آیا سولانا از ایران دست خالی برمیگردد؟
۱۳۸۷ خرداد ۲۳, پنجشنبهدویچهوله: در شرایط کنونی که در حقیقت پروندهی اتمی ایران به مرحلهی حساسی رسیده و قرار است تحریمهای بیشتری علیه ایران اعمال بشود، به سوالهای آژانس هم به طور مشخص و آنطور که در گزارش البرداعی آمده بود، ایران به همهی سوالات آژانس پاسخ نداده، در این مرحله قرار است که آقای سولانا شنبه به ایران سفر بکنند. فکر میکنید این سفر چه هدفی میتواند داشته باشد؟
عباس عبدی: قاعدتا هدفی که اعلام بشود این است که بیایند ببینند به توافق میرسند یا نه. این هدفیست که هم ایران میتواند آن را اعلام بکند، هم اروپا. ولی واقعیت این است که هیچ شواهدی دال بر این که طرفین به یک راهحلی نزدیک بشوند وجود ندارد. بخصوص این که قضیه به شورای امنیت کشیده شده و قطعنامه صادر شده و چیزی از ایران خواسته شده که ایران حاضر نیست آن را بپذیرد و قضیه در یک حالت دوقطبی قرار میگیرد. بنابراین شاید بپرسید پس چرا این سفر صورت میگیرد؟ سفرهای قبلی، گفتوگوهای قبلی قبل از صدور هر قطعنامهای بیشتر میتوانست این زمینهها را ایجاد بکند که آنها کوشش خودشان را کردند، برای این که به یک راه حل مسالمتآمیز برسند و نیاز نباشد که فشارها و قطعنامههای بعدی را اعمال کنند. بنابراین وقتی که سولانا بیاید ایران و دست خالی برگردد، بیشتر میشود گفت که زمینهتبلیغی را فراهم میکند، برای این که همپیمانان آنها با آن مجموعهی ۱ + ۵ با اشتیاق و رغبت بیشتری اقدام به صدور قطعنامههای بعدی بکنند.
پس به نظر شما سولانا این را از پیش میداند که از ایران دست خالی باید برگردد؟
با این فرض میآیند جلو، ولو این که به نتیجه هم نرسند، آن منفعت را برایشان خواهد داشت.
سفرهای اخیر جرج بوش به عنوان سفر خداحافظیاش با اروپا در ماههای پایانی دورهی ریاست جمهوریاش، محور بحثهایش مسئلهی پروندهی اتمی ایران بوده و تا به حال هرجا رفته، روی این تاکید کرده است که باید فشارهای بیشتری بر ایران اعمال بشود. فکر میکنید جرج بوش تا پایان دورهی ریاست جمهوریاش میخواهد که این پرونده را به یک مرحلهی قطعی برساند؟
راستش این که مرحلهی قطعی چه هست، باید تعریف بشود. ولی این که تا آن موقع حل بشود، تقریبا بعید است. به خاطر این که شش ماه بیشتر باقینمانده، معلوم نیست در این ششماه چه کاری را بتواند انجام بدهد. ضمن این که افزایش فشارها لزوما به معنای حل مسئله در کوتاهمدت نیست، چون افزایش فشار در کوتاهمدت طرف مقابل را هم به تندی بیشتر و یا مقاومت بیشتر تحریک میکند. فقط این فشارها وقتی از یک حدی بگذرد، ممکن است که موجب شکستن مقاومت بشود، وگرنه در کوتاهمدت با توجه به اوضاع نفتی، درآمدهای نفتی ممکن است به مقاومت بیشترطرف مقابل منجر بشود. اما یک نتیجه را ممکن است برای آنها داشته باشد، و آن این که آنها را به یک مرحلهی غیرقابل بازگشتی برساند. به عبارت دیگر اگر فرض کنیم رئیسجمهور بعدی اوباما باشد، در واقع شاید کوشش بوش این باشد که پرونده را به جایی برساند که حتا اوباما اگر بخواهد، نتواند آن را به وضعیتقبلتر برگرداند. ضمن این که هیچ بعید نیست اینها مقدمهی یک نوع برخورد محدود هم باشد که البته در این مورد حرف و حدیث زیاد است.
برلوسکونی هم به بوش پیشنهاد کرده است که ایتالیا هم به گروه ۱ + ۵ که گروه مذاکرهکننده با ایران هستند بپیوندد. با توجه به مواضع تندی که برلوسکونی دارد و تعلقاش به جناح راست، فکر میکنید اگر این اتفاق بیفتد، آیا تاثیری منفی میتواند بر پروندهی ایران بگذارد؟
در برابر آن ۱ + ۵ شاید ایتالیا وزن خیلی زیادی نباشد که چیزی به آنها اضافه کند و چون بیرون از این جمع هم بوده، خیلی نمیتواند فشاری را به آنها بیاورد برای این که سیاستهایشان را تغییر بدهند. ولی خب در نهایت چنانچه همین مسیر ادامه پیدا کند و کشورهای بیشتری در یک موضع مشترک در تقابل با ایران قرار بگیرند، بیشتر میشود گفت که زمینهی تغییر مشی سیاسی را فراهم میکند برای افزایش تحریمها، تحریمهایی که بخصوص غرب و آمریکا در واقع معتقدند یا برداشت دارند، که بیراه هم نیست، که این موثر بوده علیه ایران. تحریمهای اخیر فرق میکند با تحریمهای قبل از شورای امنیت و ابتدای سالهای بعد ازانقلاب و دههی نود. این تحریمها کیفیت و ابعادشان خیلی خیلی متفاوت وموثرتر هستند. بنابراین هرچه آنها بتوانند این تحریمها را منسجمتر و قویتر بکنند، طبعا فکر میکنند که به اهدافشان هم بیشتر خواهند رسید.
آقای عبدی، گروهی از دانشگاهیان آمریکا و به طور مشخص از دانشگاه ماساچوست در پی طرحی هستند که آن پیشنهاد قدیمی را مبنی بر غنیسازی اورانیوم در داخل خاک ایران پیگیری بکنند و آن را به عنوان یک راهحل عملی برای خروج پروندهی اتمی ایران از بنبست به جرج بوش ارائه بدهند. فکر میکنید این پیشنهاد چقدر عملی باشد و چقدر از دو طرف، یعنی هم از جانب غرب و هم از جانب ایران، با استقبال روبهرو بشود؟
این که از جانب ایران با استقبال روبهرو بشود، بیشتر چیزیست برای به تاخیرانداختن این روند موجود. یعنی آنها اگر بخواهند بپذیرند که در داخل ایران چنین اتفاقی بیفتد، خب اینقدر محدودیتها و شرایط خواهند گذاشت که قاعدتا ایران زیر بار آن نخواهد رفت و چنین چیزی برایش منفعتی نخواهد داشت. اما از طرف غرب هم بعید میدانم این پذیرفته بشود. به خاطر این که غرب مسیری را آمده است با قطعنامهی شورای امنیت که دلیلی نمیبیند که اینجا عقبنشینی بکند. چون هزینههای این قطعنامه را به چین و روسیه پرداخته است، برای این که حالا بخواهد بهرههای آن را ببرد. این پیشنهاد بیشتر بر این مبنا است که بین ایران و غرب و آمریکا یک نوع بیاعتمادی هست، طرفین به هم اعتمادی ندارند، حالا بیایند ببینند چه جوری میتوانند یک ساختاری را قبول کنند که موجب اعتماد طرفین بشود و از این فضای بیاعتمادی بیایند بیرون. در حالی که به نظر من مسئلهی ایران و غرب الان موضوع بیاعتمادی نیست، اینجور نیست که طرفین به هم اعتماد ندارند. طرفین تا حدود زیادی همدیگر را خوب میشناسند و میدانند اهداف هرکدام نسبت به یکدیگر چگونه هست و چون این اهداف را هم میشناسند، بنابراین اصلا مشکلی برای اعتماد و بیاعتمادی ندارند. شاید در قالب آژانس مواردی گفته بشود به نام «اعتمادسازی»، ولی غرب و به طور مشخص آمریکا با ایران هیچ گونه بیاعتمادی الان در سیاستهایشان نسبت به هم ندارند. چون این سیاستها را تا حدود زیادی واضح میشناسند و بنابراین هرکدام دنبال این سیاستها هستند و چون دنبال سیاستهای شناختهشدهای علیه هم هستند، بنابراین هیچگاه چنین راهحلهای «اعتمادسازی» را نمیپذیرند. مشکلشان امروز از بیاعتمادی نیست، از سیاستهای تقابلیست که با همدیگر دارند. باید سیاستهایشان را تغییر بدهند! اگر سیاستهایشان را هر کدام نسبت بهم تغییر دادند، آنموقع شاید این یک راهحلی باشد برای اعتمادسازی بیشتر.