تقریبا هر روز شاهد درگیریهای عمدتا لفظی پبروان نظام با زنانی هستیم که حجاب اجباری را نمیپذیرند. درگیری و تعرض از سوی کسانی انجام میگیرد که گویا میخواهند با "امر به معروف و نهی از منکر" جامعه را اصلاح کنند و نمیبینند که انتخاب آزاد پوشش از حقوق بشر و حقوق شهروندان یک جامعه باز و مدرن است.
اگر ورق را برگرانیم، یعنی اینبار بد- یا بیحجابان به مومنان "محجبه" تعرض کنند که شما باید حجاب از سر بردارید، در آنصورت چه خواهد شد؟ حقوق و ارزش دو پدیده متفاوت است که در جوامع و حکومتهای مدرن آنها را از هم جدا میکنند تا امکان همزیستی مسالمتآمیز همه باهم ممکن شود. جوامع مدرن بر اساس حقوق مساوی برای همه در برابر قانون (امر عمومی) و هر کس با ارزشهای خودش (امر خصوصی) سازماندهی شدهاند.
دمکراسی سه بعد اساسی دارد. در درجه اول ساختار دمکراتیک حکومت است. سپس دو بعد دیگر آن، رفتار دمکراتیک اجتماعی و کردار دمکراتیک فردی میآیند. یعنی در جوامع مدرن، ساختار دمکراتیک نظم حکومت، نیازمند ارزشهای روشن اخلاقی- اتیکی است که مکمل یکدیگر میشوند. ارزش در اینجا به معنای پندارها و کردارها و گفتارهایی است که به عنوان معیارهای زندگی اجتماعی از یکسو دمکراسی را ممکن میسازند و تحکیم میدهند و از سوی دیگر، شرایط زندگی مسالمتآمیز و عادلانه میلیونی را در کنار هم و با هم آماده میکنند.
"ارزش"های ما معیارهای قضاوت ما هستند. قضاوت در باره جهان واقعا موجود خارج از ذهنیت ما زمانی ممکن می شود که ما تصویری از جهان، آنگونه که باید باشد، داشته باشیم. مثال: بنیادگرایان اسلامی در زنان آزاد و قائم به ذات "فاحشه"میبینند و زنان مستقل در بنیادگرایی، پوسیدگی و ارتجاع و در بنیادگرایان، خشکاندیشان مرتجع. هر کس پندار (یا ارزش) های خود را دارد و میخواهد جهان را بهگونهای دیگر سازماندهی کند.
پرسش این است: با وجود تصورات و پندارهای متکثر، جامعه را چگونه باید سازماندهی کرد تا "حقی" از کسی ضایع نشود؟ یعنی باید در درجه اول حقوق را از "ارزش" جدا کنیم. حقوق یکسان در برابر قانون برای همه. سپس، هر کس بنابر عقاید و پندارهای خود زندگیاش را سامان دهد و حد آزادی او، مرز آزادیهای دیگران باشد. هم مومن "محجبه" آنگونه زندگی کند که میخواهد، و هم زنانی که پوشش دیگری دارند، بد حجاب با بیحجابند.
در اینجا، توافق در حقوق است و نه در ارزشها یا دین و مذهب یا یک ایدئولوژی واحد. ارزشها در حال دگرگونیاند و تحول هنگامی شروع میشود که ارزش رایج به هر دلیل بیاعتبار یا حتd بدل به عکس خود میشود. حجاب که زمانی نماد "عفت" بود، برای زن مدرن بدل به نماد ارتجاع و عقبماندگی و پوسیدگی شد. ارزشها یا معیارهای نوین جنبش روشنگری در زمینه اخلاق چه بودند: لغو بردهداری، لغو اعدام و شکنجه، به رسمیت شناختن حقوق بشر و حقوق شهروندی و... اگر هنوز در برخی از جوامع میتوان شکنجه و اعدام کرد یا... اگر هنوز در آنجا میتوان دختران خردسال را به عقد ازدواج بزرگسالان درآورد، یعنی عملا به کودکان تجاوز کرد و... همگی نشان میدهند که پیشرفت و ترقی یا جامعه متمدن امری خودجوش نیست، انسان است که تصمیم میگیرد، در یک جامعه اینچنین و در دیگری آنچنان میشود. امید به تغییر را نباید از دست داد، اگر دیگران موفق شدهاند، بقیه هم موفق خواهند شد، تنها باید توجه داشت که "امید" در خود وجود ندارد، امید را بهوجود میآورند و باید آورد.
سیاست هدفمندی که بخواهد جامعه را مثبت و بر اساس خرد، آزادی و عدل دگرگون کند، بدون ارزشهای روشن جهانشمول و قابل پذیرش برای همه نمیتواند به چنین هدفی برسد. عدل و انصاف در انتخاب ارزشها برای سیاست تعیین کنندهاند، زیرا آنها حقانیتی برای عملکرد سیاسی ما خواهند بود، اگر نخواهیم "حق" را اکثریتی- اقلیتی تعریف کنیم.
اگر حتی اکثریت خواهان "حجاب" باشد، حقوق اقلیت در"بیحجابی" باید محفوظ بماند، در غیراینصورت عدل در انتخاب ارزش رعایت نشده است و عدل زمانی رعایت میشود که حق انتخاب آزاد پوشش برای همه به رسمیت شناخته شود تا هر کس بنابر معیارهای خود بتواند انتخابی آزاد داشته باشد.
تاریخ، خودجوش، به سوی "خوبی"ها نخواهد رفت، ما باید با کنار نهادن جنبههای بد، به خوبی ها بیفزاییم. ارزشهای نوینی که جهانشمول و بر اساس خرد و عدل متعارف باشند، همان ارزشهایی هستند که بر فراز اکثریت- اقلیت، یا برد و باخت سیاسی در یک دوره، عمل میکنند. بدون آنها جامعه دچار هرج و مرج خواهد شد که عملا شده است. حکومت دینی تنها یک گونه "ارزش" را به رسمیت میشناسد، و آن ارزشهای حکومتگران یا خوانش آنها از "امر مقدس" است. در اینجا "ارزش" یکسویه بنیادگرایان بدل به حقوقی (اجبار) برای همه، برفراز انسان، الهی و غیرقابل تغییر میشود و در پی آن، اساس یک جامعه بسته و تامگرا ریخته میشود. از نگاه حکومت تامگرا، پندار و گفتار و کردار شهروند باید آنگونه باشد که حکومت میخواهد. شهروندان "خاطی" امر به معروف و نهی از منکر، جریمه، ارشاد و... میشوند تا ارزشها بمانند، انسان فدای "ارزش" و جامعه وارونه میشود.
در جوامع باز توافق بر اساس ارزشهای حقوقی اعلامیه جهانی حقوق بشر انجام میگیرد و انسان، انسان است، چه زن باشد یا مرد، چه مسلمان باشد یا کافر و حکومت در هیچ یک از ارزشها دخالتی ندارد.
حکومت لیبرال، یعنی بیطرفی حکومت در ارزشها و نقش آن تنها در تضمین حقوق یکسان همه در برابر قانون است تا هر کس بتواند با راه و روش خود در کنار دیگران زندگی کند. در ارزیابی و ارزشگذاری، در تلاش برای دستیازی به ارزش "مطلق"، باید از یکسونگری، اندیشه محلی- منطقهای، ایدئولوژیک- ایمانی- اعتقادی بیرون آمد، زیرا "ارزش" میتواند در یک فرهنگ درست و در دیگری نادرست باشد. تنها ارزشی میتواند "مطلق" باشد که جهانشمول باشد، در هر جا بتوان اعتبار آن را اثبات کرد و مورد تایید هر انسان با خرد و با منطقی متعارف باشد و او در آن "ارزش" بیطرفی و انصاف متعارف (حکومت) را ببیند، مانند خدشه ناپذیری شرف، حیثیت و کرامت انسان.
در جوامع مدرن و پیچیده امروز، انسانهایی که دارای اعتقادات دینی- مذهبی یا مرام و مسلکی یا جنسیتی، با اصول اخلاقی یا فلسفه زندگی متفاوت هستند، باید و مجبورند با هم و در کنار هم زندگی کنند، جامعه در تمام زمینه ها متکثر است. اگر در چنین شرایطی نظم حکومت عادلانه و منصفانه سازماندهی نشود تا هر کس بتواند با ارزشهای خود زندگی کند، در آنصورت جنگ هر کس با دیگری شروع خواهد شد، و برنده نه "ارزش" بهتر، بل زور بیشتر خواهد بود.
سعادت فردی و تلاش برای دستیازی به آن، یک حق است و نه لطفی الهی یا رحمتی از سوی حکومتگران یا دینسالاران حکومتگر. تلاش برای دستیازی به خوشبختی و سعادت، حقوق بشر است و تصورات و پندارها از خوشبختی و سعادت میتواند متکثر، حتی به تعداد شهروندان یک جامعه باشد.
* مطالب منتشر شده در صفحه "دیدگاه" صرفا بازتاب دهنده نظر و دیدگاه نویسندگان آن است.