زیباکلام جایزه دفاع از آزادی بیان را به امیرانتظام تقدیم کرد
۱۳۹۷ خرداد ۲۳, چهارشنبهصادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، در مراسم دریافت جایزه خود، با اشاره به تلاشهای صدساله ایرانیان برای دستیابی به آزادی و دموکراسی، به تشریح وضعیت نامناسب ایران از نظر آزادی بیان چه پیش و چه پس از انقلاب پرداخت و در نهایت ابراز اطمینان کرد که با وجود مقاومت حکومت، ایرانیان به دموکراسی و آزادی دست خواهند یافت.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
صادق زیباکلام با تاکید براینکه افراد دیگری در ایران را به مراتب شایستهتر از خود برای دریافت جایزه دفاع از آزادی بیان دویچهوله میداند، در پایان سخنرانی خود جایزهاش را به عباس امیرانتظام تقدیم کرد و او را نماد مبارزه در راه دموکراسی و آزادی در ایران مدرن دانست.
ترجمه متن کامل سخنرانی صادق زیباکلام را در ادامه میخوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
جناب مدیرعامل آقای لیمبورگ
عالیجنابان
خانمها و آقایان
عصر به خیر
نخست مایلم تشکر کنم از اینکه دویچهوله من را برای دریافت جایزه ارزشمند "آزادی بیان" برگزیده است. منصفانه است که بگویم دهها ایرانی دیگر نیز هستند که بیش از من شایستگی دریافت این جایزه را دارند.
در ایران اسلامی، من حتا یک روز را به دلیل اعتقاداتم در زندان به سر نبردهام، اما هستند بسیاری از نویسندگان، خبرنگاران، حقوقدانان، زنان، فعالان حقوق بشر، فعالان سندیکایی، دانشجویان، هنرمندان، شخصیتهای منتقد و اپوزیسیون، و وابستگان به ادیان و مذاهب، از جمله فعالان سنی، بهائی، مسیحی و نیز دراویش و عارف و صوفی، که سالیان دراز را پشت میلههای زندان گذراندهاند.
آنها بیشک شایستگی بیشتری برای دریافت این جایزه را دارند تا من. زنان و مردانی مانند نرگس محمدی، نسرین ستوده، دکتر محمد ملکی، عبدالفتاح سلطانی، محمد نوریزاد، ضیا نبوی، آتنا دائمی و بسیاری دیگر که میتوان از آنها به عنوان زندانیان عقیدتی امروز و دیروز ایران نام برد.
به این فهرست باید کسانی را افزود که به دلیل اعتقادات دینی خود در رنج هستند. دراویش گنابادی آخرین این قربانیاناند. دهها تن از آنها، از جمله زنان، در پی یک هفته درگیری با نیروهای امنیتی در تهران، روانهی زندانها شدند. خانم مهوش ثابت میبایستی ده سال حبس را تحمل میکرد، تنها به این خاطر که فعال بهائی بوده است. آقای محمد علی طاهری، از رهبران عرفانی، بیش از پنج سال است که در زندان به سر میبرد. اینکه زهرا رهنورد، میرحسین موسوی و حجتالاسلام مهدی کروبی بدون رسیدگی قضایی از هشت سال پیش در حصر خانگی به سر میبرند، خود نشاندهنده وضعیت حقوق بشر در ایران است. امروز ۱۲ ژوئن و ۲۲ خرداد دقیقا ۲۶۷۴ روز است که از حصر خانگی آنها میگذرد.
گستردگی سرکوب سیاسی اغلب بر پیگردهای مذهبی نیز سایه افکنده است. سپنتا نیکنام، که از سوی مردم شهر باستانی یزد به عضویت در شورای اسلامی شهر انتخاب شده بود، صلاحیتاش از سوی مقامات، تنها به دلیل زرتشتی بودن رد شد. صدها دانشجوی بهائی از ادامه تحصیل محروم شدهاند، پس از آنکه مقامات پی برده بودند که آنها بهائی هستند. فهرست دگراندیشان سنی تحت پیگرد اگر طولانیتر نباشد، کوتاهتر از فهرست بهائیان نیست. علمای شیعهمذهب نیز در صورتی که خود را با نوع قرائت تشیع حکومتی انطباق ندهند، با محدودیت روبرو خواهند شد.
گروه جدید دگراندیشان، فعالان "سبز" هستند: اینها ایرانیانی هستند که به محیط زیست خدمت میکنند. یک دسته از این افراد اخیرا دستگیر و متهم به جاسوسی شدند. یکی از شخصیتهای کلیدی این گروه، کاووس سیدامامی، استاد جامعهشناسی دانشگاه، در زندان جان خود را از دست داد و مقامات ایران به تأکید گفتند که او آگاهانه دست به خودکشی زده است.
زندگی بستگان نزدیک بسیاری از این قربانیان سیاسی نیز در سایهی سرکوب و فشار است. دشوار نیست تصور وضعیت آن پدر و مادری که فرزند عزیزشان در زندان کشته میشود و مقامات به آنها اطلاع میدهند که بیایید و جسد فرزندتان را تحویل بگیرید. زندگی گوهر عشقی و اکرم نقابی، مادران ستار بهشتی و سعید زینالی که در زندان کشته شدند، برای همیشه دگرگون شد. زندگی خانم شهناز اکملی نیز زیر و رو شد، پس از آنکه پسرش مصطفی کریمبیگی در اعتراضات خیابانی سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. نمونهدیگر، مورد چهار دانشجویی است که در همین اعتراضات خیابانی دستگیر و در زندان مخوف کهریزک کشته شدند.
البته این تصویر اندوهناک و ظالمانه، روی دیگری نیز دارد؛ سویهای که روشنتر است و حاکی از امید برای آینده دمکراسی در ایران است. این تصویر روشنتر مبتنی است بر نگاه به تاریخ معاصر ایران. مبارزه ایرانیان برای آرمانهای مدرن و دمکراتیک به آغازههای سدهی بیستم به هنگام "انقلاب مشروطیت" بازمیگردد. این دورانی بود که ایرانیان با ایدههای حکومت قانون، حکومت نمایندگیبنیاد، پارلمان، آزادی بیان، برابری در برابر قانون، حق رأی و دیگر ارزشهای مدرن دمکراتیک آشنا شدند. اگرچه این مفهومها از مغربزمین سکولار میآمدند، اما بسیاری از ایرانیان خود را با آنها وفق دادند و برداشتشان این نبود که این مفهومها علیه دین اسلام هستند. این یک واقعیت است که جناحی کوچک از روحانیان و رهبران دینی بودند که با بیداری مبتنی بر فرارویی مشروطیت مخالفت میورزیدند، اما آنها نتوانستند مانع این جنبش شوند.
بهرغم این واقعیت که ارزشهای جدید دمکراتیک در ایران مدرن ریشه دواند، به ویژه در میان ایرانیان تحصیلکرده و شهرنشین، رهبری هیأتهای حاکمهی سیاسی از زمان انقلاب مشروطه بدین سو، از کنار این ارزشها گذشت و به آنها بیاعتنا ماند. حکومت قانون، انتخابات آزاد، نظارت بر دستگاههای حکومتی، آزادی بیان، و دیگر ارزشهای دمکراتیک مدرن، به طور عمده در دوران پهلوی، خاندانی که پس از انقلاب مشروطه به قدرت رسید،به محاق رفتند.
البته در این فاصله باید از دورههایی نام برد که چنین نشد. هنگامی که ایران در زمان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۱ در اشغال نیروهای متفقین بود، رضاشاه قدرتمند و خودکامه از سریر قدرت برافتاد، ایرانیان دورهای کوتاه از دمکراسی را تجربه کردند. در آن زمان زندانیان سیاسی آزاد شدند، دهها روزنامه و نشریه مستقل انتشار یافتند و محدودیتی برای احزاب سیاسی وجود نداشت. وجه مشخصه این فضای تازه سیاسی، حضور قدرتمند حزب کمونیست توده بود. پس از حدود دو دهه، ایرانیان اجازه یافتند انتخابات آزاد برگزار کنند. اما این دوران جدید به ناگهان در سال ۱۹۵۳ (۱۳۳۲) با یک کودتای نظامی جناح راست حاکمیت و طرفداران غرب، و با مهندسی واشنگتن و لندن، به پایان رسید و به سرنگونی دولت دمکراتیک به رهبری محمد مصدق انجامید.
اگرچه آزادیهای دورهی پسارضاشاهی ۱۲ سال بیشتر دوام نیاورد، اما تأثیری درازمدت بر کل صحنهی سیاسی ایران گذاشت. همانند تجربهی مشروطیت، دورهی پسارضاشاهی نیز به طور گسترده، روح دمکراتیک را نزد بسیاری از ایرانیان زنده کرد.
هر دو، رضاشاه و پسرش محمدرضا پهلوی، در دورهی حکومت بیش از پنجاه سالهی خود، از جهات گوناگون، ایران را مدرنیزه کردند. آنها نظام آموزشی مدرن، صنعت، بانکداری و حمل و نقل مدرن را به کشور آوردند. به موازات آن پیشرفتهایی حاصل شد در عرصههای ملتسازی، بهداشت و درمان، حقوق زنان و مشارکت اجتماعی آنها و نیز حقوق برابر برای زنان و بسیاری دیگر جنبههای توسعهی مدرن. اما این دو، در توسعه سیاسی موفق نبودند. هر دو، به نقش پارلمان بیاعتنا ماندند، خودکامانه و به میل خود رهبری کردند، و تعهدی احساس نکردند نسبت به اینکه باید به اصول قانون اساسی پایبند باشند یا از نخبگان هیأت حاکمه مشورت بخواهند. انتخابات آزاد به چیزی بدل شده بود که گویی به گذشتههای دور تعلق دارد و جزو خاطرات دورهی مشروطیت است. بدین گونه آنها به طور فزاینده تاب تحمل منتقدان و هر کس که شهامت به چالش کشیدن تدابیر آنها را داشت را از دست دادند و برخوردی بیرحمانه با مخالفان را پیشه خود ساختند. هیچیک از آن دو تاب تحمل کوچکترین انتقاد به سیاستها و تصمیمهایشان را نداشتند. با تداوم حاکمیت آنها، وضعیت حقوق بشر روز به روز رو به وخامت گذاشت.
این وضعیت به ویژه در مورد آخرین شاه صدق میکرد. در حالی که پیش از کودتای ۱۹۵۳ (۱۳۳۲) زندانی سیاسی وجود نداشت و کشور از آزادیهای سیاسی بهرهمند بود، محمدرضا شاه طی ۲۵ سال پس از کودتا ایران را به سوی حکومتی بسته و خودکامه سوق داد. او مخالفان خود را بیمحابا مجازات میکرد و هر اندازه که بر قدرت او افزوده میشد، به همان اندازه کمتر در قبال منتقدان معتدل خود تساهل و مدارا به خرج میداد. تنها آن دسته از خدمتگزارانی که نبوغ و خرد و رهبری عظیمالشان اعلیحضرت را میستودند حلقهی حول او را تشکیل میدادند. در عوض مخالفان او را عقبماندگان و مرتجعان دینی مینامیدند که در برابر رهبری اعلیحضرتی مقاومت میکنند که میخواهد ایران را به سوی حکومتی مدرن، توسعهیافته و پیشرفته رهنمون سازد.
او با زبان خود گفت: «مخالفان من یا روحانیون مرتجع هستند که با سیاستهای پیشرفتهی من مخالفت میورزند، یا کمونیستها که مأموران توطئهی بینالمللی علیه من هستند.» او سه سال پیش از انقلاب ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) در مصاحبهای جدلی با خبرنگار معروف، اوریانا فالاچی گفت: «یک ایرانی میهنپرست چگونه میتواند مخالف اصلاحات مترقی من باشد، که ایران را از یک کشور عقبماندهی سدهنوزدهم به یک دولت مدرن سدهی بیستم بدل ساخت.»
او البته درنیافته بود که پلیس سیاسی مخوف او، ساواک، تمام صداهای مخالف او را در نطفه خفه کرده بود. شمار زندانیان سیاسی تا مرحله انقلاب ۵۷ به پنج هزار نفر افزایش یافته بود. در آن زمان مارتین آنالز، رئیس عفو بینالملل، ایران را "کشوری با شدیدترین نقض حقوق بشر" ارزیابی کرده بود.
بر اساس این پیشزمینهها بود که مردم ایران علیه شاه قیام کردند. آنها خواستار آزادی زندانیان سیاسی، انتخابات آزاد، حاکمیت قانون، آزادی بیان، و دیگر ارزشهای دمکراتیک شدند که شاه از آنها دریغ کرده بود. البته مردم خواستار حکومتی دینی شدند، مشابه جنبشهای اسلامی دیگر کشورهای مسلمان.
ایرانیان احساس میکردند که یک حکومت واقعی اسلامی قادر است به خواستههای اجتماعی و سیاسی آنان که در رژیم شاه نداشتند، جامهی عمل بپوشاند. روشنفکران آن دوره نیز که مردم را به پیروی از رهبری آیتالله خمینی فرامیخواندند، همانند دوران "انقلاب مشروطه"، اختلافی میان اسلام و ارزشهای دمکراتیک نمیدیدند. ما باید صدها سخنرانی و مصاحبهی رهبران انقلابی دورهی انقلاب را مرور کنیم تا بفهمیم، چرا ایرانیان علیه شاه دست به قیام زدند و خواستههایشان چه بود.
هرچند که فراتر از محدودهی این سخنرانی میرود، اما میتوان اشاره کرد به اینکه نفوذ قدرتمند و فراگیر ضد غربی و ضدآمریکایی که از سوی جنبش نسبتا کوچک اما پرنفوذ مارکسیستها تبلیغ میشد، و آن را روشنفکران سرشناس ایرانی و سران جنبش دانشجویی رهبری میکردند، نقشی به غایت گسترده در انقلاب ایران ایفا کرد، به طوری که آیتالله خمینی نیز از آنها تأثیر پذیرفت و به طور فزاینده رویکرد رادیکال ضدغربی، به ویژه ضدآمریکایی آنها را به عاریت گرفت.
این موضع ضدغربی بر محبوبیت آیتالله خمینی در میان جریانات و تشکلهای دانشجویی افزود. هر اندازه رژیم اسلامی بر مواضع به عاریت گرفتهی ضدآمریکایی خود شدت میبخشید، به همان اندازه از افکار و ارزشهای دمکراتیک دور میشد. ضدیت با آمریکا، ضدیت با سرمایهداری، و ضدیت با غرب به سرعت جایگزین شعارهای دوره انقلاب شد که همگان با آن در پی دستیابی به ارزشهای دمکراتیک و آزادی بیان بودند. بدین گونه انقلاب اسلامی به سرعت به سطح یک مبارزهی تاریخی قهرمانانه میان اسلام و غرب رو به زوال، به سرکردگی آمریکا، فرو کاسته شد.
با این حال آرزوی دستیابی به ارزشهای دمکراتیک به نسل جوانتر ایرانی منتقل شد. جنبش اصلاحات که پس از انتخابات ریاستجمهوری ۱۹۹۷ (۱۳۷۶) ایران آغاز شد، تلاشی بود برای بازگرداندن حاکمیت اسلامی به مسیر دمکراتیک آغازین. مبارزه برای دمکراسی در طول دو دههی گذشته، پیشرفتهایی کوچک اما تأثیرگذار داشته است. در حالی که پیش از انقلاب از مطبوعات مستقل خبری نبود و تنها رسانههای وابسته به حاکمیت وجود داشت، امروز میتوان از شماری رسانههای مستقل نام برد. همچنین در مورد انتخابات پارلمانی نیز میتوان، در مقایسه با انتخابات پارلمانی در زمان شاه، از بهبودی محدود سخن گفت. رسانههای اجتماعی ابزاری قدرتمند در گشایشهای سیاسی و دمکراتیک در ایران محسوب میشوند، هر چند که حاکمیت به طور پیوسته در محدود کردن آن تلاش میورزد.
شاید چندان تندروی نباشد اگر نتیجه بگیریم که ایران اسلامی چندان هم، آن گونه که از بیرون مینماید، تیره و تار نیست. من کوشیدم در سخنان خود نشان دهم که مبارزه برای آزادی و دمکراسی در کانون تاریخ معاصر ایران جای دارد. پرشمار هستند ایرانیانی که طی سدهی گذشته در مسیر آرمانهای دمکراتیک گام گذاشتند و در پی آن دهها هزار ایرانی از زن و مرد که سالیان دراز برای آرمان خود در زندانها رنج کشیدند و حاضر به سکوت نشدند.
خانمها و آقایان، من مایلم "جایزه آزادی بیان" دویچه وله را به یکی از این چهرههای ایرانی تقدیم کنم: آقای عباس امیرانتظام، کسی که ۲۷ سال از زندگی خود را در زندان اوین سپری کرد و نماد مبارزه در راه دمکراسی و آزادی در ایران مدرن است.