از تونس تا تهران چند کیلومتر راه است؟
۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبهکمتر از یک ماه طول کشید: خودسوزی یک جوان تحصیلکردهی بیکار تونسی، فوران خشم مردم از آمار ۱۴درصدی بیکاری، آتش گشودن بر روی مردم، شنیدن دیرهنگام صدای اعتراض و نارضایتی مردم و سرانجام فرار دیکتاتور.
همزمانی این رویدادها با سالروز فرار محمدرضاشاه پهلوی از ایران پس از شنیدن صدای انقلاب مردم (۲۶ دی ۱۳۵۷) و روزهای پایان اوجگیری اعتراضات مردمی در ایران (بهمن ۱۳۸۸) البته که تصادفی است. اما این تصادف مانع از پر شدن صفحات وبلاگها و فیسبوکها از شعار «چرا تونس تونست، اما ایران نتونست؟» نشده است.
زینالعابدین بنعلی پس از ۲۳ سال ریاست جمهوری تونس سرانجام متوجه این نکته شد که پست ریاست جمهوری مادامالعمر نیست و پس از آتش گشودن بر روی مردم و کشتن ۵۰ تظاهرکننده ناگزیر اداره امور کشور را به نخستوزیر واگذار کرد. پیشبینی این موضوع که تحول سیاسی تونس ره به کجا خواهد برد، در لحظه حاضر ممکن نیست. فرار بنعلی منجر به کاستن اقتدار دولت مرکزی شده است و اپوزیسیون ضعیف و نامنسجم تونس نیز جایگزینی قابل پذیرش برای همه ندارد. حکایت تونس، حکایتی است با پایان باز و فرجامی ناروشن. اما حکایت ایران چه شد؟
ایران سال گذشته در چنین روزهایی سرخط اخبار تمام دنیا بود: اعتراض به نتایج انتخاباتی که مردم مغشوشش میدانستند و درخواست کنارهگیری رئیسجمهوری که او را "کودتاچی" خطاب میکردند. اعتراضات از فردای انتخابات در ۲۳ خرداد آغاز شد و تا ۲۲ بهمن یعنی هشت ماه ادامه داشت. در این مدت دهها نفر که هنوز تعداد دقیقشان مشخص نیست، کشته شدند، دهها نفر اعدام شدند، هزاران نفر دستگیر و شکنجه و به حبسهای طولانی مدت محکوم شدند و هزاران نفر دیگر مجبور به فرار از کشور.
شاید بنعلی چندان با حاکمان فعلی ایران مقایسهکردنی نباشد. کاری که بنعلی کرد بیشتر شبیه اقدام محمدرضا پهلوی در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ بود تا محمود احمدینژاد. علیرضا نوریزاده، کارشناس کشورهای عربی، به زمینههای میهندوستی بنعلی اشاره کرده و میگوید: «اولین مسئلهای که در این میان مطرح است، این است که آقای بنعلی ارادهی حکومت کردن را بعد از اینکه تعداد کشتهشدگان از ۵۰ گذشت، از دست داد. به اضافهی اینکه فشار از میان اطرافیاناش، آقای غنوشی نخستوزیر، رییس پارلمان و همینطور بعضی از وزرا، به جهت مسیری که این شورش در پیش گرفته بود، بسیار زیاد شده بود. به معنای دیگر، تخریب اموال عمومی، آتش زدن، حمله و رویاروییای که بهوجود آمده بود، مسائلی نبودند که بنعلی بتواند تحمل کند. چون دو راه پیش پایش بود؛ یکی اینکه متوسل به خشونت مطلق بشود که در آن صورت، وضع بسیار بدتر میشد و این زمینه در تونس وجود داشت که به قول خودشان تبدیل به یک مواجهه یا رویارویی خونین بشود و ارتش از هم بپاشد، نیروهای انتظامی از هم بپاشند. بنابراین این یک مسئله بود که بنعلی را وادار به گریز کرد».
و این همان سیاستی بود که آخرین پادشاه ایران نیز در پیش گرفت. از سرکوب بیشتر چشم پوشید و زمام امور را به نخستوزیرش واگذار کرد تا شاید او بتواند اوضاع را آرام کند.
محمدجواد اکبرین روزنامهنگار مقیم پاریس نه به میهندوستی که به درایت بنعلی اشاره میکند: «من زینالعادین بنعلی را دیکتاتور عاقلی میدانم که بقای خودش را به بقای نظام کنونی تونس پیوند نزد. وقتی ناگهان انفجار توقعات مردمی را دید، خودش رفت، نزدیکان درجه یک او، یعنی خانوادهاش و نزدیکان درجه دوی او، یعنی همکارانی که کاملاً به او نزدیک بودند و پروندهی آنها را با بنعلی یکی میدانستند، آنها از کشور خارج شدند و خواستند که اعتراضات به اشخاص محدود بماند و به نابودی کل نظام تونس کشیده نشود».
و این همان نکتهای است که به نظر آقای اکبرین حاکمان کنونی ایران خلاف آن عمل میکنند: «حکومت جمهوری اسلامی در حال حاضر، به حاکماناش گره خورده است. یعنی آقای خامنهای و آقای احمدینژاد گمان میکنند که بقای خودشان، یعنی بقای نظام جمهوری اسلامی و فنا و سقوط یا کنار کشیدن آنها از قدرت، یعنی فنا و نابودی نظام جمهوری اسلامی. این اشتباه را بنعلی نکرد. رفت تا نظام بماند. آقای خامنهای و آقای احمدینژاد نمیروند و در نتیجه، در درازمدت، نظام نمیماند و خیلی طبیعی است که وقتی چنین نسبتی را میان حاکم تونس و مردم او تعریف کنیم، در آنجا ماجرا خیلی زود، در کمتر از یک ماه به نتیجه رسیده است. چون در آنجا بنا نیست نظام سقوط کند، بناست فقط یک آدم مشخص و اطرافیاناش بروند. الان هم نگاه کنید که اعتراضات مردمی و انتقادهای عمومی شامل حال همین نزدیکان درجه یک شده، هنوز به کل نظام کشیده نشده است».
سرکوب با توجیه ایدئولوژیک
در این میان خودداری برخی از نیروهای ارتش از ادامه سرکوب مردم نیز به کمک آنان آمد. علیرضا نوریزاده ارتش تونس را بیشتر با ارتش محمدرضا پهلوی قابل مقایسه میداند تا نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی. او میگوید: «ارتش تونس از جوامع روستایی تشکیل شده است. یعنی فرزندان روستا هستند که برای بهدست آوردن لقمهای نان و اعتبار، به ارتش میروند. بچههای جامعهی شهری کمتر دنبال این مسئله هستند. طبیعتاً آنها یک تربیت مذهبی و تمایلات مذهبی دارند و از مشاهدهی کشت و کشتار و اینکه هموطنانشان از بین بروند، ناراحت میشوند. همان حالی را که ما در سال ۵۷ در میان نیروهای مسلح ایران مشاهده میکردیم».
وی البته به کارکرد ایدئولوژی و مذهب در سرکوب نیز اشاره کرده و میگوید: «رژیم جمهوری اسلامی با تکیه بر ایدئولوژی و مذهب، بخشهای عمدهای از سپاه و نیروهای انتظامی را در اختیار داشت و اینها با آن خشونتی که از خودشان نشان دادند، در پوشش ایدئولوژی جنایت را توجیه میکردند. چون بالاسریهایشان این کار را میکردند. در تونس کسی نبود این کار را بکند. جنایت توجیهپذیر نبود. جنایت، جنایت بود».
از یک کشور مستعمره تا یک مملکت پادشاهی
تفاوت اما تنها محدود به حاکمان ایران و تونس نمیشود. این دو کشور تفاوتهای ساختاری فراوانی دارند.
کشور تونس تا سال ۱۹۵۶ مستعمره فرانسه بود. "بورقیبه" اولین رئیسجمهور تونس پس از استقلال بسیار تلاش کرد تا بتواند کشورش را به سطح کشورهای در حال توسعه برساند. در این راه عاداتی که این کشور از دوران مستعمره بودنش کسب کرده بود، بسیار به کمک او آمدند.
علیرضا نوریزاده در این باره چنین میگوید: «در میان کشورهای عربی و بهویژه در شمال آفریقا، تونس اتفاقاً برخوردار از یک جامعهی مدنی است. اصلاحاتی که "بورقیبه" در دهههای ۵۰ و ۶۰، درست بعد از استقلال تونس، بهویژه در دههی ۶۰ به آن دست زد، باعث شد تونس علیرغم اینکه از نظر منابع مالی بسیار محدود بود، به عنوان یک کشور با ساحل مدیترانه که مورد توجه اروپاییهاست، یکی از مهمترین محلهای گردش اروپاییها بشود و از این طریق، پول نسبتاً معقولی نصیب تونس شد. همینطور کارگران تونسی خارج از کشور، تأمین کنندهی بخشی از اعتبارات مالی کشور بودند. همه و همهی اینها باعث شد که چهرهی تونس عوض شود».
نقش زنان در پیروزی جنبش مردمی تونس
علیرضا نوریزاده به حضور زنان در سطوح بالای تصمیمگیری در تونس اشاره کرده و میگوید: «حضور زنان در جامعه، در بالاترین سطوح کار و سطوح تصمیمگیری که این هم مدیون "وسیله" همسر بورقیبه بود که این اواخر مورد قهر و غضب شوهرش قرار گرفت نیز باعث میشود که جامعهی تونس مثلاً در مقایسه با لیبی یا حتی با مغرب، متفاوت باشد».
زندگی در کشوری که از ابتدای استقلال، زنان در بالاترین سطوح مدیریتی آن جا داشتند و نهادهای مدنی جزء جدانشدنی جامعه بودند، باعث شد تا وقتی اعتراضات مردمی رنگ و روی شورش به خود گرفت، نخبگان وارد صحنه شوند و همین نخبگان با جهت دادن به حرکت مردم، زمینه را برای فرار دیکتاتور فراهم کردند.
و همین جامعه مدنی قوی و حضور هوشمندانه زنان بود که به اعتقاد علیرضا نوریزاده، سمت و سوی اعتراضات اخیر مردم تونس را نه به سمت یک "شورش اسلامی" که در جهت دموکراسی واقعی پیش برد: «تونس یک بار شورش اسلامی را تجربه کرده است. شورشی که در اوایل دههی ۸۰، در قرن بیستم میلادی، به عنوان "شورش نان" صورت گرفت، در حقیقت اسلامیها بودند. "جنبش اتّجاح اسلامی" که بعداً به نام "نهضت" تغییر نام داد، آقای راشد غنوشی که البته نسبتی هم با نخستوزیر ندارد و همینطور گروههای دیگر اخوانالمسلمین خود را برنده میدانستند. بورقیبه هم پیر شده بود و میگفتند نمیتواند تصمیم بگیرد. آنجا بنعلی با کمک همین جامعهی شهری، با کمک زنان، با کمک دانشگاهیان، موفق شدند آن شورش را سرکوب کنند و بعد از آن، دیگر تونس دچار آن زلزلههای اسلامی نشد».
به اعتقاد نوریزاده عبرت گرفتن تونسیها از آن چه در ایران و در غزه از سوی بنیادگرایان اسلامی بر زنان میرود، تأثیر بسیار زیادی در پیروزی این جنبش داشت.
رکن چهارم دموکراسی در تونس؛ قویتر از ایران
این هم شاید از عوارض مستعمره بودن باشد که رسانهها در تونس آزادتر از ایران توانستند عمل کنند. شبکههای عربی چون الجزیره و العربیه و نیز رادیو و تلویزیون فرانسه در این میان بسیار به پوشش خبری اعتراضات مردمی کمک کردند. اتفاقی که در ایران تنها با کمک تلفنهای همراه و اینترنت فیلترشده میتوانست بیفتد.
نزدیکی تونس به قاره اروپا و نیز وجود جامعه قوی و تاثیرگذار مهاجران تونسی در کشورهای اروپایی به خصوص فرانسه نیز از نظر علیرضا نوریزاده به این اطلاعرسانی کمک میکرد.
الگوی تونس و درس مردم ایران از تونس
عبدالرحمان راشد، سردبیر سابق الشرقالاوسط و مدیر العربیه، گفته این ایرانیها هستند که در همهی نهضتها در صد سال اخیر، سرمشق و معلم عربها بودند. اگرچه جنبش اعتراضی مردم در ایران پیروز نشده، ولی به همسایگان عرب آموخت که مردم میتوانند باعث دگرگونی و تغییر بشوند.
اما آنچه مردم معترض ایران میتوانند از تونس بیاموزند به اعتقاد محمدجواد اکبرین استفاده بهینه از فرصتهاست. او میگوید: «مردم ایران میتوانند یک نکته را از این واقعه دریابند و آن این است که فرصتها را برای آزاد کردن انرژیشان غنیمت بشمارند و در واقع، در کمین فرصت باشند. این نکتهی بسیار مهمی است. فرصتهایی که در جامعهای مانند جامعهی ایران، در مقابل حکومتی مانند حکومت ایران، بهدست میآید، میتواند متفاوت باشد با فرصتهایی که برای جامعهی تونس بهدست آمده و برای سایر جوامعی که در حال نجات خودشان از وضع موجود هستند. آنهایی که میآیند این فرصتها را شبیهسازی میکنند، اشتباه میکنند. فرصتهای ما، جنس فرصتهای ما، از جنس فرصتهای آنها متفاوت است. چرا؟ چون جنس فرهنگ ما با فرهنگ جهان عرب متفاوت است و جنس حکومتی که ما به آن مبتلا هستیم، از جنس حکومتی که تونس به آن مبتلا بود، متفاوت است و لذا اگر او را پس از ۲۳ سال دیکتاتوری به دیکتاتور عاقل تعبیر میکنم، حکومت جمهوری اسلامی را دیکتاتور عاقلی نمیدانم. استبدادی میدانم که تدبیر خود را از دست داده و جامعهی ایران باید این بیتدبیری حاکمان خود را برای از دست ندادن فرصتها در نظر بگیرد».
و علیرضا نوریزاده استمرار مقاومت را درسی میداند که جنبش اخیر تونس میتواند به مردم ایران بدهد:«به اعتقاد من، جنبش تونس نشان داد که پایداری و ادامه یافتن عامل پیروزی است. مثلاً در ایران سه روز تظاهرات بود، بعد متوقفاش کردند. در تونس ادامه پیدا کرد و این خودبهخود تجربهای شد برای دور تازهی رویارویی بین حکومت و مردم. مردم دریافتند اگر بتوانند مقاومت کنند و مقاومتشان ادامه پیدا کند، شکاف در درون حاکمیت بهگونهای خواهد بود که چارهای جز تسلیم نخواهد داشت».
نویسنده: میترا شجاعی
تحریریه: جمشید فاروقی