جای خالی نوروز در وبلاگها
۱۳۸۷ فروردین ۶, سهشنبه"بهار را توصیف کنید"، "تعطیلات عید را چگونه گذراندید؟"، "تاریخچهی نوروز را شرح دهید"... لابد شما هم مثل اغلب دانش آموزان ایرانی حداقل یک بار در طول سالهای تحصیل خود، دربارهی این عنوانها یا موضوعهایی از این دست، انشا نوشتهاید. برای بعضی از شاگرد مدرسهایها انجام این وظیفه، عذابی الیم بود و برای برخی دیگر مفرح ذات! متنهای یکنواخت و تکراری یا شاعرانه و رنگین کسانی که میبایست انشاهایشان را با صدای بلند برای شاگردان کلاس بخوانند، هر دوی این روحیه را به خوبی باز میتاباند.
عید رنگین
در جرگهی وبلاگنویسان فارسی زبان هم که به بهار و نوروز پرداختهاند، همین پدیده تکرار میشود. با یک تفاوت اندک که عذاب کشندگان، رنج خود را با توسل به شاعرانی چون فردوسی و حافظ و سعدی و اخوان و کسرایی و کوشآبادی تخفیف دادهاند و علاوه بر آن با انتشار اشعار نغز و پرمایهی این شاعران، متنهای خود را رنگین کردهاند. در عین حال بسیاری از وبلاگها اصلاً موضوع "فرارسیدن عید سعید، فرخنده، خجسته، میمنت، باستانی و... " را نادیده گرفتهاند و به مسائل دیگر پرداختهاند.
انشانگاری سالهای دور
برخی از وبلاگنویسان در "توصیف بهار و نوروز" به شیوهی انشانگاری سالهای دور وفادار ماندهاند، وبا جملات پرآب و تاب آمدن بهار و عید را خوشآمد گفتهاند، از جمله "عمو اروند" که در غربت مینویسد: «زمین از تاریکی و سرما کلافه شده است و شتابان بدنبال نور و بهار است. لطافت نسیم بهاری، بوی خانهی مادری را به مشام چلچههای مهاجر رسانیده است... زمین که به آخر گردش یکسالهاش رسد و بهار آغاز گردد، ما نیز آغوش خویش را برای پذیرائی هلهههای عاشقانهی چلچلههای جوان باز خواهیم کرد. با هم نوروز را در غربت جشن خواهیم گرفت.»
بهار قتال
اگر متنهای وبلاگنویسان را ملاک روحیهی کنونی حاکم بر مردم عادی قرار دهیم، میتوانیم ادعا کنیم که هموطنان برونمرزی و درونمرزی ما چندان از نوشدن سال مشعوف نیستند و با شکی درخور تأمل به بیداری طبیعت و دگرگونیهای اجتماعی برخورد میکنند. نویسندهی وبلاگ "کشتی نوح"، مثلاً با طنزی گزنده مینویسد: « از این زمستان هم جان سالم بدر بردیم/ امید که بهار/ قصد جانمان را نکند»!
وبلاگنویس "طبال" ولی با این که به هر حال از نوشدن سال و دریافت هدایا و خوردن یک پرس "سبزی پلو و ماهی دبش" ابراز رضایت میکند، باز هم در این رابطه پی نکتهای "ناخوشآیند" میگردد:
« از بعدازظهرهای عید خوشم نمیآید. درست مثل زمانی است که سر کلاس نشستهای و خندهات میگیرد. نه میتوانی کنترلش کنی و نه میتوانی قاه قاه بزنی زیر خنده. بعد از خوردن یک سبزیپلو با ماهی چرب و چند لیوان چای همه هوس خوابیدن میکنند به جز من. خصوصا با این آفتاب دلپذیری که افتاده است توی خانه و روی سفرهی هفتسین. هر کس کمی آن طرفتر از جایی که نشستهاست، بالشی میگذارد و میخوابد. میمانم من و عادت نداشتن به خواب بعدازظهر و یک خانهی خالی.
نه حوصلهی درس خواندن داشتم و نه کتابخواندن. تلویزیون هم که قربانش بروم ما را خفه کرده است با این برنامههای مهیج و شاد و جوان پسندش. خدا نکند تو هوس کنی کارتون ببینی و خدا نکند موش سرآشپز دم دستت باشد. همین جاست که میگویم نه میتوانی بزنی زیر خنده و نه میتوانی نخندی ...»
دلخوشیهای فراموششده
"سوشیانت هزارم"، وبلاگنویسی که از ظاهر صفحه و زاویهی دیدش برمیآید که چیزی برای خندیدن در اطراف خود پیدا نمیکند، پس از عذرخواهی به خاطر "نشئهپرانی" کردنش، در آستانهی بهار از "دغدغههایی" مینویسد که او را آزار میدهند، آنهم با این مقدمه: «دغدغهای دارم در این روزها که میخواهم با شما در میانش گذارم. احساسیست که بیشتر زاییدهی اوضاع و احوال برونی و سیاسی کشور است. قصد نداشتم اولین نوشتهی سال جدید را با عباراتی آغاز کنم که زیاد تناسبی با حقیقت این روزها که همه شور و اشتیاق و زایندگیست، ندارد و شاید یکی هم برسد و بخواهد گیری بدهد و ماجراسازی کند و الخ. اما در همین عید مبارکی گفتنهای معمول متوجه شدم چند نفر دیگر هم از دوستان هستند که دغدغههایی مشابه من گریبانشان را در ابتدای سال گرفته و حال و روز خوشی برایشان باقی نگذاشته. در یک جمله بخواهم خلاصه کنم ... بهقول معروف گویا خیلی تابلوست که قرار است تمام دلخوشیهایی که روزگاری آمدنشان را در نزدیکیهای خود احساس میکردیم و حالا تبدیل شده به یک جریان دور-و-دراز و بیسرانجام، پاک از ذهنها و دلهایمان زدوده شوند. جوری که انگار حق ما نبوده از آن دلخوشیها بویی ببریم. جوری که گویی ناحقی بوده و اصلاً اشتباهی فیلهایمان یاد هندوستان کرده. ...»
دموکراسی فیلگونه
"سوشیانت هزارم"، پس از اینکه چند سطری دربارهی دموکراسی فیلگونهای که هر جامعهای به آن نیاز دارد، مینویسد، دوباره دورخیز برمیدارد که دغدغهاش را با خواننده در میان بگذارد، ولی مسئلهی مهم دیگری ذهنش را به خود مشغول میسازد: «واقعیتاش میخواستم از این بنویسم که همچون آفتاب صلاة ظهر، واضح و مبرهن، دستور میرسد، کسانی نمایندهی مجلس باشند تا عملهگی دولت کنند و جاده صاف کن رییس دولتی که بوق خدمتگذاریاش گوش همه را کر کرده، یعنی سقوط کامل نماد دمکراسی کشور که مجلس باشد، اما دیدم پیچیدن در حیطهی قانون و زوایای آن، کار من نیست و مثل ماه شب چهارده هم روشن که خانه از پای بست ویران است. نمونه هم که ماشاالله چنان زیاد است که نیاز به جهد چندانی برای پیدا کردن مثالهایی از این فراقانونی بودن حاکمان و خلط وظایف و مقررات نیست. هرچند دغدغهی اصلی من که اوضاع فرهنگی موجود است به این جور فرامین ربطی واضح دارد، اما نقد و بررسی این گونه خطابات و اوامر و نواهی باشد برای کسانی که در این حوزهها خبرهاند....»
ترس از سقوط
"سوشیانت هزارم"، بالاخره پس از چند بار میانبر زدن به مطالب دیگر، به اصل مطلب میپردازد: «من در چند جملهی مختصر نقل حال خود میکنم، شاید با اوضاع دیگری هم جور در بیاید. حرف من این است: رهایم کنند تا فکر کنم! تا بدانم که موجودی هستم، انسان نام و دیگر هیچ. من از استحالهای که منجر به فرو افتادن از چیزی که انسانیت و آدمیتاش میخوانند، میترسم ...»
ترس از نوآوری
ترس وبلاگ نویسی "بلوچ" نام، از جنس دیگر است؛ ترسی روزمره و عادی که میتواند یک سال تمام، حداقل، دوام داشته باشد. چون این خوف عمیق به عنوان "سال شکوفایی و نوآوری" مربوط میشود که آیت الله خامنهای به سال ۱۳۸۷ داده است: « حضرت رهبر سال نو را سال نوآوری نام نهادهاند. فکرش را بکنید قوهی قضائیه علاوه بر سنگسار و پرتاب از بلندی و بریدن دست و پا و کوبیدن جسم سخت و خودکشی در زندانها در سال جدید دست به نو آوری هم بزند. چیزی در مایههای: بریدن زبان و دوختن لب و کندن پوست.»
بهار در کاخ سفید
حالا برای اینکه شما از فکر این تصویر هولناک وحشتزده نشوید، تصور کنید که صفحهی اغلب وبلاگ نویسان با عکسهای بزرگ و کوچک و رنگین و چشمنواز "هفت سین" تزئین شدهاست. یکی از زیباترینش گویا، به شهادت عکس کریس گرینبرگ که در "اصغر آقا" منتشر شده، در حال حاضر در اطاق پذیرایی کاخ سفید پهن است. آنجا در وصف "هفت سین" آمده است:
»A traditional Haft Sin table celebrating Nowruz, the Persian New Year, is seen set Wednesday, March 19, 2008, in the State Dining Room of the White House. Nowruz is, in Persian and some other cultures, including Kurdish culture, a family-oriented holiday celebrating the New Year and the coming of spring. The Haft Sin table has seven items symbolizing new life, joy, love, beauty and health, sunrise, patience and garlic to ward off evil. White House photo by Chris Greenberg«
ترجمه به فارسی:
"اصغر آقا" که خود را نخستین و دیرسالترین نشریهی برونمرزی بعد از اسلام میخواند، در برگردان شرح این عکس مینویسد: «خبر میفرماید که امسال هفت سین سنتی سال نوی ایرانی در اتاق پذیرائی کاخ سفید برقرار شده که در فرهنگ ایرانیان از جمله کردهاست ... اجزای هفت سین، هفت چیز است که نماد زندگی تازه، لذت، عشق، زیبائی و تندرستی، طلوع، صبوری، و سیر که شیطان را فرار میدهد.»
رابطهی سیر و سرکه با زیبایی و شیطان
این که رابطهی سرکه با زیبایی چیست و سیر و شیطان چه مناسباتی میتوانند با هم داشته باشند، در تفسیر "اصغر آقا" آمدهاست که خودش هم از اینهمه اطلاعات اشتباه در متن شرح عکس هفت سین کاخ سفید در حیرت است: «این اطلاعات غلط را نمیدانم کاخ سفید از کجا گیر آورده و مثلاً سماق نماد و سمبل عشق است یا زیبائی یا زندگی تازه؟ جز اینکه آدم را یاد چلوکباب میاندازد (لذت!) و البته مکیدنش به «صبوری» هم ربط دارد. سرکه هم به نزدیکترین چیزی که از این مجموعه میخورد، همان «زیبائی» است. چونکه نیمساعت پیش خانمه توی تلویزیون میگفت اگر صورتتان کک و مک دارد، با سرکهی رقیق بشوئید. اما سیر برای فرار دادن شیطان؟ این را لابد کارگردانهای فیلمهای دراکولا تفسیر کردهاند!»
اینطور که پیداست، کاخ سفید از اولین داوطلبانی است که به پیام آیتالله خامنهای لبیک گفته و در سنت تعبیر هفت سین دست به "نوآوری" زده است.
لینک وبلاگهایی که نامشان در بالا آمده، در زیر فهرست شدهاند. لینک TheBobs نیز در زیر آمده است: سایت دویچه وله ویژه وبلاگها