بررسی مشکل حکومت ایران با علوم انسانی<br> مهدی خلجی: «ایدئولوژی اسلامی با عقلانیت سرستیز دارد»
۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه
دویچه وله: آقای خلجی رویدادهای اخیر نشان دادند که جمهوری اسلامی ایران با علوم انسانی مشکل دارد. علت این موضوع را در چه میبینید؟
مهدی خلجی: باین صحبتهایی که آقای خامنهای کردند در مورد علوم انسانی، من کم و بیش با ایشان موافق هستم. به دلیل این که داشتن دانشگاه، تدریس علوم انسانی و انتشار کتابهای مربوط به حوزههای مختلف علوم انسانی وظایفی را بر نهاد روحانیت و نهاد دین تحمیل میکند و این نهاد باید پاسخگوی محتویات و چالشهای فکری جهان جدید باشد.
خواست آقای خامنهای برای محدود کردن علوم انسانی در ایران گواه روشنی است بر شکست فکری روحانیت، ناکامی فکری ایدئولوژی جمهوری اسلامی و مقلوب شدن حکومت دینی در برابر تفکر جدید.
نهاد روحانیت و عقل دینی در ایران در سی سال گذشته موفق نشد که خودش را نو کند و سرگرم شد به سورچرانی اقتصادی و جولاندهی سیاسی و فکر کرد که در منازعات فکری بزرگ پول یا زور اسلحه میتواند داور نهایی باشد. عقل دینی در ایران فاقد نوآوری و پویایی است و حتا روشنفکران مذهبی هم که خواستند طرحی نو دراندازند، به اصطلاح به قهر و خشم حکومت گرفتار شدند. یکی مثل عبدالکریم سروش در خارج از کشور بسر میبرد و یکی دیگر مثل آقای سعید حجاریان در زندان. بنابراین جمهوری اسلامی فکر کرد که این ایدئولوژی اسلامی قباییاست که به قامت هر جامعهای درمیآید. حالا بعد از سی سال به فکر چاره افتاده است که چگونه میشود جامعه دانشگاهی یا نخبه کشور را که زیر تأثیر تفکر جدید است، علاج کرد و فرهنگ تعبد و اطاعت از خدایگان دینی را شبیه عصر صفوی و قجری دوباره در جامعه ایران جاانداخت.
روحانیون در ایران با فیزیک و شیمی و از جمله با فیزیک اتمی و این قضایا ظاهراً مشکلی ندارند. پس چگونه است که با این بخش از علم کنار میآیند، ولی با بخش دیگرش مشکل پیدا میکنند؟
از زمانی که ایرانیها با تجدد آشنا شدند، روحانیت از دو جهت احساس خطر کرد. یکی از بابت نهاد جدید دادگستری در ایران، و دوم از بابت نهاد آموزش. به خاطر این که سنتاً قضاوت و تعلیم و تربیت در دست روحانیت بوده است. وقتی که انقلاب ایران هم رخ داد، خب خیلی راحت روحانیت قوه قضاییه را به انحصار خودش درآورد و در حقیقت آن را مصادره کرد. اما دانشگاه لقمهی بسیار بسیار بزرگی بود، برای این که در هاضمهی جمهوری اسلامی و رهبران روحانیاش گوارده بشود.
از زمانی که انقلاب سال ۵۷ رخ داده، جمهوری اسلامی روشهای مختلفی را بهکار گرفته است، برای این که دانشگاه را تحت کنترل خودش دربیاورد. از طریق «انقلاب فرهنگی» که منجر شد به تشکیل «ستاد انقلاب فرهنگی» و بعد ستاد انقلاب فرهنگی تبدیل شد به «شورای انقلاب فرهنگی»، نمایندگی امام در دانشگاهها، نمایندگی آیتاله منتظری که آن موقع قائممقام رهبری بود و بعد نمایندگی ولی فقیه و آقای خامنهای در دانشگاهها، تشکیل انجمنهای اسلامی که به شکلگیری «دفتر تحکیم وحدت» منجر شد، بسیج دانشجویی، جهاد دانشگاهی، نشر دانشگاهی، سازمان مطالعه و (تدوین) کتب علوم انسانی در دانشگاهها که «سمت» خوانده میشود، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و معاونت استادان معارف اسلامی در دانشگاه و نهادهای دیگر. تمام اینها هدفشان این بود که دانشگاهها را تحت کنترل خودشان بیاورند.
آنچه بدان موفق شدند، این بود که بسیار راحت میشود در حوزهی علوم طبیعی و علوم محض شما نگاهی ابزاری داشته باشید و در حقیقت از فیزیک و شیمی و پزشکی و مسایل دیگر در چارچوب ارزشها و اهداف جمهوری اسلامی از آنها استفاده بکنید. اما آنچه جمهوری اسلامی نتوانست با آن کنار بیاید و نتوانست سرانجام آن را مهار بکند و آن را به ابزاری در جهت اهداف آرمانهای ایدئولوژی اسلامی تبدیل بکند، علوم انسانی هستند. علوم انسانی چموشتر از آن هستند که به چنین چارچوبهایی که از سوی ایدئولوژی اسلامی وضع میشود تن بدهند. علوم انسانی قابلیت تبدیل شدن به ابزار را ندارند. یک نوع آگاهی، یک نوع جهاننگریهستند که فراتر از تبدیل شدن به ابزار هستند. و در نتیجه ایدئولوژی اسلامی و رهبران روحانی جمهوری اسلامی نتوانستند این علم چموش را مهار بکنند و به همین دلیل است که بعد از سی سال چنین از آن ابراز نگرانی میکنند و خواستار اعمال محدودیتها میشوند.
آقای خلجی شما در پاسخی که دادید، به «انقلاب فرهنگی» اشاره کردید. الان هم صحبت بر سر این است که گویا موج دومی از این انقلاب فرهنگی به همان شکلی که یکبار در حدود سی سال پیش تجربه کردیم قرار است آغاز بشود. آیا شما چنین احتمالی را میبینید؟
من معتقدم که یک کودتای نظامی در جمهوری اسلامی رخ داده و به دلیل این که این کودتا به تدریج شکل گرفته و مانند بسیاری از رویدادهای تدریجی که به آسانی دیده نمیشوند، خوب دیده نشده است. این کودتا در حقیقت ماهیت جمهوری اسلامی را عوض کرده است. نه تنها از این بهبعد در جمهوری اسلامی، تکلیف فرهنگ را نظامیان و فرماندهان نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی تعیین خواهند کرد، بلکه از این پس تکلیف همه چیز در پشت درهای بستهی نظامی و امنیتی تعیین خواهد شد.
شما اگر نگاه بکنید به حرفهایی که در مجلس شورای اسلامی وزرای پیشنهادی آقای احمدینژاد زدند، مخصوصاً صحبتهایی که وزیر پیشنهادی اطلاعات در مجلس ایراد کرد، خواهید دید که وزارت اطلاعات این حق را برای خودش قائل است که تکلیف فرهنگ، هنر، ورزش و تمام ابعاد زندگی اجتماعی شهروندان را تعیین بکند و مسئله حتا بسی فراتر از انقلاب فرهنگی و بسی فراتر از اعمال محدودیت بر علوم انسانی است. ما داریم میرویم به سمت حکومتی که یادآور دوران وحشتسالاری شوروی تحت رهبری استالین یا دوران آلمان تحت رهبری هیتلر است. یعنی حکومتی که در جزییات امور شهروندان دخالت میکند و در حقیقت رهبرانش باور دارند که خودشان مکلفاند و مؤظفاند که ذهن انسانها را مهندسی بکنند و رفتار انسانها را مهندسی بکنند. بنابراین تکلیف همه چیز دست سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات است.
آقای خلجی بهعنوان آخرین پرسش. شما از ایدئولوژی اسلامی صحبت کردید. خیلی از تحلیلگرها براین باور هستند که در واقع این تفکر شیعی حاکم حتا از فلسفهی سیاسی هم برخوردار نیست. اصولاً پایههای نظری چنین ایدئولوژیای از نظر شما چه هست؟
ایدئولوژِی اسلامی اصلا پایه نظری ندارد. یکی از مشخصههای اصلی این ایدئولوژی اسلامی این است که با عقلانیت سازگار نیست.
شما میدانید که آیت الله خامنهای، تحصیلکردهی حوزهی علمیهی مشهد است و یکی از تفاوتهای بارز حوزهی علمیهی مشهد در قیاس با حوزهی علمیهی قم فضای غیرعقلانی این حوزه است. یعنی یک فضاس فلسفهستیزی در قرن بیستم در حوزهی مشهد بوجود آمد که تحت تأثیر میرزا مهدی اصفهانی بود و حتا خواندن فلسفهی اسلامی کفر بشمار میآمد و چنین تصوری در آنجا وجود داشت که فلسفه یک علم وارداتی است. یعنی همان تصوری که الان آقای خامنهای دارد راجع به علوم انسانی، در حوزهی علمیهی مشهد بود که تأکید شد فلسفهی اسلامی فلسفهای نیست که برخاسته از تعالیم امامان شیعه باشد و بیشتر تحت تأثیر اندیشه فیلسوفان یونان بوجود آمده است. و میدانید که شخص آقای خامنهای فاقد تحصیلات ابتدایی در فلسفهی اسلامی است و ایشان فلسفهی اسلامی را بههیچ روی نمیشناسد. و طبیعتاً این فضای غیرعقلانی خیلی مستعد میکند ذهنها را برای پذیرش ایدئولوژی اسلامی، که ایدئولوژی اسلامی اساساش بر عقلانیتستیزی است و در حقیقت همانطور که میبینیم کسانی که نظریهپرداز ایدئولوژی اسلامی هستند، بیش از آن که نظریهای بپردازند، بیشتر شعار میدهند و در حقیقت ایدئولوژی اسلامی معاصر فاقد نظریه به معنای دقیق کلمه است و بیشتر ترکیب شده است از مجموعهای از شعارها که یکی از ویژگیهای آن این است که حتا با عقلانیت فلسفهی سنتی هم سر ستیز دارد، چه برسد به عقلانیت دنیای مدرن.
مصاحبهگر: جمشید فاروقی
تحریریه: رضا نیکجو