بهمن قبادی: «جعفر پناهی پنج شش سال است که زندانی است»
۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبهجعفر پناهی فیلمسازی است که تقریبا هیچیک از فیلمهایش در ایران اجازه اکران نگرفته است. "دایره"، "طلای سرخ" و "آفساید"، معروفترین فیلمهای او هستند که در جشنوارههای معتبری چون کن و ونیز برنده جایزه شدند.
این فیلمساز هیچگاه حاضر به حذف هیچ صحنهای از فیلمهایش برای نمایش داخلی نشد و اکران نشدن فیلمهایش در داخل را به سانسور آنها ترجیح داد.
در اعتراضات پس از انتخابات، این هنرمند به طور علنی به حمایت از اعتراضات مردمی پرداخت. پناهی در جشنواره سینمایی مونترال کانادا، که او رئيس بخش داوران آن بود، اعضای هیأت داوران را با شال سبز بر روی صحنه آورد.
در مرداد ماه نیز زمانی که بر مزار ندا آقاسلطان و دیگر کشتهشدگان اعتراضات خیابانی حاضر شده بود، چند ساعتی توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.
جعفر پناهی در ماه مهر در حالی که برای شرکت در یک همایش سینمایی عازم پاریس بود، پاسپورتش توقیف شد. هر چند پس از مدتی گذرنامه او را پس دادند، اما بهمن ماه امسال که قرار بود به عنوان میهمان افتخاری در جشنواره برلیناله آلمان شرکت کند، یک بار دیگر از خروج او جلوگیری کردند.
روز ۱۱ اسفند ماموران امنیتی با ورود به منزل این فیلمساز، وی را به همراه همسر و دخترش و ۱۵ میهمان دیگرشان دستگیر کردند.
عباس جعفری دولتآبادی، دادستان تهران، چند ساعت پس از این بازداشت در یک نشست مطبوعاتی اعلام کرد که دستگیری این فیلمساز به دلیل هنرمند بودن او نبوده و دلیل سیاسی هم ندارد، بلکه وی در مظان برخی اتهامات بوده است.
سایت تابناک نیز، که گفته میشود به محسن رضایی نزدیک است، در این مورد نوشت: «جعفر پناهی به همراه دوستان و همکاران خود در حال تهیه فیلمی علیه نظام بودهاند که با هوشیاری دستگاههای امنیتی و با عملیاتی به هنگام، پرده از اقدامات آنان برداشته شد و وی به همراه همکارانش دستگیر شد».
جعفر پناهی در مصاحبهای که سال ۲۰۰۶، چهار سال پیش، با شبکه بیبیسی کرده بود، گفته بود: «هروقت فيلمی را میسازم احساس میکنم که آخرين فيلمی است که فرصتی برای ساخت آن به دست آوردهام. نمیدانم اين احساس از کجا میآيد، شايد به اين دليل است که اميد به زندگی در خانواده ما حدود ۵۰ سال است. پدرم در ۵۳ سالگی فوت کرد و عمويم در ۵۰ سالگی و اين روند ادامه دارد. حالا هيچ چيز مرا ارضا نمیکند، نه وضعيت مالی و نه هيچ مسئله ديگری. فقط ساخت فيلم خوب به من اميد می دهد».
با بهمن قبادی فیلمسازی که هماکنون در بغداد به سر میبرد، در مورد بازداشت پناهی گفتوگو کردهایم.
دویچه وله: آقای قبادی، جعفر پناهی به اتهام آن چیزی که "ساختن فیلم علیه نظام" عنوان شده، بازداشت شدهاند. در سینمای بعد از انقلاب آیا چنین چیزی سابقه داشته است؟
بهمن قبادی: نخیر این اولین بار است. ولی از یک زاویه دیگر به این موضوع که نگاه کنیم، به نظر من اتفاق خاصی نیفتاده است. الان فقط شکل لوکیشن فرق کرده. یعنی ایشان را از یک زندان بزرگتر به یک زندان کوچکتر بردهاند. الان نزدیک به پنج ـ شش سال است که با آقای جعفر پناهی مثل یک زندانی برخورد میشود. با اکثر هنرمندانها؛ فقط فیلمسازها هم نیستند. در همهی شاخههای هنری مثل یک محکوم به زندان با هنرمندان رفتار میکنند. الان هم این آقا را جابهجا کردهاند. آمدهاند یک عده هنرمند را از یک زندان با حیاط بزرگتر، به زندانی با یک حیاط کوچکتر بردهاند. ایران برای اکثر هنرمندها دارد تبدیل به یک بازداشتگاه میشود و الان تبدیل شده است.
به نظر من این یک گستاخی بزرگ رژیم است، مثل همهی گستاخیهایی که تا حالا کرده. جزو کارهایی که اصلاً بدون پلان و بدون برنامه انجام میشود، انگار هیچ نقشهای ندارند و دارند کارهایی میکنند که بگویند ما متفاوتتر از جهان هستیم.
آقای پناهی اخیرا بخصوص بعد از انتخابات به طور علنی از جنبش مردمی ایران حمایت کردهاند و حتی در جشنوارهی مونترال کانادا که عضو هیأت داوران بودند، خودشان و تمامی اعضای هیأت داوران با شال سبز روی صحنه آمدند. فکر میکنید بازداشت ایشان چقدر به فعالیتهای اخیرشان ربط داشته باشد و چقدر به فعالیتهای سینماییشان میتواند مربوط باشد؟
این حداقل کاری است که یک هنرمند میتواند انجام دهد. حداقل آزادیای است که یک هنرمند دارد، این که وقتی می رود بیرون، بتواند آنچه را اعتقاد دارد نشان دهد. نه شعاری داده است، نه چیزی. استفاده از یک شال سبز چیز خطرناکی برای رژیم نیست. من الان دارم به خود سیستم و ساختار نظام کاملا شک میکنم. یعنی بنیان یک رژیم به خاطر این که هنرمندش یک شال سبز به گردن بیندازد به خطر میافتد و آن آدم را الان تبدیل کنند به یک زندانی.
واقعا باید به پایههای آن حکومت شک کرد. در یک نگاه ظاهری این اتفاق کاملا فردی است، ولی برای همهی ما ایرانیها و ما هنرمندان یک گستاخی است. یک بیآبرویی است که بر ما میرود. یعنی آبروریزی یک سرزمین که این فقط برای مردمش میماند. من الان وقتی بیرون میروم، به نوعی شرم میکنم خودم را ایرانی معرفی کنم. تمام اینها اضافه میشود به پروندههای منفیای که این نظام دارد. مگر میشود یک هنرمند، یک آدم فرهیخته را بگذارید در زندان؟ این فقط یک آدم نیست، یک تفکر است.
اکثر فیلمهای آقای پناهی اجازهی اکران داخلی نگرفتند، ولی در جشنوارههای خارجی با استقبال روبهرو شدند. اما ایشان همچنان بر ماندن در ایران اصرار کردهاند. فکر میکنید ممکن است بازداشتشان به این موضوع ربط داشته باشد که فیلمهایی را که در ایران به آنها اجازه نمیدادند، ایشان میبردند در جشنوارههای خارجی نمایش میدادند؟
من میتوانم اینطور به شما جواب بدهم: فکر کنم هشت ـ نه سال پیش من چهار ـ پنج بار به ساختمانی در بلوار آفریقا به نام دیوار سنگی رفتم. توی فرودگاه ما را میگرفتند، میگفتند برای توضیح به ادارهی گذرنامه بیایید. اما ادارهی گذرنامه نبود. وزارت اطلاعات وابسته به سپاه بود یا وزارت اطلاعات مستقل یا وزارت اطلاعاتی که وابسته به نیروی انتظامی بود. درست نمیدانم. در هر حال آنجا بعضی وقتها با ادب و بعضی وقتها طور دیگر به شما میفهماندند که باید چمدانات را برداری و از این مملکت بروی. قطعا شرایطی بوجود آوردند که خیلی از هنرمندان، نخبگان فرهنگی، علمی و در همهی شاخهها الان اکثرا یکجوری بیرون رانده شدهاند. کسی مثل آقای جعفر پناهی به نظر من محکمتر از خیلی از ما بوده که ایستاده و خواسته است کار کند.
الان پنج سال است که این آدم کار نکرده و من نگرانش بودم که چه جوری حس فیلمسازیاش، استعداد فیلمسازیاش خفه نشده باشد. الان آمده با یک دوربین کوچک فیلم بسازد و این حداقل چیزی است که میتوانی به یک فیلمساز بدهی. من یک مثال برای شما بزنم. یک فیلمساز آمریکایی هست به نام "مایکل مور" که تمام اخبار این آقا در ایران پخش میشود. تمام مدت میگویند آقای مایکل مور، مثلا وقتی جایزهاش را گرفته، به بوش و سیستماش فحش میدهد. خب تو که این را میگویی، پس چرا این را نمیپذیری که یک هنرمند، که به رییس جمهور حکومتات فحش هم نداده، به سیستم هم فحش نداده، با یک رنگ سبز آمده خودش را نشان داده که بگوید من به این سیستم معترضام، حرفش را بزند. دهان باز نکرده بود که این وضعیت را برایش به وجود آوردی. این داستانهایی که از آن سرزمین دارد میآید، دردناک است و دل همهی ما ایرانیها را به درد میآورد.
و فکر میکنید آیندهی فیلمسازی در ایران با این وضعیت چگونه خواهد شد؟
آن سیستم باید آیندهای برای سینمای خودش درست کند. الان آنجا همهی حرکتها فردی است. یعنی هر کسی خواسته خودش یک کارهای تکی کرده است. یکی مثل بنیاد فارابی خواسته حرکتی در راستای به اوج رساندن فرهنگ کشورمان کند تا تصویر درستی از فرهنگمان در بیرون از ایران داشته باشیم. متاسفانه سیستم آن مسیر را هم قبول ندارد. یعنی سیستم بوده که دیوار درست کرده و بچههایی که موفق بودند در ایران، کسانی هستند که در این دیوارها سوراخهایی پیدا کردند، دیوارهایی را شکاندند که بتوانند حرکت کنند و آن حرکت دچار ایست نشود.
فیلمسازی الان در ایران در یک خفقان مطلق است. دو سه ماه پیش بود که قانونی وضع کردند که هر کدام از عوامل سینما، آدمهایی که کارهای تخصصی میکنند، مثل صدابردار، فیلمبردار و... اینها اگر با پروژههایی کار کنند که بدون مجوز هستند، تنبیه میشوند. چندتا از این آقایان افراطگرا گفته بودند، اینها را با شلاق بزنید. این قانون الان در وزارت ارشاد وضع شده است. این یکی از آن عکسالعملهایی است که اینها نشان دادهاند. یعنی میخواهند جلوی سینما را بگیرند و در نتیجه سینمایی به نام سینمای زیرزمینی شکل گرفته و این حداقل چیزی است که هنرمند ایرانی خواسته است.
این فقط در مورد سینما نیست، یادمان نرود. ۹۵ـ ۹۰ درصد از هنر اصیل و درست ایرانی هنرهای زیرزمینی است، در تمام عرصهها. و الان متاسفانه همهی آثار هنری خاک شدهاند. حالا جعفر پناهی پیدا شده که میخواهد با چند تا بازیگر یک فیلم کوچک ویدئویی در خانهاش بسازد. این جرم نیست! یک نوع سیستم مریضی آنجا هست که به نظر من آن سیستم باید خودش را درست کند. فکر میکنند آدمهای بیمار را میخواهند سالم کنند، ولی یک عده بیمار دارند آدمهای سالم را بیمار میکنند. مشکل آن سیستم این است.
مصاحبهگر: میترا شجاعی
تحریریه: بابک بهمنش