جایزه ’’قلم زرین آزادی‘‘ برای یک ممنوعالقلم
۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعهدکتر احمد زیدآبادی دبیر سازمان ادوار تحکیم وحدتکه شش ماه است در زندان به سر میبرد، از سوی انجمن جهانی روزنامهها و ناشران خبر، جایزه قلم زرین آزادی در سال ۲۰۱۰ را دریافت کرد. این جایزه در سال ۲۰۰۶ نیز به اکبر گنجی روزنامهنگار دیگری که در آن زمان زندانی بود اعطا شد.
مهدیه محمدی همسر زیدآبادی میگوید وی تا به حال سه دوره در زندان جمهوری اسلامی بوده. وی میگوید نمیداند چرا با کسی که در دانشگاههای ایران درس خوانده و همینجا رشد کرده باید اینگونه برخورد شود.
دویچهوله: خانم محمدی، همسر شما آقای زیدآبادی برندهی جایزهی انجمن جهانی روزنامهها و ناشران خبر شده است. قبل از هر چیز میخواهم بدانم شما چه طور از این خبر مطلع شدهاید؟
مهدیه محمدی: یکی از دوستانی که در خارج بودند به من زنگ زدند. بعد از این خبر که رفته بود روی اینترنت، ظاهراً همان دقایق اول زنگ زدند و به من خبر دادند.
آقای زیدآبادی چه طور؟ آیا ایشان از این خبر مطلع شدهاند یا هنوز خیر؟
امروز که از زندان تلفن زدند، ما به ایشان خبر دادیم. چون ایشان روزانه پنج دقیقه وقت دارند که به خانه زنگ بزنند. در مجموع خوشحال شدند.
صحبت خاصی در این مورد با شما نکردند؟
راستش این قدر زمان تلفن ایشان کوتاه است، پنج دقیقه بیشتر نیست و امروز چون روز جمعه است، و بچهها خانه هستند، یکی یکی این بچهها تلفن را از دست هم میکشیدند چون میخواست با همه صحبت کند، دیگر اصلاً وقت نظرخواهی و اینها نشد. حالا احتمالا فکر کنم بعدا نظر بدهند.
جایزهی «قلم زرین آزادی» در حالی به همسر شما، آقای زیدآبادی اعطا شده که ایشان دقیقاً به خاطر قلمشان در زندان هستند. این دوگانگی چه احساسی به شما میدهد؟
راستش واقعاً لحظهای که من این خبر را شنیدم، جز حس تأسف چیز دیگری برای من نبود. یعنی احساسم این بود، آدمی که اینقدر توانایی و استعداد دارد، کسی که دنیا ارزش و قدرش را میداند که به او جایزه میدهد، چرا نباید در کشور خودش قدرش را بدانند و باید سه دوره تجربهی زندان جمهوری اسلامی را داشته باشد و هیچ استفادهای از استعدادهایی که دارد نشود. واقعا من فکر میکنم بعضی از استعدادهای آقای زیدآبادی خدادادی است. یعنی این قلم زیبایی که ایشان دارد و یا حسی که برای نوشتن دارد، اینها خدادادی است. خب چرا در کشور خود ما برای این آدمها ارزشی قائل نمیشوند و دنیا باید قدر امثال آقای زیدآبادی را بداند.
خانم محمدی یکی از موارد مجازاتی که برای همسر شما تعیین شده، محرومیت مادامالعمر از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و نوشتن هرگونه تحلیل و تفسیر است! الان که این جایزه به ایشان داده شده، با این حکمی که برایشان صادر شده، شما در مورد آیندهی کاری همسرتان چه فکر میکنید؟
اگر واقعاً همان شرایط بخواهد ادامه پیدا کند، ما آیندهی نامعلومی داریم. به قول خود آقای زیدآبادی که میگوید، اگر من از زندان بیایم بیرون، باید برویم کشاورزی کنیم تا درآمدی داشته باشیم. چون این جوری که نمیشود زندگی کرد. ولی گفتم، آدم واقعاً فقط باید افسوس بخورد. باور کنید همکاران آقای زیدآبادی همیشه میگویند که ایشان در محل کارش از هشت ساعت کار، هفت ساعت و چهل و پنج دقیقهاش را کار میکند. یعنی واقعاً همکارانش میگفتند که آقای زیدآبادی وقتی پشت اینترنت مینشیند، فقط برای سلام کردن رویش را برمیگرداند و تمام مدت اخبار و تحلیلهای دقیق را میخواند و آنقدر حرمت قلمش را نگه میداشت که هیچ وقت تا اطلاع دقیقی از موضوعی پیدا نمیکرد و تا مطمئن نبود، هیچ مطلبی را نمینوشت. آنوقت یک چنین آدمی که با فقر و نداری بزرگ شده، تلاش کرده، زحمت کشیده و خودش را به دانشگاه تهران رسانده و با بورسیه خود جمهوری اسلامی درس خوانده، از دانشگاه تهران دکترا گرفته، آنوقت یک چنین آدمی باید سه بار برود زندان جمهوری اسلامی و بعد یک چنین حکمی به او بدهند که تا آخر عمر محرومیت! یعنی به نظر من استعدادهای کشور خودشان را خودشان خفه میکنند. چون اینها سرمایههای این مملکتاند و وقتی قدر نمیدانند، آدم دیگر احساس میکند که خب نتیجهاش هم باید همین باشد که الان هست.
شما سه فرزند دارید که هیچ کدامشان به سن هجده سالگی نرسیدهاند. آیا فهم این قضیه برایشان آسان است؟ چه طور با این قضیه کنار میآیند که پدرشان در داخل خانه و بیرون از خانه این طور مورد توجه است، ولی از طرف دولت مدتهاست که در زندان است و حتی محکومیتهای سنگین هم برایش صادر شده. چه طور با این قضیه کنار آمدهاند؟
خوب پویا و پارسا که کمی بزرگترند، این را میفهمند که واقعاً در حق پدرشان دارد ظلم میشود. منتهی پرهام کوچک است و مثلا دیروز هر کسی ازش میپرسید، میگفت بابام مدال گرفته. خیلی جالب است، به هر کسی میرسید میگفت بابام مدال گرفته. ولی پویا و پارسا یکمقدار بیشتر متوجهاند و درک میکنند که واقعاً این حق پدرشان نیست که در زندان باشد. بالاخره ارزش پدرشان بیشتر از این حرفهاست.
مصاحبهگر: میترا شجاعی
تحریریه: مصطفی ملکان