«تابوئی» که باید شکسته میشد
۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه«جنایت مقدس» تکان دهنده بود و تاثیر گذار. فیلمی که شکها را به یقین بدل کرد و ناباوران را به خیل باورمداران پیوند زد. شاید اگر فیلم مستند نمیبود، بیشتر صحنهها حمل بر تخیل فیلمساز میشد. علامهزاده با همین فیلم نام خود را در فهرست مغضوبین حکومت اسلامی جای داد.
پس از جنایت مقدس، او دست اندر کار ساختن مستند دیگری از احمد شاملو شد. برای این کار باید با اجازه رسمی دولت هلند ایران سفر میکرد. سفری که هیچگاه میسر نشد. زیرا این بار نه تنها اجازه سفر به ایران از سوی مقامات حکومتی به او داده نشد، بلکه مغضوبین جمهوری اسلامی نیز بر او شوریدند و با انواع و اقسام تهمتها او را از ساختن مستند منصرف کردند.
علامهزاده اما از پای نمینشیند. میایستد و شاهد جریان نمیشود، بلکه خود جاری میشود. این بار اما با مستندی از تجاوزهای زندان کهریزک که در یک پخش اینترنتی وسیع باز هم جمع دیگری از ناباوران را با حقیقت تلخ زندانهای ایران آشنا میسازد.
نامه و تلفن دوستی او را به فکر ساختن تابوی ایرانی میاندازد. مگر اقلیتها به ویژه پیروان آئین بهائیت در ایران مورد ظلم و ستم واقع نمیشوند؟ تابو بدان جهت که نه تنها بهائی بودن جرم محسوب میشود بلکه نام بردن از بهائیان حتی برای آنها که مخالف این تبعیض هستند، یک تابوست.
در این مستند اما علامهزاده به بررسی تاریخچه این آئین از یکصد و پنجاه سال پیش تا کنون میپردازد. به «عکا» در اسرائیل میرود و «احمد نیک آذر» فیلمبردار را به ترکیه میفرستد. فیلمبردار دیگری نیز در ایران دارد تا به دهکده دور افتاده «ایول» در شمال ایران برود و با پیرزن و پیرمردی بهائی به گفتوگو بنشیند. ماموران انتظامی از این مرد و زن کهنسال میخواهند که از هم جدا شوند و طبق قوانین اسلامی به عقد یکدیگر درآیند. مرد و زن با همان گویش شیرین مازندرانی میگویند ما چند تا نوه داریم حالا تازه بیائیم دوباره ازدواج کنیم؟
کشته شدن دکتر «برجیس» با هشتاد ضربه چاقو، گفتوگو با جوان نوزده، بیست سالهای که شاگرد ممتاز است و راه به دانشگاه ندارد و مصاحبه با خانوادهای که به دلیل آینده فرزندشان قصد مهاجرت از ایران را دارند، از جمله مسائلی است که علامهزاده در فیلم به آنها پرداخته است. در لابلای این ماجراها اما علامهزاده گفتوگوهای دیگری با شیرین عبادی، عبدالکریم لاهیجی، دو استاد دانشگاه، «دکتر شاپور راسخ و دکتر فریدون وهمن» انجام داده که هر یک بهنوعی از غیر قانونی بودن محاکمه بهائیها و اعمال فشار رژیم در مورد آنها میگویند.
نکته تازه دیگری که در این فیلم مطرح میشود، زیر زمینی بودن تحصیلات دانشگاهی برای بهائیان است. بر جمع زیر زمینیها یکی دیگر هم افزوده شد. حالا علاوه بر موزیک زیر زمینی، تحصیل زیر زمینی هم داریم.
همه صندلیهای سالن از بهائی و مسلمان و مسیحی اشغال شده بود و همه با هم در این درد مشترک شریک بودند. از علامهزاده پرسیدم: با ساختن این فیلم باز هم خطر کردید. این خطر تا چه حد جان شما را در هلند که سابقه خشونت افراطیون در آن کم هم نیست، تهدید میکند؟
علامهزاده: حقیقتاش وقتی من به یک کار عظیم دست میزنم، به تنها چیزی که فکر نمیکنم به این قسمت خطرش است. مستقیم بگویم و دقیق که نه از روی شجاعت است و نه از روی نترسی. بلکه این در ماهیت کار من هست. شما فرض کنید خبرنگارهای تلویزیونها که به مناطق جنگی میروند، حتی در زمینههایی که اصلاً به خودشان، به زندگی خودشان و حتی به مملکت خودشان مربوط نیست، میروند و فیلم میگیرند و خودشان را به خطر میاندازند، برای اینکه واقعیتها را ثبت کنند.
وقتی من مقایسه میکنم، میبینم کار من هم کار عجیبی نیست، بهویژه که من حساسیت ویژه هم دارم برای اینکه این موضوع در مورد مردم کشور خودم و در مورد مسائل داخلی کشور خودم است. بنابراین حقیقتاش به این قضیه اصلاً فکر نمیکنم و به این حساب نمیدانم این خطر را بیشتر میکند یا شاید حتی بگویم امنیت را هم بالا میبرد. به یک معنا میشود این طوری گفت که فکر میکنم اگر بلایی سر من بیاید، آن وقت میافتد گردن مخالفینام.
آن خیلی مهم نیست. چون بلا بههرحال بلاست. ولی شما مثل اینکه این خطر را یکبار دیگر با ساختن فیلم اولتان جنایت مقدس کردهاید. آیا در آن مورد مشکلی برایتان پیش نیامد؟
نه در مورد «جنایت مقدس» خطر جانی پیش نیآمد ولی تهدیداتی برای اکران آن در تلویزیون شد. سعی کردند جلوی فیلم را بگیرند، اخلال ایجاد کنند و آن را از تلویزیون درآورند. ولی بههرحال فیلم نشان داده شد. اما در مورد فیلمهای مربوط به تجاوزها، کلیپهایی که من ساختم، آنها حتی بیشتر صدای مأموران حکومتی را درآورد. انواع و اقسام مختلف علیه من مطلب نوشتند، در تلویزیون ایران هم حتی مستقیماً برای اولین بار عکس من را نشان دادند و به من حمله کردند. ولی حقیقتاش همان طور که گفتم این از ماهیت کار مستندسازی برمیآید. در واقع همه کسانی که در کار مستندسازی و در کار خبری هستند، دیر یا زود با این خطرها روبرو میشوند.
هر یک از ماجراهائی که در فیلم مطرح کردهاید میتوانست دستمایه یک فیلم سینمائی همراه با تصورات و تخیلات سینماگر باشد. چرا به سراغ مستند سازی رفتهاید؟
در مجموع بیشتر کارهای من مستند بودهاند. فیلمهای داستانی هم حداقل از نظر تدارکات و وسائل برای من که امکانات محدودی دارم، کار را خیلی مشکل میکند. اما طبیعتاً یک فیلم مستند تأثیرگذاری بیشتری دارد زیرا که باور مردم را بیشتر جلب میکند تا یک فیلم داستانی. من بسیاری از قصهها را در این فیلم مطرح نکردهام. تعداد انها آن قدر زیاد است که از ظرفیت یک فیلم خارج بود. هرکدام واقعاً ظرفیت این را دارد که به صورت یک فیلم سینمایی درآید. ولیکن من بهعنوان یک مستندساز، علیرغم اینکه خارج از ایران هستم، همیشه آرزو داشتم یک چیزی از داخل ایران بتوانم فیلمبرداری کنم. حالا با این تکنولوژی جدید، با این امکانات تازهای که فراهم شده، من فکر کردم دست به چنین کاری بزنم که بتوانم از ایران فیلم بگیرم و از این نظر کار موفق بود.
آیا حضور شما در فیلم به معنای حضور یک راوی است؟
بله. میخواستم از همهٔ امکانات عملیام استفاده کنم برای دادن این پیام مهرآمیز از طرف ایرانیان غیربهایی به هموطنان بهایی که سالیان سال است انتظار مهربانی از آنهای دیگر داشتند. در واقع موقعی که شروع کردم به ساختن این فیلم یا حتی از موقعی که به آن فکر کردم که بسازم، میدانستم که کار خیلی خیلی سنگینی را بهعهده گرفتم و این لغت «تابو» به طور اتفاقی نیآمده است. میدانستم ورود به این بحث به خودی خود مشکل است و این بود که تصمیم گرفتم با تمام امکانات وارد این قضیه شوم.
ورود خودم به این فیلم فکر میکنم این تأثیر را داشت که بتوانم جایی خالی نگذارم و تا آنجائی که میشده آن را بهتر و قویتر و مؤثرتر بسازم. در واقع برای اولین بار است که من خودم جلوی دوربین قرار گرفتم و این هم از نظر تکنیکی تصمیمی بود که باید قبلاً میگرفتم. مثلاً من در تمام مصاحبهها با دو دوربین کار کردم و کار از نظر تکنیکی پیچیده شد. ولیکن ضرورتش را احساس میکردم.
حرف هائی که باید با دیگران به بحث گذاشته میشد، این حرفها به راحتی گفته نمیشود. یعنی چیزی نیست که همه با علاقه بیآیند و جلو دوربین شما بنشینند و راجع به نظر شما چیزی بگویند. مصاحبههایی که شما در فیلم دیدید، تکههای کوتاه شده و بسیار کوچک از گفتگوها و کشمکشهای بسیار بسیار وسیعتری است که در مقابل دوربین انجام شدهاند. من این تکهها را توانستم انتخاب کنم و از لابلای آنها دربیآورم.
مستند شما آن چنان گویا و قابل باور بود که به اندازه کافی بیننده را زیر تاثیر قرار میداد. آیا لزومی هم داشت که شما در دو جای فیلم، یکی در تائید خشونت روحانیون شیعه در مورد بهائیها و در جای دیگر در مورد مفهوم تابو توضیح بدهید. آیا توضیح واضحات نبود؟
بعید نیست. من این انتقاد را از چند نفر دیگر هم شنیدم. ولی آدم وقتی فیلم میسازد، گهگاه فکر میکند نکند پیامش ناقص باشد یا احتمالا کمی در این قضیه زیادهروی کرده باشد . بعید نیست این طور باشد که شما میگویید. بههرحال این را میتوان بهعنوان یکی از نقاط ضعف فیلم تلقی کرد.
آیا با ساختن این فیلم اقلیتهای دیگر صدایشان درنمیآید بگویند چرا ما نه، یهودیها یا ارامنه، احتمالاً بلوچها، کردها که چرا در مورد ما کسی یک چنین کاری نمیکند؟
صدایشان درنمیآید. من فکر میکنم توقعشان میرود بالا و به نظر من حق دارند توقع داشته باشند. هنرمندان ما باید به همه اینها جواب دهند. من تا جایی که از دستم برآمده تا حالا کردم. اقلیتها اگر مورد نظر باشد، من سال ۵۸ یعنی چندماه بعد از انقلاب فیلم «حرف بزن ترکمن» را ساختم. دفاع از مردم ترکمن در مقابل تجاوزات جمهوری اسلامی، جنگ ترکمن صحرا. این فیلم تنها فیلمی است که برای ترکمنها ساخته شده. بنابراین این اولین چیزی نیست که من در این رابطه ساختهام.
یا در مورد همین «جنایت مقدس» خب این یک فصل قابل ملاحظهاش مربوط به کردهای ایرانیست و مسائل کرد در رابطه با ترور رهبرانشان. اگر شرایطی فراهم شود، امکانی برایم فراهم شود، چرا نه؟ من میدانم که بسیاری از اقلیتها، همهٔ اقلیتها، هر یک به شکلی زیر فشار هستند. خب این یک مورد بود توانستم انجام دهم. مورد دیگری هم پیش بیآید با کمال میل. دیگران اگر حسی دارند نسبت به اقلیتی و حرفی دارند برای گفتن، هنرشان را در این زمینه بهکار گیرند و دفاع کنند از هموطنان.
علامهزاده همچنان در گیر و دار ساختن فیلمی دیگر است. فیلمی که دیگر ارتباطی با اقلیتها ندارد. سخن از «عارف» است و "کلنل محمد تقی خان پسیان". عارف در هر کجا که باشد رنگ دیگری به وطن میدهد. رنگی که از خون جوانان وطن مایه گرفته است.