بخش خصوصی و دولت نفتی • مصاحبه
۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۱, سهشنبه
علیاکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، با انتقاد از روشهای اقتصادی دولت نهم، خواستار افزایش سرمایهگذاری و تقویت بخش خصوصی در ایران شده است. وی در گفتگو با خبرگزاری "موج" یادآور شده که شیوه "گداپروری" پاسخ نیازهای اقتصاد کشور را نمیدهد. منظور از این شیوه، تقسیم سهام عدالت به قشرهای کمدرآمد از سوی آقای احمدینژاد است.
علی دهقان، روزنامهنگار و کارشناس اقتصادی در مصاحبه با دویچهوله، از بن بستهای مربوط به تقویت بخش خصوصی و نقش خود هاشمی رفسنجانی در تشدید اقتصاد دولتی ایران میگوید.
دویچهوله: آقای رفسنجانی در مورد تقویت بخش خصوصی و بهادادن به سرمایهگذاری و تولید در ایران صحبت کردهاست. به عقیدهی شما با وجود گستردگی دامنهی اختیارات دولت و نهادهای موازی مثل سپاه و بنیاد مستضعفان، اساسا چنین زمینهای برای اقتصاد ایران و شکوفایی بخش خصوصی وجود دارد؟
علی دهقان: خیر! خصوصیسازی در ایران، تنها در تئوری باقی خواهد ماند. فضای کسب و کار در کشور وجود ندارد. فعال خصوصی دلیلی نمیبیند برای این که وارد جریان واگذاری سهام بشود. چرا باید این کار را بکند، با چه باید رقابت بکند؟ اصلیترین رقیب او دولت است و نهادهای شبه حاکمیتی که بینهایت از نظر سرمایه و قدرت سیاسی عظیم هستند. اصلا به لحاظ عقلانیت اقتصادی به صرفه نیست که فعال بخش خصوصی سرمایهی هنگفتی را وارد اقتصاد مولد بکند که بدون شک، دولت و شرکتهای شبه حاکمیتی در این رقابت برنده هستند. اشکال بنیادی در این عرصه، وجود یک دولت تمام نفتی، با بینش نفتی وسیع است.
آقای رفسنجانی با چه چشماندازی این صحبت ها را کرده؟ ایشان که خودش به دلیل این که سالها دستاندرکار بوده و این فرهنگ و این سیاست را میشناسد...
بله! آقای رفسنجانی بین سالهای ۶۸ تا ۷۶ بواسطهی لیبرالیسم نفتی، اقتصاد ایران را با بحران مواجه کرد و حالا درست در نقطهی مقابل ایشان، رادیکالیسم نفتی در حال سوق دادن اقتصاد ایران به بحران است. اینها دو روی یک سکه هستند. آقای رفسنجانی به دلیل تجربهای که دارد بهخوبی میداند که تمام مشکلات اقتصاد ایران به بینش نفتی برمیگردد. دولتیها فکر میکنند با پول همه کاری میشود کرد. توزیع رانت نفتی میتواند مشکلات سرراه را حل کند ولی در نهایت نقدینگی به وجود میآورد و پشت سر آن هم تورم. الان نقدینگی ایران ۱۵۶ هزار میلیارد تومان است. این بیسابقه است که نقدینگی در عرض سه سال به این اندازه برسد.
در عین حال، در جامعهای که خرید و فروش، کارهای بازرگانی، واردات یا سرمایهگذاری در مسکن و زمین، بالاترین و مستقیمترین سود را نصیب افراد میکند، میشود انتظار سرمایهگذاری در بخشهای تولیدی، حتا در بخشهای تولیدی متوسط و کوچک را داشت؟
زمانی که مردم به سمت بازار مسکن یا فعالیتهای غیرمجاز اقتصادی در ایران هدایت میشوند، رویکرد به سوداگری، یک رفتار عقلایی است! در یک سوی قضیه دولتی نفتی قرار دارد که بواسطهی تفکر نفتی، شیرازهی اقتصاد را کاملا به دلارهای نفتی آلوده کرده است. در این شرایط، بهترین راه سوداگرشدن است چون اطمینانی وجود ندارد برای حضور در بخشهای مولد اقتصادی. چرا بخش خصوصی باید کار صنعتی بکند؟ شما نگاه کنید به اتفاقی که برای شکر افتاد. دولتهایی مینشینند، تصمیم میگیرند، تعرفه را تغییر میدهند و در مدت زمانی بسیار کوتاه، کارخانهای مثل هفت تپهی نیشکر را به مرز ورشکستگی میرسانند و پنج هزار نیروی کار دچار آشفتگی اقتصادی میشود. آیا اگر غیر از این فعال خصوصی عمل میکرد، نباید به عقلانیت اقتصادیاش شک میکردیم؟
در مقابل "لیبرالیسم" و "رادیکالیسم نفتی"، آیا گرایش و نظریهی سوم و جایگزینی وجود دارد که در عینحال عملی هم باشد؟
دولتها باید به عقلانیت اقتصادی ایمان بیاورند. استانداردهای اقتصادی جواب خیلی از پرسشها را داده است. باید فضای کسب وکار را به وجود بیاورند. بخشی هست در رابطه با حکومت پول و دولت پول در اقتصاد. باید معیارهای این قضیه را بپذیرند. تا باور به اینکه میتوان با درآمدهای نفتی هرکاری کرد، اوج ابتذال اقتصادی خواهد بود. بینش نفتی، حرف نخست رامیزند. باید به این باور برسیم که درآمدهای نفتی برای مردم است و مردم بهتر از دولتیها عقلشان میرسد که با پول خودشان چه کار باید بکنند. راههای باید پیدا بشود برای درآمدهای نفتی که با آنها چه باید کرد.
شما در توضیحاتتان از ابتذال اقتصادی صحبت کردید. آیا این رفتار مردم که مایلاند یک شبه در هر سرمایهگذاری، سود چند برابر ببرند، انگیزهای برای ایجاد ساختارهای صنعتی ندارند، از پیامدهای ابتذال اقتصادی است؟
میگویند توسعهیافتگی فاصلهی بین نظم حقوقی و نظام قضایی یک کشور، با فرایند اقتصادی آن است. به عبارت دیگر، توسعهنیافتگی، فاصله بین آن تشکیلات قضایی و ثبات قضایی اقتصاد با نمای اجرایی اقتصاد است. به آن فاصله میگویند توسعهنیافتگی. در ایران هیچ امنیت خاطر و ثباتی برای فعالیت اقتصادی وجود ندارد. رفتار اقتصادی دولت که درآمد نفتی را در اختیار دارد، از لحاظ اجرایی میتواند بسیار خشن باشد چون هیچ نیازی به مردم ندارد. مثلا در ایران پدیده مالیات میتواند یک طنز اقتصادی باشد. دولت با درآمدهای نفتی به این مالیاتها نیاز ندارد. منظور من از ابتذال اقتصادی این است. سوال شما هم برای خود من یک پرسش است. راستی چرا باید مردم به سمت تولید حرکت کنند؟ چگونه این کار شدنی است؟
میخواهید نتیجه بگیرید که نفت درحقیقت بلای جان مردم ایران است؟
بله. بلایی که میتوانست یک اتفاق سفید باشد، بدون تعارف امروز یک اتفاق سیاه است. در ایران دولتی بودن خیلی شیرین است. اگر شما توجه بکنید، تمام نحلههای فکری از اصلاحطلب تا محافظهکار، از رادیکالیستها تا گروههای دیگر، همه دوست دارند دولتی باشند و بعد رفتار اصلاحطلبانهای را در پیش بگیرند. شاید در یک کشور توسعهیافته، مثل نروژ، هرکسی علاقه نداشته باشد که اول دولتی شود و بعد رفتار اصلاحطلبانه داشته باشد. این چیزی است که دولتی بودن در سرزمین نفتی خیلی شیرین است.
به این ترتیب آیا آقای رفسنجانی از طرح این بحث یک منظور سیاسی داشته که حتا دولت نهم را «گداپرور» توصیف میکند؟
این یک انتقاد سیاسی است، هرچند که کاملا واقعی است. مدل آقای احمدینژاد با شعار نفت، نوعی گداپروری است. توزیع درآمد نفت به صورت رانت، گداپروری است و نوعی دعوت به سکوت است.
این سیاست که اتفاقا در این دو سه ساله منجر به افزایش فقر شده.
فرق چندانی نمیکند. ما سه دهه است که از عدالت حرف میزنیم اما روشن نیست که عدالت چه معنایی دارد. الگوی عدالت آقای احمدینژاد میشود گفت به نحوی نسبت به بقیهی آنها تازهتر است. آقای احمدینژاد خیلی علاقمند است که از طریق توزیع رانت نفت همه را به سکوت دعوت کند و این یکنوع گداپروری است. چیزی که آقای رفسنجانی هم گفتهاند یک تصویر واقعی از اقتصاد ایران است چون ایشان بعنوان یک سیاستمدار این را دیدهاند.