افسردگى و رابطه آن با ناهنجارىهاى اجتماعى
۱۳۸۴ بهمن ۷, جمعهافسردگى يك حالت روانى احساسى است كه همگان در لحظاتى به آن دچار میشوند اما اين عارضه تنها تا زمانى طبيعى تلقى میشود كه كوتاه مدت باشد و علايمى همچون بیخوابى، بىاشتهايى شديد، ناتوانى در لذت بردن از تفريح يا احساس گناه و ميل به گريه نداشته باشد. متخصصان چهارده الگو در تشخيص افسردگى دارند كه علاوه بر موارد ياد شده، از جمله احساس پوچى يا يكسرى دردهاى بدنى است. در زبان روزمره از افسردگى براى توصيف تركيبى از احساسات غمگينى، ناكامى، نااميدى يا رخوت و بیحالى و بىانگيزگى استفاده میشود حال آن كه پزشكان و روانشناسان بالينى اين كلمه رابه شيوهای متفاوت به كار میبرند چون از نظر آنها اين يك بيمارى است كه به درمان ويژه نياز دارد.
به گفته معاون سابق دانشجويى وزارت علوم، جوانان و دانشجويان بيش از ديگر اقشار جامعه در معرض تهديدها و آسيبهاى اجتماعـى قرار دارند و هم اكنون افسردگى جمعيت دانشجويى را به شدت تهديد میكند. ناهنجارىهاى اجتماعى زمينهای مناسب براى بروز بسيارى بيماريهاى روانى از جمله افسردگى است. استرس و اضطراب در جامعه ناشى از ضعف نظام تامين اجتماعى و امنيت شهروندان است.
آيا نبود فضاى ”شادى“ در اجتماع زمينهساز افسردگى نيست؟ در حاليكه جامعه ما جوان است و جوان نيروى فعالى است كه به شادى، تحرك، شغل، آموزش ، تفريح يا امنيت روحى نياز دارد. در حال حاضر سطح اميد جوانان به آينده به شدت كاهش يافته و اين نااميدى باعث بروز مشكلات فراوان در جامعه است. وجود فاصله طبقاتى و فقدان عدالت اجتماعی عامل تشديد كننده افسردگى است.
دكتر عليرضا جزايرى روانشناس بالينى و استاديار دانشكده بهزيستى و توانبخشى در همين زمينه میگويد: «طبیعیست که آنچه یک جوان از زندگیاش میخواهد با آنچه یک آدم میانسال میخواهد یا یک آدمی که زندگیاش یکمقداری پایهریزیشدهتر هست میتواند متفاوت باشد. جوانها بنابه دورهی سنیشان میتوانند حساستر باشند و توقعاتشان بیشتر باشد، و درست هم هست. وظیفه یک مملکت است، وظیفه همه ما هم هست که آینده مطمئنی برای جوانهایمان فراهم کنیم.
مسایلی که میتواند یک نوجوان یا یک فرد بزرگسال را افسرده کند، اگر از این جنبههای یکسان تشخیصیاش بگذریم و صرفنظراز جنبههای اجتماعی افسردگی، به جنبههای هویتی بپردازيم، متفاوت است. دوره بلوغ نوجوانی دوره حساسیست . اين زمانى است در شروع شکلگیری هویتهایی که بعضا منتقل میشود به دوره بزرگسالی فرد. در این دوره فرد اگر دچار مشکل شود، برایش مسایل هویتی پیش میآید. تردید پیش میآید، من که هستم و اصلا میخواهم چه کار بکنم در زندگیام. در دوره بزرگسالی وقتی که افسردگی ایجاد میشود شاید کمتر مسایل هویتی و بیشتر مسایل محیطی یا مسایل ارتباطی، روابط فردی یا مسایل اقتصادی بیشتر بتواند افراد را دچار تنش و در نهایت وادار به واکنشهای افسردهگونه بکند. مثلا روابط عاطفی، بالاخره نوجوانها در ایجاد روابط عاطفیشان با جنس مخالفشان و شروع تجربه در کنار جنس مخالف زیستن میتوانند دچار مشکلاتی بشوند که ما باید راهنماییشان بکنیم، جامعه باید وسیله برایشان هموار كند.»
در اروپا نيز آمار افسردگى و به دنبال آن آمار خودكشى رو به فزونى است. مطبوعات چين حتى در واپسين روزهاىسال ۲۰۰۳ از وجود ۲۰ ميليون چينى افسرده در كشورشان خبر دادند. اما براى ميزانى معادل دوازده ميليون افسرده كه آمار مربوط به ايران است چه بايد كرد؟
دكتر جزايري اضافه ميكند: «من به این اعتقاد دارم که این نیازمند به یک آموزش عمومی است. همه افراد نمیدانند که باید با مشکلاتشان چه جوری روبرو شوند. جزو وظایف سازمانهای بهداشتی و بهداشت روانی هست که مردم را آموزش بدهند. الان نگاه کنید، در سایتهایی که مربوط به افسردگی هستند در کشورهای غربی، برای مردم عادی بسیار با زبان ساده آگاهی میدهند، علائماش را میگویند، زنگهای خطر و هشداردهندهاش را میگویند و میگویند که اگر دچار این مشکل شدید، کجا بروید، چه جوری میتوانید خودتان به خودتان کمک کنید و اینکه چه کسانی هستند در جامعه که میتوانند به شما کمک بکنند.
همه اینها کمکهاییست که باید در قالب کمکهای بهداشت روانی یک مملکتی، برای همه و نه فقط برای جوانها، در دسترس باشد. شما نگاه کنید، افسردگی میتواند باعث خیلی از اختلافات درون خانوادگی بشود، میتواند باعث خشونت بشود، میتواند باعث کودکآزاری بشود، همسر آزاری بشود. بهرحال وقتی شخص از تعادل روانی خودش تا حدودی بهرعلتی خارج شد، میتواند عوارض وخیمی داشته باشد. باید مردم را تجهیز کنیم که از لحاظ روانی بتوانند با استرسها روبرو بشوند. جامعه بدون استرس یک رویاست و اصلا چنین چیزی وجود ندارد، ولی ما باید مردم را توانمند بکنیم و در جهت توانمندسازیشان قدم برداریم.»
دكتر محمد حسين فرجاد آسيبشناس نيز در گفتگويى با خبرگزارى مهر با اشاره به عوامل موثر در ايجاد افسردگى ميان جوانان میگويد: نيازهاى عاطفى، فشارهاى تحصيلى مانند كنكور، نقايص جسمى و فيزيكى و مشكلات هويتى و مالى از مهمترين عوامل موثر در شكلگيرى افسردگى به ويژه ميان جوانان است. به گفته دكتر فرجاد سن افسردگى در ايران از ۲۸ سال به ۱۷ سال كاهش يافته و اين بسيار نگران كننده است. چنانچه برنامهريزى دقيق و مناسبی براى كاهش تنشهاى اجتماعى صورت نگيرد، بايد منتظر افزايش روزافزون افسردگى و به دنبال آن خودكشى ميان جوانان بود. دكتر فرجاد در مورد بروز افسردگى حاد بين شهروندان ميانسال مىافزايد درست است كه اين گروه تعدادى از مشكلات جوانان را ندارند اما در عوض مشكلات خانوادگى و اقتصادى چنان آنها را تحت فشار قرار داده كه راهى ندارند جز درونگرايى كه در آخر بازهم به افسردگى ختم میشود.
علیرضا جزايرى میگوید: «مراجعه به مطبهای روانشناسی یا روانپزشکی در زمان افسردگیهای اقتصادی در کشورها یا بحرانهای اقتصادی بیشتر است. در سال ۱۹۲۹ در آمریکا که آن بحران اقتصادی ایجاد شد، یکباره نرخ خودکشی بشدت بالا رفت. حالا شما یک منبع اقتصادیاش را میفرمایید که افراد دچار سرخوردگیهای اقتصادی میشوند، ممکن است درصدی هم دچار سرخوردگیهای هدفی در زندگیشان بشوند، مثلا به یک چیزی اعتقاد داشتند، بعد در اعتقاداتشان یا در سیستمهای ارزشیشان یا در سیستمهای فکریشان یا ذهنیشان میتواند تغییراتی ایجاد بشود. خود تغییر فینفسه افسردهکننده نیست، چون آنوقت اصلا جوامع پیشرفت نمیکردند. یک فردی هم میتواند دچار یاس فلسفی بشود یا دچار مثلا یکجور واکنشهای منفی بشود در ارزشهایش یا یک کسی به یک سیستمی اعتقاد داشته، بعد حالا دیگر به آن سیستم اعتقاد ندارد و سیستم جایگزینی هم ندارد برای آن. آنهم میتواند فرد را دچار تنش، دچار اضطراب بکند. همیشه هم فقط واکنش افسردگی نیست. بعضیها میتوانند پرخاشگر بشوند، بعضیها میتوانند مضطرب بشوند، بعضیها میتوانند گوشهگیر بشوند، بعضیها میتوانند رو ببرند به، فرض کنید، سوءاستفاده از الکل یا مواد مخدر. فقط مسئلهی افسردگی نیست. تحولات اجتماعی و فشارها و استرسهای اجتماعی میتواند موجب افسردگی بشود. بله! بعد البته آنهایی که آسیبپذیرترند، چه از جهت سنی و چه از جهت تجربی، چه از جهت اقتصادی و چه از جهت مقابلهای و یا توانمندیهای فردی روانشناختی، طبیعیست که آنها بیشتر در معرض خطر قرار میگیرند.»
طبق تحقيقات صورت گرفته حدود ۲۰ درصد دانش آموزان ايراني افسرده هستند. به نقل از خبرگزارى مهر، افسردگى در دانش آموزان مورد مطالعه با وضعيت مالى خانواده، چگونگى رابطه پدر و مادر با هم، مطرح كردن مشكلات با ديگران، ميزان نگرانى در مورد آينده تحصيلى، برخورد معلمان و همچنين ميزان تحصيلات پدر و مادر بستگى دارد. بيشترين درصد افسردگى مربوط به دانش آموزانى است كه والدين آنها مدام با هم جروبحث دارند.
معاون اجتماعى سازمان بهزيستى كشور، افسردگى و بيكارى را از مهمترين مشكلاتى میداند كه نزد مردان به خودكشى منجر میشود. به گفته او جنسيت، سالمندى، از كارافتادگى، بيوهگى، تجرد، فقدان فرزند، فقر و بحرانهاى اقتصادى و اعتياد از علل عمومى افسردگى شديد منجر به خودكشى هستند. همچنين بيكارى و مشاغل كاذب، سابقه اختلافات خانوادگى در دوران كودكى، اختلالها و بيماريیهاى عصبى، بيماریهاى مزمن و معلوليتهاى جسمى و اخيرا بيمارى ايدز، احساس گناه و انزواى اجتماعى، اصلىترين زمينههاى ابتلا به افسردگى يا اقدام به خودكشىاند.
اما در قبال اين آسيبها چه بايد كرد؟ چه كسى مسئول مهار اين پيامدها و به حركت آوردن انرژى مثبت انسانهاى خموده در اثر فشارهاى فردى و اجتماعى است؟
دكتر جزايرى بر مدیریت کلان انگشت میگذارد: «باید برنامههای ملی بشود، بودجههای مفصل باید باشد. شما نگاه کنید، انستیتو بهداشت روانی در آمریکا شاید جزو ردیف اول بودجهگیرنده از دولت فدرال آمریکا باشد. باید زیادتر خرج بکنیم. باید شادی ایجاد کنیم. باید مردم را از لحاظ روانی تحریک مثبت کنیم. مشکلاتشان را حل کنیم. حالا بعضیهایش را ما میتوانیم حل کنیم، بعضیهایش را هم سایر سازمانها و ارگانها. بهرحال باید در این قضیه کاری بشود. شما یک جامعهای را ول بکنید بحال خودش، طبیعیست که میتواند در درازمدت عوارض خیلی وخیمی داشته باشد“.
بيمههاى درمانى براى مشاورههاى روانشناسى قسمتى از هزينهها را تامين میكنند و اينك نيز فعاليت زيادى میشود تا در وزارت رفاه كه وزارت تازه تاسيسى است خدمات مشاوره روانشناختى نيز زير پوشش خدمات بيمه برود.