جایگاه حقوق بشر در دیپلماسی آمریکا
۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبهاز مقر سازمان ملل در ژنو گزارش شده است که ایالات متحده آمریکا از شورای حقوق بشر سازمان ملل خواسته چهارده کشور را به خاطر نقض حقوق بشر مواخذه کند. این کشورهای عبارتند از چین، ایران، لیبی، کره شمالی، بحرین، روسیه سفید، کوبا، برمه، سریلانکا، سودان، سوریه، ونزوئلا، یمن و زیمبابوه.
آیلین چمبرلین دوناهو، سفیر آمریکا در سازمان ملل گفته است که در این کشورها حقوق اکثریت پایمال میشود و هیچ مجازاتی در انتظار حکومت آنها نیست. دولت آمریکا به شمار زیادی از حقوقدانان، مدافعان حقوق بشر، بلاگرها و هنرمندان اشاره میکند که در این کشورها مورد تعقیب و آزار قرار میگیرند.
اما آیا سیاست آمریکا در قبال حقوق بشر در خاورمیانه، سیاستی یکدست و منسجم است؟ این سیاست در مورد ایران چه خطی را دنبال میکند؟ چرا آمریکا برای «دفاع از حقوق بشر» در لیبی دخالت نظامی میکند و وقتی نوبت به عربستان سعودی میرسد، مماشات؟ این سوالها را از منصور فرهنگ، تحلیلگر سیاسی مقیم نیویورک و نماینده سابق ایران در سازمان ملل پرسیدهایم.
دویچهوله: تأکید آمریکا بر مسئلهی حقوق بشر و فاصله گرفتن از فشار روی مسئلهی اتمی، آیا به این دلیل است که مسئلهی حقوق بشر ایران به شدت اهمیت پیدا کرده، یا فشارها روی برنامهی اتمی جواب نداده است؟
منصور فرهنگ: به یک نکته اساسی در رابطه با دفاع از حقوق بشر و سیاست خارجی همهی کشورها ازجمله آمریکا باید توجه داشت و آن این است که در آمریکا مثل بسیاری از کشورهای اروپایی، دفاع از دموکراسی و حقوق بشر یک رکن یا هدف سیاست خارجی این کشورها است و چون آمریکا فعالتر از هر کشوری در دنیا است، بیش از دیگر کشورها در این رابطه سرمایهگذاری میکند و وقت و انرژی میگذارد.
اما همان طور که همهی ناظرین میدانند، این دفاع از حقوق بشر در موارد متعددی با منافع اقتصادی، امنیتی و هژمونیطلبی واشنگتن در تضاد است و هر وقت که به این تضادها میرسیم، این منافع و قدرت طلبی آمریکاست که برنده میشود. دولت اوباما از این که بتواند با ایران مذاکرهی سازندهای داشته باشد و اختلافات فیمابین را از طریق مذاکره حل کند، به طور کلی ناامید شده است. بنابراین فشار سیاسی به ایران یکی از راههایی است که بتوانند جلوی ایران را از خطی مشی که در حال حاضر در رابطه با برنامهی هستهای و یا فعالیتهایش در منطقه دارد، بگیرند.
با توجه به توضیحاتی که دادید، فکر میکنید سیاست تاکنونی آمریکا تا چه اندازه موفق بوده؟
به طور کلی دفاع از حقوق بشر آن نوع فعالیتی نیست که هر زمان بشود موفقیت و پیشرفت آن را اندازهگیری کرد. یعنی معیارهایی که بگوییم تا چه اندازه دفاع از حقوق بشر در ایران موفق بوده، چنان نیستند که امروز بتوان اثباتشان کرد. همان طور که در مصر هم نمیشد اثباتش کرد و زمانی این اثر معلوم شد که استبداد درمصر با چالش مردم روبرو شد. بنابراین اگر در درازمدت نگاه کنیم، کوچکترین شکی وجود ندارد که این نوع فعالیتها، چه در فرهنگ سیاسی جامعه و چه در رفتار و کردار دولتها تأثیر دارد. این یک واقعیت غیرقابل انکار است اما اندازهگیری آن و اثبات آن در زمان مشخصی امکانپذیر نیست.
آیا آن خط سرخی که از آن صحبت میشود، در سیاست آمریکا در قبال خاورمیانه وجود دارد؟ یا سیاست آمریکا در برابر ایران، سوریه و لیبی و غیره، بیشتر مورد به مورد و حتی در بعضی موارد متناقض است؟
چه در آمریکای شمالی و چه در اروپا و شاید در بسیاری از کشورهای دیگر یک زمینه اجتماعی، یک دفاع مردمی از حقوق بشر وجود دارد که اگرچه هنوز اقلیتی از جامعه آمریکا را تشکیل میدهد، ولی یک اقلیت فعال است. تردیدی نیست که این جمعیت در سراسراروپا و آمریکا رو به گسترش است و اینها روی سیاست خارجی دولتهای خودشان تأثیر میگذارند. در بعضی مواقع بیشتر و در بعضی مواقع کمتر. این تحولی است که در جهان ما ایجاد شده و گفتمان حقوق بشر وارد روابط بینالمللی شده است.
اگر ما مقایسه کنیم که تا چه اندازه رسانههای گروهی اروپا و آمریکا و کشورهای آزاد جهان به مسائل حقوق بشر امروز میپردازند، این با وقت و انرژیی که مثلا در ۱۵ یا ۲۰ سال قبل و یا ۳۰ سال قبل داشتند، بههیچوجه قابل مقایسه نیست. عفو بینالملل در سال گذشته نزدیک به سیصد میلیون دلار کمک از مردمی گرفت که ۸۰ درصد این کمکها هم از صد دلار به پایین بوده است. همین طور دیدهبان حقوق بشر و بسیاری از سازمانهای مدافع حقوق بشر در دنیا.
این پایگاه اجتماعی که در جهان رو به افزایش است، روی سیاست خارجی دولتها نفوذ دارد. ولی همانطور که گفتم این نفوذ مستمر و یکسان نیست. این نفوذ در چارچوب منافع اقتصادی و امنیتی و هژمونیطلبی این کشورها و خصوصاً آمریکا اتفاق میافتد. با این حال این مبارزهای است که ما در جهان امروز با آن روبهرو هستیم و فعالین حقوق بشر خصوصاً ایرانیها در اروپا و آمریکا، بدون این که خودشان هم واقعاً متوجه باشند، روی سیاست خارجی کشورها و دولتهای آن کشورهایی که در آن زندگی میکنند، تأثیر دارند.
به مسئلهی منافع سیاسی و اقتصادی آمریکا اشاره کردید. منظورتان منافعی است که باعث میشود مثلاً آمریکا در لیبی دخالت نظامی کند، ولی در مورد مثلاً عربستان و بحرین سکوت کند و حتی در رابطه با سوریه بیشتر دست به عصا راه رود؟
دقیقاً. علتش این است که آمریکا اصلاً و ابداً از لیبی نفت نمیخرد و لیبی کمتر از دو درصد کل نفت جهان را تولید میکند. بنابراین اگر لیبی نتواند دیگر نفت صادر کند و مختل شود، تأثیری اساسی روی منافع اقتصادی و امنیتی آمریکا ندارد؛ چون از نظر امنیتی هم لیبی واقعاً نقشی در دنیا ایفاء نمیکند. لیبی را مقایسه کنید با عربستان سعودی که یک صادرکنندهی اساسی نفت است و این توانایی را دارد که حتی تولید نفت را کم و زیاد کند و روی قیمت نفت در سراسر دنیا تأثیر گذارد.
بنابراین ثبات سیاسی و رفتار و کردار قابل پیشبینی در عربستان سعودی با منافع اقتصادی و امنیتی آمریکا در منطقهخلیج فارس گره تنگاتنگی خورده است. به سوریه که میرسد بازهم وضع طور دیگری است. علت این که آمریکا در سوریه دست به عصا راه میرود، این است که در آنجا امید زیادی ندارد که مخالفین بتوانند در برابر دستگاه سرکوب و سازمانیافتهی حزب بعث سوریه موفق شوند. حتی به نظر من، دولت اسراییل همین بشار اسد و حزب بعث را به دولتی که بتواند زمینهی اجتماعی در آنجا داشته باشد و در برابر اسراییل موضعی گیرد که مورد حمایت نیروهای مترقی دنیا باشد، ترجیح میدهد.
منافع اقتصادی و امنیتی آمریکا و اسراییل در سوریه، طوری است که آمریکا نفی و نقض حقوق بشر در سوریه را محکوم میکند ولی در ضمن هم نمیخواهد برود در شورای امنیت و سعی کند همان قطعنامهای را بگذراند که علیه لیبی گذراند. چون در آنجا هم چین و روسیه بههیچوجه به قطعنامهای که بخواهد حتی به طور تلویحی استفاده از نیروی نظامی علیه سوریه را توجیه کند، رأی نمیدهند.
مریم انصاری
تحریریه: مهیندخت مصباح