محکمهی نمایشی چیست؟
۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبهارگان قضایی برگزار کنندهی این محکمهها، «دادگاه انقلاب» است. از هیئت منصفه و وکلای مدافع در این نشستها خبری نیست. اگر وکیل مدافعی حضور صوری داشته باشد، از پروندهی موکل خود و اتهاماتی که به او وارد شده آگاهی ندارد و خود از بیم پیگرد ناچار به سکوت است. اگر چه این نشستها از نظر مضمونی، محکمههایی سیاسی هستند، ولی درست به دلیل ویژگیهای یادشده، به حق از سوی مجامع حقوقی بینالمللی و سازمانهای حقوقبشری در جهان، «محکمههای نمایشی» خوانده میشوند. ولی محکمهی نمایشی چیست؟
تئاتری اندوهبار
«محکمهی نمایشی» مفهومی تازه است که میتوان آن را از نظر مضمونی فرزند خلف دادگاههای تفتیش عقاید کلیسا خواند. ویژگیهای این محکمهها آن است که جنبهی علنی و جنجالی دارند و حکم آنها از پیش تعیین شده است. هدف اصلی آنها این است که علت مجازات متهمان این دادگاه علنی و گسترده شود، تا مایهی ارعاب و عبرت دیگران گردد.
محکمههای نمایشی، بویژه در رژیمهای توتالیتر و دیکتاتوری و برای از بین بردن مخالفان و دگراندیشان به کار گرفته میشوند. این محکمهها فاقد هنجارهای یک دادگاه منصفانه و عادلانه هستند و کارکرد آنها تحقیر متهمان، خردکردن شخصیت آنان و نهایتا نابودی فیزیکی آنان است.
محکمههای نمایشی مانند تئاتری اندوهبار هستند که در برابر دیدگان بهت زدهی مردم برگزار میگردند. همه در آن نقش بازی میکنند. در این نمایشها سرکوبگران در نقش قاضی، دژخیمان در نقش مدعیالعموم و متهمان بیگناه در نقش تبهکاران به روی صحنه میروند. غالبا برای اینگونه نمایشها، تبلیغات و جنجال زیادی صورت میگیرد. از این رو در دورههای متاخر، رسانهها جمعی در برآوردن اهداف محکمههای نمایشی نقش مهمی ایفا میکنند.
هدف اصلی محکمههای نمایشی، نشان دادن «خلافکاری» سیاسی متهمان و بزرگ کردن آن در ابعاد باورنکردنی تبهکارانه علیه جامعه و دولت است. برای نمونه، انتقاد از نظام موجود، در محکمههای نمایشی معمولا با اتهاماتی چون «خیانت به میهن»، «جاسوسی برای قدرتهای بیگانه»، «اهانت به پیشوا یا رهبر» و اتهامات مشابه روبرو میشود. یکی دیگر از اتهاماتی که در اینگونه محکمهها به قربانیان وارد میشود «فساد اخلاقی» است.
متهمان در محکمههای نمایشی عموما امکانی برای دفاع از خود ندارند. پیشاپیش در شکنجهگاهها جسم آنان را فرسوده، روح آنان را مطیع ساخته و آنان را به موجودات مسلوبالارادهای تبدیل کردهاند که طوطیوار سخنانی را که به آنان تحمیل کردهاند تکرار میکنند. احکام محکمههای نمایشی در بیشتر موارد از پیش تعیین شدهاند. این احکام با میزان «جرم» هیچ تناسبی ندارند.
معروفترین دادگاههای نمایشی
دادگاههای نمایشی، فرزند دادگاههای انکیزاسیون هستند. اگر در سدههای میانه، تخطی از آموزههای دینی علت اصلی پیگرد دگرباوران بود، با برآمد «ادیان سیاسی» در سدهی بیستم، یعنی کمونیسم، فاشیسم و ناسیونالسوسیالیسم و ایجاد نظامهای توتالیتر و دولتهای ایدئولوژیک مبتنی بر آموزههای «نژادی» و «طبقاتی» و غیره، «انحراف» از آموزههای ایدئولوژی حاکم، به بهانهی اصلی پیگرد مخالفان و دگراندیشان تبدیل شد. البته معمولا در پس پردهی اینگونه منازعات ایدئولوژیک، منافع و مقاصد قدرتطلبانه نهفته بود.
بر این پایه، عجیب نیست که نخستین دادگاههای نمایشی نیز، در نظام استالینی حاکم بر اتحادشوروی برگزار شد. اینگونه دادگاهها سپس در آلمان نازی، جمهوری خلق چین و یک سری از دیگر کشورهای دارای ایدئولوژی کمونیستی تکرار شد.
دادگاههای استالینی
دادگاههای استالینی، به «پاکسازیهای» بزرگ ایدئولوژیک در اتحادشوروی سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ سدهی بیستم مربوط میشود و نمونهی تیپیکی از محکمههای نمایشی است. در نتیجهی این محکمهها، تقریبا همهی رهبران حزب بلشویک و یاران و متحدان لنین، رهبر انقلاب اکتبر نابود شدند.
متهم اصلی ولی غیابی دادگاههای استالینی، لئو تروتسکی، یار نزدیک لنین، یکی از رهبران طراز اول حزب بلشویک، بنیادگذار ارتش سرخ و کمیسر خلق برای امور خارجهی اتحاد شوروی بود که پیشتر در اواخر دههی ۲۰ توسط استالین از حزب بلشویک اخراج و تبعید شده بود. به متهمان دادگاههای نمایشی، اتهام «همکاری با تروتسکی علیه استالین»، «جاسوسی برای کشورهای امپریالیستی» و «خیانت به منافع پرولتاریا» زده میشد.
این دادگاههای نمایشی در چهار نوبت برگذار شد. سه دادگاه علنی و یک دادگاه دربسته بود. در نخستین محکمه، کامنف و زینویف، دوتن از رهبران بلندپایهی حزب بلشویک، به همراه ۱۴ مقام دیگر حزبی محاکمه شدند. در محکمهی دوم، رادک، پیاتاکوف، سوکولنیکوف و سربیاکوف رهبران حزب بلشویک، به همراه ۱۳ کادر طرازاول حزبی محاکمه شدند. در محکمهی سوم، بوخارین ـ که لنین او را فرزند محبوب حزب خوانده بود ـ به همراه چند تن دیگر از رهبران حزب بلشویک و ۱۶ کادر حزبی محاکمه شدند. محکمهی چهارم که غیرعلنی بود، توخاچفسکی، مارشال ارتش سرخ شوروی و۱۱ افسر بلندپایهی دیگر ارتش سرخ را محاکمه کرد.
دادستان کل در این محاکمات، آندره ویشینسکی بود. کیفرخواست برپایهی «تحقیقات» سازمان امنیت وقت شوروی (NKWD) و «اعترافات» خود متهمان در جریان بازجوییها تنظیم شده بود که آشکارا در نتیجهی شکنجههای جسمی و روحی طاقتفرسا به دست آمده بود. دادستان شوروی هیچ سند معتبر و محکمهپسندی در جریان محاکمات ارائه نداد. با این همه، متهمان به «گناهان» خود گردن نهادند و اعتراف کردند که در توطئهی امپریالیستی علیه اتحادشوروی دست داشتهاند. آنان خواهان اشد مجازات برای خود شدند!!
بسیاری از ادعاهای متهمان را در «اعترافاتشان» به سادگی میشد ابطال کرد. برای نمونه، یکی از متهمان در دادگاه نخست اعتراف کرد که پس از دیداری با پسر تروتسکی در سال ۱۹۳۲ در هتل بریستول کپنهاگ، با خود تروتسکی نیز برای طراحی توطئه دیدار کرده است. ولی سپس کاشف به عمل آمد که هتل نامبرده در کپنهاگ در سال ۱۹۱۷ تخریب شده و دیگرهرگز ساخته نشده است.
نمونهی دیگر اعترافات پیاتاکوف در دادگاه دوم بود که ادعا کرده بود در دسامبر سال ۱۹۳۵ با یک هواپیمای شخصی از برلین به اسلو پرواز کرده تا در آنجا با تروتسکی ملاقات کند. صرفنظر از این ادعای عجیب و باورنکردنی، مقامات نروژ خیلی سریع توانستند تحقیق کنند که در دسامبر ۱۹۳۵ هیچ پرواز خارجی به نروژ انجام نگرفته است.
از ۶۶ تنی که در این دادگاههای نمایشی محاکمه شدند، ۵۰ تن به اعدام و بقیه به حبسهای طولانی در جزایر گولاک محکوم شدند و هرگز از آنجا بازنگشتند. بدینسان میتوان گفت که انقلاب اکتبر، تقریبا همهی فرزندان خود را یکجا بلعید!
آرتور کستلر، نویسندهی مجاریتبار اتریشی، در رمان ماندگار خود به نام «خورشیدگرفتگی» که در ترجمهی فارسی تحت عنوان «ظلمت در نیمروز» منتشر شده، روند روانگردانی قربانیان دادگاههای نمایشی استالینی در شکنجهگاهها را به صورتی تکاندهنده تصویر کرده است. او نشان داده که شکنجهگران چگونه با فشار روحی و جسمی قربانیان را چنان مسخ میکنند که باور کنند اعترافات آنان به گناهان ناکرده و حتا مرگشان، خدمتی به آرمانهای انقلابیشان است.
دادگاههای نمایشی در دیگر نظامهای توتالیتر
دادگاه متهمان سوء قصد ۲۰ ژوییهی ۱۹۴۴ به آدولف هیتلر نیز نمونهای از محکمههای نمایشی در آلمان نازی بود. این محکمه در برابر «دیوان عالی خلق» برگزار شد. رییس دادگاه رولاند فرایسلر بود و از مراسم دادگاه فیلمی برای نشان دادن در سینماهای آلمان تهیه شده بود. ولی این فیلم در سینماها نمایش داده نشد. علت آن نعرههای خشمگینانهی رییس دادگاه بر سر متهمان در تمام طول محاکمه بود که سالن دادگاه را به بیدادگاهی ظالمانه تبدیل کرده بود. مقامات نازی، هیتلر را متقاعد کردند که این فیلم تاثیری منفی بر افکار عمومی میگذارد، بویژه از آن جهت که کلمات و استدلالهای رییس دادگاه به دلیل فریادهای او اساسا قابل فهم نبود.
بعدها در برخی دیگر از کشورهای اقمار شوروی نیز طبق الگوی محاکمات استالینی، دادگاههای نمایشی برگزار شد. این محاکمات در اواخر دههی چهل و اوایل دههی پنجاه، یعنی در دورهی آغازین جنگ سرد، در مجارستان، چکسلواکی و بلغارستان برپا شد. قربانیان به «خیانت به میهن» و نیز «همکاری با سرویسهای جاسوسی غرب» متهم و غالبا به اعدام محکوم شدند.
در جمهوری خلق چین نیز چنین دادگاههایی برگزار شد که متهمان آنها بیشتر خلافکاران اجتماعی بودند تا متهم سیاسی. با این همه، این دادگاهها با محکمههای عادلانه فاصلهی زیادی داشتند و برای ارعاب مردم، در کوتاهترین زمان، متهمان را به مرگ محکوم میکردند. در جریان انقلاب فرهنگی چین، مخالفان و رقبای سیاسی «صدر مائو» را با لباسهای مسخره و کلاههای بوقی در کوچه و خیابانها میگرداندند. و این مراسم اندوهبار در شرایطی صورت میگرفت که متهمان سیاسی زیر سیل دشنام و تحقیر جوانان حزب کمونیست چین قرار داشتند.
بر پایهی این نگاه تاریخی میتوان گفت که محکمههای نمایشی کنونی در ایران، آمیزهای از محکمههای تفتیش عقاید و دادگاههای نمایشی عصر جدید هستند. علت آن تلفیق دین و دولت و تبدیل دین به ایدئولوژی حکومتی است. از آنجا که در ایران جدایی دین و دولت وجود ندارد، مخالفان سیاسی، همزمان مخالف دین و دشمن خدا و نمایندهی او بر روی زمین شمرده میشوند. عجیب نیست که به مخالفان و نیز منتقدان سیاسی کنونی که بخش بزرگی از آنان سالها در پستهای کلیدی جمهوری اسلامی فعالیت کردهاند، افزون بر اتهاماتی چون همکاری با «دولتهای بیگانه» و «استکبار جهانی»، اتهام دینستیزی و اخلاقگریزی نیز وارد میشود.
بهرام محیی
تحریریه: رضا نیکجو