شابرول: افشاگر بورژوازی
۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبهکلود شابرول پنجاه سال پیش، از جشنواره سینمایی برلین، جایزه خرس طلایی را برای فیلم "عموزادهها" (۱۹۵۹) دریافت کرد. سال گذشته (۲۰۰۹) فستیوال برلین بار دیگر با اهدای جایزه "دوربین برلیناله" از این سینماگر ستایش کرد، با این یادآوری که شابرول طی پنج دهه به بنیادها و ارزشهای هنری خود وفادار مانده است.
شابرول ۲۴ ژوئن ۱۹۳۰ در پاریس در خانوادهای وابسته به بوروژازی (طبقه متوسط شهری) به دنیا آمد. نخست در رشتههای داروسازی و ادبیات به تحصیل پرداخت، اما به زودی هر دو رشته را کنار گذاشت و با تمام وجود به سینما روی آورد. نه از راه درس و تحصیل، بلکه از راهی مستقیمتر، یعنی نقد فیلم و حضور بر سر صحنه فیلمبرداری.
شابرول یکی از یاران آندره بازن، منتقد نامی شد و یک دهه پس از پایان جنگ جهانی دوم، برای مجله معروف "کایه دو سینما" نقد فیلم نوشت. او نیز مانند فرانسوا تروفو، ژان لوک گدار، ژاک ریوت و اریک رومر، هوادار تحول سینمای فرانسه بود. از میان کادر تحریریه همین نشریه بود که در اواخر دهه ۱۹۵۰ نظریه سینمای مؤلف و جریان "موج نو" بیرون آمد. این سینماگران جوان خواهان سینمایی بودند که به جای پیروی از سنتها و قراردادهای پیشین، بازتاب خلاقیت فردی هنرمندان باشد.
سینماگران موج نو، در برابر ذهنیت تنبل و قراردادی فیلمهای بازاری فرانسوی، از شادابی و تنوع سینمای آمریکا دفاع میکردند. آنها به ویژه سینمای آلفرد هیچکاک، جان فورد، نیکلاس ری و هاوارد هاکس را دوست داشتند. شابرول در سال ۱۹۵۸ به همراه اریک رومر، یکی دیگر از نمایندگان موج نو، کتابی درباره آلفرد هیچکاک منتشر کرد. ردپای بیان تصویری هیچکاک، ترفندهای بصری و ساختار دقیق فیلمهای او به ویژه بر فیلمهای فرانسوا تروفو و کلود شابرول تأثیر گذاشت.
شابرول با کارگردانی فیلم "سرژ زیبا" (۱۹۵۸) یکی از نخستین آثار "موج نو" را خلق کرد. اما پس از چند فیلم به سبکی ساده و سرراست رسید که شگردهای روایتی پیچیده و ترفندهای فنی در آن راهی ندارد و داستانگویی در آن عنصری اساسی است. اسلوب آشنای شابرول، خلق فضایی واقعی با دو یا سه شخصیت (کاراکتر) حقیقی و جاندار است.
جذاب اما نه بازاری
کلود شابرول طی پنجاه سال، بیش از ۶۰ فیلم سینمایی ساخته است. اگر از فرانسوا تروفو بگذریم، که کارنامه درخشان او با مرگش در سال ١۱۹۸۴ناتمام ماند، شابرول در میان سینماگران موج نو، موفقترین کارگردان بوده که خلاقیت او بیوقفه ادامه داشته است. از مزایای او آن است که توانسته هم ستایش منتقدان و هم رضایت تماشاگران عادی را جلب کند.
در سینمای جنایی او اسلوب هیچکاک را با ظرافت و سلیقه فرانسوی همراه میکند. دلبستگی به طبیعت و فضای روستا، صحنههای مهمانی و تفریح و شادخواری، به فیلمهای او لحنی شاداب میدهد.
کارهای شابرول تنوعی کمنظیر را نشان میدهد، از درامهای عشقی تا فیلمهای جنایی. وی در درامهای اجتماعی، شخصیتپردازی را با کاوش روانی، و مناسبات اجتماعی را با تحلیل طبقاتی همراه میکند.
شابرول با دیدگاهی اجتماعی وارد سینما شد و هرگز دید نقاد و نکتهسنج خود را کنار نگذاشت. کندوکاو ریشهای و بیرحمانهی مناسبات جوامع معاصر در تمام کارهای او آشکار است. دید طبقاتی او با نکتهسنجی و باریکبینی خاصی همراه است. به ویژه بورژوازی معاصر که هنجارها و ارزشهای اخلاقی آن بر جامعه امروز تسلط دارد، از نقد موشکافانهی شابرول در امان نمی ماند.
شابرول کار اصلی سینمای خود را افشای خباثتها، پلشتیها و به ویژه ریاکاریهای بورژوازی میداند. در کارهای شابرول، در هر قتل و جنایتی رد پای بورژوازی آشکار است، یعنی همان طبقهای که مدام از اخلاق دم میزند، و خود را الگوی انسانیت میداند!
او در برخورد با کارنامه هنری خود نیز با همین صداقت "رندانه" روبرو میشود: «همسر اول من از خانوادهای ثروتمند بود و ما کاری جز این نداشتیم که مهمانی بگیریم و ریخت و پاش کنیم. وقتی مادربزرگ او مرد و همسرم ارث بیشتری گیرش آمد، دیگر واقعا نمیدانستیم با این همه پول چکار کنیم. این بود که من تصمیم گرفتم فیلمی بسازم تا قدری از پول را خرج کنیم. اما از بدشانسی این فیلم خوب فروش کرد و من مجبور شدم فیلم بعدی را بسازم. و همین جور کار ادامه پیدا کرد و من حالا هی فیلم میسازم.»