تجلیل از فروپاشی در ادبیات آلمان
۱۳۸۸ فروردین ۴, سهشنبه
بیست سال پس از فروپاشی دیوار برلین از سه نویسندهی آلمان شرقی که تاریخ و زندگی در "جمهوری دموکراتیک آلمان" را دستمایهی آثار خود قرار دادهاند، با اهدای "جایزهی ملی آلمان" قدردانی میشود.
این سه نویسنده، سه نسل از روشنفکران آلمان را نمایندگی میکنند: اریش لوست (Erich Loest) که اکنون ۸۳ سال دارد، مونیکا مارون (Monika Maron) که در آستانهی ۶۸ سالگی است و اووه تلکمپ (Uwe Tellkamp) که چندی پیش ۴۰ ساله شد.
شاهدان عینی
"بنیاد ملی آلمان" دلیل اهدای این جایزه را به این سه نویسنده، قدرت آفرینندگی آنان در به تصویر کشیدن "شکافهای متعدد در تاریخ معاصر آلمان" خواند. در اطلاعیهی این بنیاد آمده است: «آثار این شاهدان که زندگی در آلمان دیگر را تجربهکردهاند، بر ضد فراموشی تاریخی و نیز در مخالفت با زیبا جلوه دادن جمهوری دموکراتیک آلمان عمل میکنند.»
مسئولان "بنیاد ملی آلمان"، از نتیجهی روند نزدیکی دو آلمان تا کنون چندان خشنود نیستند. کورت بیدنکوپف (Kurt Biedenkopf)، دبیر این بنیاد گفت، ما پس از گذشت ۲۰ سال از فروپاشی دیوار، هنوز هم باید در راه وحدت آلمان سخت بکوشیم. او در رابطه با نقش مؤثر آثار ادبی این سه نویسنده یادآور شد که آنان بهگونهی بارزی آگاهی دربارهی تاریخ مشترک این کشور را تقویت میکنند و برای آلمانیها «احساس "ما" بودن» را به ارمغان میآورند.
بنیاد ملی آلمان
"بنیاد ملی آلمان" در سال ۱۹۹۳ از سوی صدراعظم پیشین آلمان، هلموت اشمیت، و چند تن دیگر از شخصیتهای سیاسی این کشور در شهر وایمار بنا نهاده شده است. هدف این بنیاد «از میان برداشتن حس بیگانگی بین شهروندان شرق و غرب آلمان و تقویت هویت ملی آلمانی در چارچوب اروپای متحد است.» مراسم اهدای "بنیاد ملی آلمان" روز ۱۶ ژوئن در "تئاتر ملی" شهر وایمار برگزار میشود.
آثار تحسین شده
"کلیسای نیکلا"، "ذرات معلق" و "برج" سه اثری هستند که افتخار دریافت یکی از مهمترین جوایز آلمان را برای نویسندگانشان به ارمغان آوردهاند. انسانهای معمولی ولی آگاه، اغلب شخصیتهای اصلی این رمانهای اجتماعی ـ سیاسی را میسازند که زندگیشان ناگهان در یک لحظهی تعیینکننده با مسیر رویدادهای بزرگ تاریخی در یک سو قرار میگیرد.
تظاهرات روزهای دوشنبه
اریش لوست، اولین نویسندهی آلمانی است که با رمان "کلیسای نیکلا" به زندگی و رویدادهای تاریخی در جمهوری دموکراتیک آلمان پرداخته است. کلیسای نیکلا یکی از بزرگترین کلیساهای شهر لایپزیک است که سنگپایهی آن در سال ۱۱۶۵ گذاشته شده است. این کلیسا در دههی ۱۹۸۰، در برههی زمانی موسوم به "دورهیوحدت آلمان" نقش تعیینکنندهای بازی کرد. "تظاهرات دورهای روزهای دوشنبه" علیه رژیم سوسیالیستی آلمان دموکراتیک در این کلیسا آغاز شد. در دوران حکومت جمهوری دموکراتیک، با آن که رژیم مخالف ترویج آشکار و هدفمند مذهب بود، مردم معتقد اجازه داشتند روزهای دوشنبه در مراسم عبادی این کلیسا شرکت کنند. این مراسم مذهبی که معمولاً با حضور شمار اندکی از مردم برگزار میشد، پس از چندی و با افزایش نارضایتی مردم در اواخر دههی ۱۹۸۰ به تظاهراتی سیاسی علیه رژیم بدل شد که هزاران نفر، و گاهی تا صد هزار تن، در آن شرکت میکردند. این تظاهرکنندگان خواهان برگزاری انتخابات آزاد، آزادی سفر و نیز وحدت دو آلمان بودند.
اریش لوست، در رمان "کلیسای نیکلا"، به رویدادهایی که در این دوران رخ کردهاند، میپردازد. قهرمانان این رمان زنان و مردانی عادی، کشیشان و مأموران سازمان امنیت آلمان دموکراتیک موسوم به "اشتازی" هستند. این کتاب ۵۱۶ صفحهای همچنین آن بخش از تاریخ معاصر این کشور را برجسته میسازد که سرانجام به وحدت دو بخش شرقی و غربی آلمان انجامیده است.
از سربازی تا نویسندگی
اریش لوست از جمله نویسندگان آلمانی است که پس از جنگ جهانی دوم و گذران دورهی اسارت در جبههی غرب، زندگی در آلمان دموکراتیک را به خاطر آرمانهای سوسیالیستی و انساندوستانهی آن برگزید و به عضویت در حزب سوسیالیستی این کشور درآمد. ولی دیری نپائید که خود قربانی روابط غیردموکرایتک حاکم بر آن شد و به دلیل "دامنزدن به بحثهای ضد استالینی" در سال ۱۹۵۷ دستگیر و به هفت سال زندان محکوم شد. لوست تا سال ۱۹۶۴ نیز ممنوعالقلم بود.
لوست پس از آزادی از زندان دست به انتشار چندین رمان طنزآلوداجتماعی ـ تاریخی زد. در سال ۱۹۷۹ او دوباره بهخاطر اعتراض به اعمال سانسور از سوی رژیم تحت فشار قرار گرفت. از این رو آلمان شرقی را با در دست داشتن ویزایی سه ساله ترک کرد و به برلین غربی رفت. او نه پس از اتمام مدت سه سالهی اقامتش، بلکه پس از فروپاشی دیوار در سال ۱۹۸۹، به لایپزیک بازگشت.
فروپاشی آرمانهای کمونیستی
لوست در رمان "کلیسای نیکلا"، داستان یک خانوادهی آلمانی به نام باخر (Bacher) را در پیوند با رویدادهای اجتماعی ـ سیاسیای که شالودهی حکومت سوسیالیستی این کشور را از همپاشاند، ترسیم میکند. پدر خانواده که کمونیستی معتقد و مبارز است، همواره در رمان حضور دارد، هرچند در لباس افسر عالیرتبهی ارتش، سالهاست چشم از جهان فرو بستهاست. قهرمان اصلی رمان، ولی در خاطرات همسر و دو فرزندش همچنان زنده است. پسر خانواده، پای جای پای پدر گذاشته و به عنوان افسر اشتازی از "آرمانهای" او دفاع میکند. تنها دختر خانواده که آرشیتک است، علیه مادر و برادر میشورد و سرانجام نیز به تظاهرکنندگان "کلیسای نیکلا" میپیوندد.
کارگردان آلمانی فرانک بایر (Frank Beyer) فیلمی در سال ۱۹۹۵ بر اساس این رمان و به همین نام ساخته است.
روزنامهنگار مردد
مونیکا مارون از زاویهی دیگری رویدادهای سیاسی در آلمان دموکراتیک را به رشتهی تحریر درآورده است. او در رمان جنجالی خود با عنوان "ذرات معلق" (Flugasche) به زندگی روزنامهنگار جوانی میپردازد که برای تهیهی گزارشی از یک معدن ذغال سنگ، راهی یکی از مناطق دورافتادهی آلمان میشود. آنچه این روزنامهنگار که یوزفا نادلر(Josefa Nadler) نام دارد در سفر و تحقیقات خود دربارهی آلوده کردن محیط زیست و ازبین بردن منابع طبیعی کشف میکند، چنان تکاندهنده است که تمام ارکان یک حکومت سوسیالیستی را زیر سؤال میبرد. انتشار این واقعیات ولی خالی از خطر نیست. آیا نادلر باید به این خطر، بهخاطر وفاداری به حقیقت تن در دهد؟
نیاز به عشق بدون تعهد
یوزفا از سوی دیگر دستبهگریبان دغدغههای شخصی دیگری است: او پیوسته بین نیاز به عشق و دوستی از یک سو و آزادی و گریز ازپذیرش تعهد از سوی دیگر سرگردان است. ترس از تنهایی که سرانجام او را به سوی تن در دادن به اجبار سوق میدهد، بعد دیگر شخصیت پیچیدهی یوزفا را میسازد که او را در درگیری با مسائل اجتماعی، شکنندهتر کرده است.
انتشار رمان ممنوع
این کتاب قرار بود ابتدا در انتشارات گرایفن در برلین شرقی منتشر شود. از اینرو مارون در سال ۱۹۷۸ کمک هزینهای از مسئولان این بنگاه نشر برای نوشتن آن دریافت کرد. "وزارت فرهنگ" آلمان دموکراتیک ولی پس از پایان رمان، از صدور اجازهی انتشار آن امتناع ورزید، هر چند مارون بارها بنا به پیشنهاد "کارمندان ادارهی ممیزی" تغییراتی در آن وارد کرده بود. دلیل: نویسنده بیش از حد به جزئیات فضای سیاسی و معنوی این دوره پرداخته است. این رمان سرانجام در سال ۱۹۸۱ در انتشاراتی فیشر در فرانکفورت منتشر شد.
همکاری با اشتازی
هرچند مونیکا مارون، یکی از برجستهترین نویسندگان آلمان بهشمار میرود، ولی منتقدان نسبت به او نظرات مختلف و متضادی دارند. این نویسنده که تحصیلات خود را در رشتهی تاریخ هنر و تئاتر بهپایان برده، ازسال ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۸ با نام مستعار "میتسو" با سازمان امنیت آلمان دموکراتیک همکاری داشته است. درمدارک اشتازی آمده است که مارون در ازای گرفتن ویزای خروج، قول همکاری به این سازمان را داده است. مارون در سال ۱۹۷۸ به همکاری خود پایان داد و پس از استعفا از حزب حاکم، خود تحت مراقبت این سازمان قرار گرفت. او در سال ۱۹۸۸ با ویزایی سه ساله به آلمان غربی سفر کرد و پس از اتمام مهلت ویزا به کشورش بازنگشت. پس از فروپاشی دولت آلمان شرقی، مارون به برلین شرقی رفت.
نگاهی به فروپاشی از فراز "برج"
اووه تلکمپ که جایزهی سال ۲۰۰۸ انجمن ناشران کتاب آلمان را بهخاطر رمان خود با عنوان "برج" کسب کرد، به نسل سوم نویسندگان آلمان شرقی تعلق دارد. تلکامپ در رمان هزار صفحه ای خود به هفت سال پایانی حکومت جمهوری دمکراتیک آلمان پرداخته است. قهرمانان این کتاب در شهر درسدن زندگی می کنند و ویژگی های زندگی در نظامی در حال فروپاشی را بازمیتابانند.
"برج" رمانی اجتماعی ـ تاریخی است که اقشار و نهادهای مختلف جامعهی آلمان دموکراتیک را به تصویر میکشد: جنبش جوانان، سیستم آموزشی، ارتش، سیستم بهداشت، محافل روشنفکری و نویسندگان از جملهی این اقشارو نهادها هستند که با چاشنی طنز به تصویر کشیده شدهاند.
"برج" همچنین رمان رویارویی تضادها نیز هست؛ رویارویی قشرهایی که راحتی و فرصتطلبی در جامعه را به مقاومت و انتقاد به پدیدههای اجتماعی ـ سیاسی ترجیح میدهند.