بهاییان ایرانی و تحصیل بر لبه تیغ
۱۳۹۱ خرداد ۹, سهشنبهجامعه بهاییان ایران در کنار فشارهای اجتماعی و امنیتی، با تبعیضآموزشی در دانشگاهها نیز روبروست. شهروندان بهایی از حق ورود به دانشگاههای ایران محرومهستند. آنها اجازه شرکت در کنکور را دارند، اما در سالهای آغازین یا ترمهای واپسین تحصیل، تنها به دلیل مذهب خود از دانشگاه اخراج میشوند.
دانشگاه مجازی بهاییان "بیآیاچای" که به کوشش گروهی از استادان و فرهیختگان علمی این دیانت تاسیس شده بود، در خرداد سال ۱۳۹۰ با دستگیری دستاندرکاران آن از هم پاشید. ماموران امنیتی به خانه ۳۰ تن از همکاران و کارکنان این موسسه در تهران، کرج، اصفهان و شیراز ریختند و ۱۶ نفر از مدرسان و استادان آن را بازداشت کردند. اعضای این گروه به ۳ تا ۵ سال حبس محکوم شدهاند.
در فیلم مستندی به نام "آموزش زیر آتش" میتوان دید که گروهی از شهروندان ایرانی چگونه به دلیل باورهای مذهبی خود از دانشگاه رانده شدهاند.
مانیا فناییان از جمله کسانی است که مجبور شده برای ادامه تحصیل، زادگاه و خانوادهاش را ترک کند. او در گفتوگو با دویچهوله از محرومیتها، ناهمواریها، نامهربانیها و فشارهای اجتماعی یاد میکند که یک بهایی با آن روبروست. این گفتگو یک روز پس از فارغ التحصیلی مانیا فناییان صورت گرفته است.
دویچهوله: خانم فناییان مشکلات تحصیلی بهاییان از چه مقطعی شروع میشود؟
مانیا فناییان: از همان مقطع اولیه دبستان! وقتی میرویم ثبت نام کنیم. چهار دین رسمی در فرم ثبت نام هست. ما نمیتوانیم هیجکدام را علامت بزنیم و بنویسیم که بهایی هستیم. معمولا به مدیر مدرسه میگوییم که ما بهایی هستیم و این مدیر است که باید تصمیم بگیرد که ما مدرسه برویم یا نه. در برخی شهرها مدیراجازه میدهد اما میگوید به کسی نگویید. در برخی شهرها هم بچهها را به مدرسه راه نمیدهند و میگویند ما نمیتوانیم شما را قبول کنیم.
بعد از پذیرفته شدن در مدرسه مشکلات دیگری شروع میشوند. مثلا دخترها باید از ۹ سالگی در نماز جماعت مدرسه شرکت کنند و آنجا معلوم میشود. باید یواشکی به معلم بگویند که بهایی هستند. به همکلاسیهایشان نمیتوانند بگویند که ما مسلمان نیستیم و این بچههای بهایی را از نظر اجتماعی خیلی منزوی میکند. همه اینها باز قابل تحمل هستند تا وقتی که زمان کنکور میرسد. ما در کنکور میتوانیم شرکت کنیم اما گاهی در سالاول و دوم دانشگاه، دانشجویان بهایی را اخراج میکنند.
آیا افراد بهایی وظیفه دارند که حتما حقیقت را بگویند یا مواردی هم هست که بهخاطر مشکلات بعدی پنهان کنند که اعتقادشان چیست؟
ما وظیفه داریم راستش را بگوییم و این برای بچهی کوچک هم خیلی سخت است که چیزی را پنهان کند. متاسفانه بچهها را در مدرسه تحریک میکنند که همکلاسیهای بهایی را اذیت کنند. البته بعضی خانوادهها به بعضی بچهها میگویند که چیزی نگویید تا وقتی مستقیما کسی از شما پرسشی نکرده وگرنه حکم دیانت ما این است که راست بگوییم.
خود شما چه تجربهای از زمان دبستان و کودکی دارید؟
ما خوشبختانه در تهران بزرگ شدیم و بهطور کلی در شهرهای بزرگ این مشکلات خیلی کمتر هستند. ما در محلهای هم نبودیم که تعصب باشد. من دختر بودم و از نظر فیزیکی اذیت نمیشدم، اما برادر مرا در مدرسه و کوچه خیلی اذیت کردند.
بدترین خاطره من به زمانی برمیگردد که ۱۲ ساله بودم و در درس فیزیک در منطقه بین همه دخترها و پسرها اول شدم و میتوانستم به المپیاد بروم اما مدیر مدرسهام اجازه نداد. او گفت صورت خوشی ندارد که یک بهایی برود درمسابقه علمی. در آموزش و پرورش منطقه جشن گرفته بودند و میخواستند به نفر اول جایزه بدهند، اما مدیر مدرسهی ما نفر دوم را به این مراسم فرستاد.
شما چه قضاوتی در باره این رفتارها داشتید؟ آنها از روی اعتقاد و آگاهی حقکشی میکردند یا برای تظاهر یا از روی ناآگاهی؟
جا به جا این تبعیضها متفاوت هستند و بسته به آدمها فرق میکنند. این رفتارها بستگی به وجدان کسی داشت که آنجا نشسته بود و برای شما تصمیم میگرفت. بعضیها تعصبهای شدید داشتند، ولی بعضیها انسانیتر و عادلانهتر رفتار میکردند. پدر من همیشه سعی میکرد هر تبعیضی علیه ما را مکتوب کند. خیلی نامهنگاری میکرد اما کسی ترتیب اثر نمیداد.
چه شد که به دانشگاه آنلاین مخصوص بهاییان رفتید؟
با اخراج همه دانشجویان و استادان بهایی در اول انقلاب، هیچ بهایی که از دبیرستان فارغ التحصیل شده بود، اجازه ورود به دانشگاه را نداشت. خوشبینی همه بهاییها این بود که این وضع موقت و گذرا است. آن زمان، استادان بهایی اخراجی، دانشگاهی درست کردند تا بچهها موقتا جایی برای تحصیل داشته باشند. اما وضع به همان صورت برقرار ماند و اساتید دیگر هم که به تدریج کار خود را از دست دادند، در این دانشگاه متمرکز شدند. رفته رفته این دانشگاه دارای ۱۲ رشته شد. ما کنکور داشتیم و با همدیگررقابت میکردیم. کلاس حضوری نداشتیم، اما به دلیل نیاز بچههای بهایی به درس خواندن، آموزش سیستماتیک داشتیم.
این محرومیتها، انگیزه تحصیل نزد جوانان بهایی را تشدید کرد؟
قطعا! اما کمبود خیلی چیزها را تا وقتی دانشگاههای آمریکا را ندیده بودم، حس نمیکردم. وقتی آمدم اینجا تازه فهمیدم چقدر عشق به درس و نیاز نشستن سرکلاس و دیدن استاد را دارم. چقدر ارزش یک استاد واقعی و در دسترس را میدانم. قدر این فرصت را بخاطر محرومیتهای آن دوران خوب میدانم و انگیزههایم هم برای تحصیل بیشتر است. وقتی در ایران بودم تنها محدودیتها را میدیدم اما اینجا متوجه شدم که قویتر هم شدهام.
شما که در ۱۲ سالگی نفر اول در فیزیک شدید، الان چه میخوانید؟
من در ایران دارو سازی میخواندم، اما قبل از تمام کردن درسم به همراه همسرم به آمریکا آمدم. آنجا آزمایشگاه نداشتیم، کلاس دائم نداشتیم. برای همین در آمریکا تمام درسهای مرا قبول نکردند و من تقریبا از اول شروع کردم.
یعنی با همه این تلاشها باز هم مورد قبول نبودید؟
این بستگی به کشور و دانشگاه و رشته دارد. در کالیفرنیا قوانین فوقلیسانس در مورد رشتههای تجربی سخت است. همسرم دارد فوق لیسانس میخواند اما من چون رشته تجربی بودم، شرایط سختتری داشتم.
بههر حال جوانان بهایی در ایران به عشق تحصیل این دانشگاه را میگذرانند و منظورشان صرفا کسب مدرک نیست، بلکه میخواهند خود را فیت نگهدارند.
نزد شما چه رشتهای محبوبتر است؟
بیشتر ایرانیها از جمله بهاییها، رشتههای مهندسی دوست دارند. فکر میکنم رشتههای تجربی کلاسهای بیشتری دارد ولی زبان مهندسی جهانی است و کتابهایش نیز در همه دنیا مشترک است. رشتههای پزشکیهم خیلی محبوب هستند.
شما موقعیت اقتصادی یا اجتماعی مناسبی داشتید که آمدید خارج؟ آیا همه جوانان بهایی این امکان را دارند که ایران را ترک کنند؟
راستش ما از نظر اقتصادی خیلی موقعیت نداشتیم و با همسرم به عنوان پناهنده مذهبی به آمریکا آمدیم. الان هم هردویمان هم درس میخوانیم، هم کار میکنیم. آمدن به خارج برای بهاییها سخت نیست. کافی است پاسپورت بگیرید و به ترکیه یا کشور دیگری بیایید و مدتی برای گرفتن پناهندگی وقت صرف کنید.
میخواهم بگویم که برای جوان بهایی راحتتر است به خارج بیاید اما میخواهد بماند و خدمت کند. اهمیت دانشگاه مجازی بهاییان در این است که به متقاضیان نشان میدهد علم یک وسیله است برای خدمت به جامعه. خیلی جوانان بهایی به خارج میایند و فوق لیسانس میگیرند و مدارج عالی تحصیلی را طی میکنند، اما با تمام تحقیرها و خطرها باز هم به ایران بر میگردند و میخواهند آنجا زندگی کنند.
فکر میکنید دلیل چیست؟
نمیدانم. تازه اینجا امنیت را میبینی، برنامهریزی و دورنمای زندگی در یک جامعه منظم را میبینی و برگشت خیلی سخت است. فکر میکنم که از ایمان قوی باشد که میفهمند تحصیل یک وسیله است برای خدمت. آنها برمیگردند تا نسل بعدی را آموزش بدهند و جامعه خودشان را پرورش دهند.
خود شما هم میخواهید دوباره به ایران برگردید؟
من اول به قصد برگشتن آمدم اینجا، اما راستش را بگویم که دلم نمیخواهد بچهام با شرایط من بزرگ شود. من نمیتوانم این فداکاری را بکنم. من حتی بطور موقت برگشتم ایران، اما برایم خیلی سخت بود. الان کسانی را که در ایران ماندهاند یا از خارج دوباره برگشتهاند، عمیقا تحسین میکنم.
آیا بهاییها تنها با همکیشان خود ازدواج میکنند؟
نه! ما در خانواده خودمان خیلیها را داریم که با غیربهایی ازدواج کردهاند. اما در ایران برای زمان بچهدار شدن این خیلی سختتر است چون نمیدانند با قوانین چه دینی میخواهند کودک را بزرگ و تربیت کنند.
جوانان بهایی به غیر از تحصیل، مشغولیت دیگری مثل ورزش یا هنر ندارند؟
چرا! اتفاقا یکی از دو برادر من ورزشکار است و وقتی ایران بود، خیلی خوب فوتبال بازی میکرد. یکی از تیمهای مطرح و بزرگ هم به او پیشنهاد بازی داد اما موقع بستن قرارداد، گویا تحقیق کرده بودند و فهمیده بودند که ما بهایی هستیم، درنتیجه عذر خواسته بودند.
در حقیقت ما تنها در عرصه تحصیلی نیست که تبعیض میبینیم. به نظر من هدف اصلی کسانی که این فشارها را وارد میکنند ممانعت از پیشرفت جامعه بهایی در علم، بازار کار، ورزش و غیره است. جوانان بهایی سعی میکنند خودشان وسیله پیشرفت خود را فراهم کنند. اینگونه جوانها را در همه جای دنیا، دولتها روی سرشان میگذارند، اما در ایران طردشان میکنند.
جامعه، همسایهها و هم محلهایها با شما چه رفتاری داشتند؟ آیا تبلیغات دولتی و مذهبی روی مردم اثر گذاشتهاند؟
ببینید ده سال پیش جامعه خیلی پیشرفت کرده بود. همسایهها با ما رفت و آمد میکردند و خود من دوستان زیادی داشتم که هیچ مشکلی با ما نداشتند. اما تبلیغات منفی دولت در سالهای اخیر خیلی تاثیر داشته و ما شاهد کارهایی هستیم که قبلا نمیدیدیم. پدر و مادر من از ۱۵ سال پیش در محله زندگی میکنند و همه آنها را میشناسند. اما به تازگی یکسری از هم محلهایها با آنها حرف نمیزنند. جلساتی در محله بوده که تا مامان بابای من رفتهاند، دیگران بلند شدهاند رفتهاند جای دیگری نشستهاند. با وجودیکه این دولت محبوبیتی ندارد، اما تبلیغاتی که علیه بهاییها میکند، کاملا اثرگذار بوده است.
بههر حال آدم از این رفتارهای هموطنان خود متاثر میشود. پدر من همیشه میگفت دعا کنید، خدا به شما صبر و به آنها آگاهی بدهد. میگفت کسی که چنین رفتاری در قبال انسان دیگری میکند، غباری روی قلب خودش میگذارد.