود. بالاخره اين ارتباط را توانستيم آرام آرام با اين آدمها برقرار کنيم و زمانيکه فيلمبردارى شروع شد تا زمانى که تدوين تمام شد تقريبا يکسال وقت گرفت. يعنى فيلمبردارى از اين آدمها که هرکدامشان يکجا هستند و براى من اين مسئله‌ى مهمى بود... يعنى ببينيد، من سراغ فيلمسازهايى نمى‌رفتم که فقط درباره‌ى فيلمهايشان حرف بزنند. زندگى شخصى اين فيلمسازها هم بنوعى تعريف‌کننده‌ و روايتگر جامعه‌ى ايران بود. يعنى رفتن و فيلمبردارى کردن از امير نادرى در نيويورک، فيلمبردارى کردن از فرخ غفارى در پاريس، دنبال محسن مخملباف در تاجيکستان گشتن، دعوت از فريدون گله توى ويلايش لب دريا خزر که ۲۵ سال از انقلاب به اين طرف از خانه ديگر بيرون نيامده. اينها يک چيزهايى بود که دلم مى‌خواست در تحقيقات خودم و يک حسى به تصاوير بدهد. خوب، تمام اينها کار مى‌برد. من اين فيلم را واقعا مثل يک فيلم سينمايى ساختم. اين حالت مستند که بچه‌ها هميشه فکر مى‌کنند، اينکه تو دوربين‌ات را برمى‌دارى و مى‌روى ۲ماهه يک چيزى را فيلمبردارى و سرهم مى‌کنى، براى من غيرممکن است. يک فيلم مستند همانقدر وقت مى‌برد که يک فيلم بلند سينمايي. با همان حساسيت‌ها بايد بروى جلو، کار کنى، فکر کني. و تقريبا امروزه، اين ۴سالى که مى‌گويم، همه،‌ يعنى هرکسى که مى‌خواهد در يک استاندارد اينجايى کار بکند تقريبا کارش بين ۳ يا ۴ سال وقت مى‌برد.

دويچه‌وله: برنامه‌تان، در حقيقت نمايش فيلم يا فرستادنش به فستيوالهاى مختلف چه هست؟

نادر تكميل همايون: اين فيلم در واقع سفارش کانال arte بود، يعنى arte اين فيلم را سفارش داد که آن را نمايش بدهد و بخش عمده‌اى از پولش را هم پرداخت، ولى براى ساختن فيلم کافى نبود. اما اين شبكه خوشبختانه حدود دوهفته پيش اين فيلم را نمايش داد و موفق هم بود و مطبوعات هم نقد خوبى درباره‌اش نوشتند. حالا هدف اين است که ما بتوانيم اين فيلم را در شبکه‌هاى تلويزيونى ديگر دنيا هم به نمايش بگذاريم. حدودا ۸ـ ۷ کشور فعلا اين فيلم را خريده‌اند و در کنارش اين فيلم بايد يک حيات جشنواره‌اى هم داشته باشد که بتوانيم براى کسانيکه به سينماى ايران علاقمند هستند اين فيلم را نمايش بدهيم. اين تازه آغاز راه است. فکر مى‌کنم يکسالى مى‌توانيم درباره فيلم صحبت کنيم و کار کنيم. البته امروز تکنولوژى‌هاى جديد، مثلا DVD يک ابزار خيلى مهمى‌ست. ما الان هدفمان اين است که بتوانيم اين فيلم را، چون نسخه يك ساعت و نيمه ديگر حداکثر نسخه‌اى‌ست که شما مى‌توانيد بسازيد، بصورت DVD با مواد الحاقى ديگرى ارائه بدهيم که تبديل به يک بانك اطلاعتى پايه خوبى بشود. مثلا، مصاحبه‌هايى که با اين فيلمسازها کرديم که خيلى‌هاشان امروز ديگر شايد تن به اينجور مصاحبه‌ها ندهند. مثلا امير نادرى گفت که من به فارسى ديگر با هيچ کسى مصاحبه نخواهم کرد و بعيد مى‌دانم که حالا کسى برود در نيويورک و از کودکى نادرى تا امروز نادرى ۵ ساعت با او مصاحبه کند. مثلا فريدون گله كه چند ماه پيش فوت کرد، يا فرخ غفارى که تقريبا ديگر دچار فراموشى شده و خيلى از جزييات زندگى‌اش را بياد نمى‌آورد. خوب اينها دارد تبديل به سند مى‌شود و ما علاقه داريم که بصورت DVD در الحاقاتش بتوانيم اين مستندات را بصورت کامل بدهيم تا همه بتوانند از اين مصاحبه‌ها استفاده کنند. چون در تملک شخصى من نيست،‌ در تملک شخصى هيچ کسى نيست. در اين فيلمها مصاحبه شده، آدمها مصاحبه کرده‌اند و ما بايد بتوانيم در اختيار همه قرار بدهيم.

دويچه‌وله: با توجه به شناختى که داريد از محيط و فضاى ايران، فکر مى‌کنيد چقدر احتمال اين وجود داشته باشد که بشود فيلم را در ايران اکران کرد؟

بابك كريمى: راستش اين را نمى‌دانم. چون اين حساسيتى که درباره‌ى سينماى قبل از انقلاب هست، بايد ديد در آن زمانى که کسى قصد داشته باشد اين فيلم را نشان بدهد، اين حساسيت در آنموقع چه جور است. بهرحال اين جزو تاريخ سينماى ايران است، حالا آدم بخواهد يا نخواهد. فيلمهايى که ديده مى‌شود، حرفهايى که زده مى‌شود و آن سير تاريخي. يکروزى بايد ما بهرحال با اين تاريخ رودررو بشويم، بايد اين جرات را پيدا کرد و به آن نگاه کرد. همانجور که هست، بدون تعارف و حرفهاى ايدئولوژيک که هيچ ربطى صرفا با خود سينما ندارد. به هر حال به آن چيزى که بوده و ريشه سينماى امروز است، نمى‌شود نگاه نکرد. ما بهرحال بايد با گذشته‌مان تکليف‌مان را روشن کنيم.

نادر تكميل همايون: من فکر مى‌کنم که فعلا در حال حاضر نمايش‌اش شايد به صلاح نباشد. بابت حساسيت‌هاى پيش‌پاافتاده، مثلا تصوير بهروز وثوقى قدغن هست و در سينما و در تلويزيون ايران نمى‌شود بهروز وثوقى را نشان داد. بنابراين، شما وقتى نگاه مى‌کنيد، مى‌بينيد توى دوسوم فيلم‌هاى هنرى قبل از انقلاب بهروز وثوقى بوده. فيلم‌هاى خيلى خوبى هم هستند، همه فيلم‌هاى ضدرژيم شاه هستند. ولى، خوب، بهروز وثوقى بعنوان سوپراستار سينماى ايران و شايد بابت ارتباطى که با دربار داشته عملا ممنوع‌التصوير است. خوب، اينها را نمى‌شود نشان داد و يک چيزهايى که به فيلم ضربه مى‌زند و درآوردنشان هم کار آسانى نيست. بنابراين، اين ديگر دست من نيست. يعنى من نه اصرارى دارم که اين فيلم نشان داده بشود و اگر مقامات واقعا مى‌خواهند، اين فيلم در اختيار آنها هم هست. اگر حس مى‌کنند که اين فيلم نمايش‌اش مى‌تواند خوب باشد، چرا که نه! همانطورى که عباس کيارستمى در فرانسه موضوع ديپلم فرانسه است، يعنى بچه‌هاى فرانسه مى‌توانند موضوعات مختلفى انتخاب کنند که يکى از آنها عباس کيارستمى‌ست و فيلمهاى کيارستمي. خوب، الان مدارس زيادى به ما زنگ زده‌اند و گفته‌اند که ما دلمان مى‌خواهد در طول سال تحصيلى اين فيلم را به بچه‌هايمان نشان بدهيم که هم با سينماى ايران آشنا بشوند، هم با ايران آشنا بشوند و هم اين اطلاعاتى که پيدا مى‌کنند، موقع امتحانات آخر سال‌شان در مورد عباس کيارستمى کمک‌شان مى‌کند. يعنى فيلم اين جنبه‌ها را هم دارد. البته برخى از ما خيلى خرده گرفتند که شما چرا جبهه‌گيرى نمى‌کنيد، چرا نمى‌گوييد کى بد است و کى خوب هست. اينکار را ما نکرديم، ما سعى کرديم فقط نشان بدهيم. آدمها حرف زدند و ما فقط خواستيم چيزهايى که اتفاق افتاده را نشان بدهيم. خوب در ايران هم طبعا براى خيلى‌ها شايد اين حاوى اطلاعات جالبى باشد.

دويچه‌وله: يعنى فکر مى‌کنيد که بقول خانم رخشان بنى اعتماد، همانطور که در فيلم اشاره کرده‌اند، اگر روزى مسئولى عوض بشود، امکان اين وجود داشته باشد که اين فيلم در ايران نمايش داده بشود!

بابك كريمى: احتمال دارد. بله! ايران مملکت غريبى‌ست. به قول يکى از دوستانم، وضعيت اجتماعى سياسى آنجا مثل وضعيت هواست. هر روز بايد از پنجره نگاه کرد، ببينى ابرى‌ست، بارانى‌ست و يا برف مى‌آيد، بعدا تصميم بگيرى که آنروز چه جورى خواهد بود. فکر مى‌کنم که ممکن است به دلايلى به مدت زيادى قابل ديدن نباشد و ممکن هست که بطور اتفاقى مثلا ۶ ماه ديگر اين فيلم با عزت و احترام زيادى هم نشان داده بشود.