جنبههایی از موضوع انتگراسیون مهاجران در آلمان • مصاحبه
۱۳۸۶ شهریور ۲۹, پنجشنبههفته شهروندان خارجی
از سال ۱۹۷۵ تا کنون در اواخر ماه سپتامبر در آلمان هفتهای به شهروندان خارجی اختصاص مییابد. این بار هفته شهروندان خارجی از ۲۸ سپتامبر تا ۳ اکتبر است. روز ۲۸ سپتامبر خود روز فراریان نام دارد.
در هفتهی شهروندان خارجی در شهرهای مختلف آلمان مراسمی برپا میشود. مردمانی از کشورهای مختلف فرصت مییابند جلوههایی از فرهنگ خاستگاه خود را به نمایش درآورند. جلسات بحث و سخنرانی نیز به فراوانی برگزار میشود. موضوع آنها عمدتا ارج و بیارجی انسانهایی است که در جایی "خارجی" نامیده میشوند. مسائلی روزی که در آلمان به آنها پرداخته میشود کیفیت پیشرفت در زمینهی انتگراسیون است و نیز موضوع جامعهی چندفرهنگی.
مصاحبه
در مورد این موضوعات با خانم سیما راستین گفتوگو کردهایم. سیما راستین، شهروند ایرانی-آلمانی در زمینهی موضوع انتگراسیون تجربهی کاری طولانی دارد و در ضمن در حال پیشبرد یک تحقیق دانشگاهی در این مورد است. او از مدیران پروژهای برای زنان بیکار و کمدرآمد است، پروژهای که انتگراتیو است، یعنی هم به زنان بیکار آلمانی و هم به زنان بیکار خارجی مشاوره میدهد و از این راه در انتگره کردن شهروندان میکوشد.
دویچهوله: هفته خارجیهاست. این گونه مراسم بار تبلیغاتی دارد یا با جدیتی برای طرح مسائل خارجیها و تلاش برای حل آنها همراه است؟
سیما راستین: مسلما در این مناسبت نیز به زوایای تبلیغاتی به میزان معینی توجه میشود، چنانکه امروزه استفاده از تکنیکهای تبلیغاتی، به استاندارد فعالیت در عرصه عمومی تعلق دارد. تبلیغات در حوزه امور اجتماعی در آلمان، غالبا به اشکال و چگونگی ارائه کار و همچنین خبررسانی معطوف است و نه الزاما برای جهت دادن افکار عمومی.
هدف از برگزاری هفته شهروندان خارجی اساسا جلب نظر افکار عمومی به مسئله خارجیها و دعوت جامعه به مشارکت عمومی در این زمینه است. سازماندهی مباحث اجتماعی در چارچوب کنفرانسهاو سمینارهای عمومی همراه با مشارکت کارشناسان و گروههای ذینفع در جامعه و انعکاس آنها در رسانههای گروهی، علاوه بر علنیت دادن به دشواریهاو یاموفقیتهایی که در یک زمینه اجتماعی وجود دارد، مبحث مورد نظر را از طریق جلب همکاری شهروندان علاقمند و برانگیختن ایدهها و ابتکارهای نو غنا میبخشد.
آیا نگرش نسبت به موضوع "خارجی"ها در دوره اخیر در آلمان تغییر کرده است؟
محتوا و جهت گیری مباحث مربوط به امور اجتماعی سیاسی مهاجرین در این مناسبتها غالبا از چگونگی توازن قدرت سیاسی احزاب مختلف و نگرش آنها در این زمینه منتج میشود. نگرش غالب در گذشته، معضلات مربوط به امور مهاجرین را به ناتوانی و بی استعدادی بخش عمده مهاجرین در امر هماهنگ شدن در جامعه آلمانی نسبت میداد. نگرش کم سویی نیز معضلات مهاجرین را با نارساییها و سهلانگاریهای مسئولین دولت مربوط میدانست. در حال حاضر نمایندگان دیدگاههای دیگری نیز که این مسئله رااز زوایای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هم در رابطه با سیاستهای کشور میزبان و هم در رابطه با نگرش و رفتارهای مهاجرین بررسی میکنند، در این مباحث شرکت دارند. بی تردید برگزاری این مناسبتها برای راهیابی آینده و مشارکت دادن شهروندان در امر مهاجرت و مهاجرین مثبت و مؤثر است.
مشکلات اساسی خارجیها در محیط آلمانی چیست؟ آیا میتوان از "خارجیها" به طور کلی صحبت کرد؟ اگر نه، مشکلات را چگونه میتوانیم دستهبندی کنیم، با نظر به این که عمدتا به کدام گروه از خارجیها مربوط میشوند؟
فکر میکنم که پرسش شما مربوط به مشکلات مهاجرین است، زیرا "خارجی" به شهروندان کشورهای دیگر که برای هدفهای معین توریستی، شغلی و یا تحصیلی در کشور دیگری اقامت میکنند، اطلاق میشود.
"مهاجرین" در آلمان به لحاظ خاستگاه اجتماعی، فرهنگی و قومی به گروههای بسیار ناهمگنی تعلق دارند. بزرگترین بخش مهاجرین این کشور را شهروندان ترک تشکیل میدهند که از سال ۱۹۵۵ طبق قرارداد دولتی میان آلمان و ترکیه به عنوان کارگران میهمان به آلمان دعوت شدند. از آنجایی که دولت آلمان حضور کارگران میهمان را پس از سپری شدن سه دهه، همچنان امری موقت میپنداشت، تا اوایل دهه ۹۰ هیچگونه پروژه اجتماعی ویژهای که ترکیب و هماهنگی مهاجرین ترک را در جامعه میزبان تامین کند، ارائه نکرد. از اینرو در میان این بخش از مهاجرین بیکاری، نارساییهای آموزشی و دشواریهای جدی در امر انتگراسیون(هماهنگی و ترکیب اجتماعی)، بسیار چشمگیر است. افراطیگری گروهی و گسترش واپسگرایی مذهبی از دیگر نتایج بی اعتنایی دولت آلمان به امر عضوگیری اجتماعی مهاجرین ترک در جامعه آلمان است.
خاستگاه دومین گروه بزرگ مهاجرین در کشور آلمان، کشورهای اروپای شرقی و به ویژه روسیه است. گرچه اغلب آنها دارای تحصیلات عالی، تجربیات شغلی و قابلیت بالایی از ترکیب پذیری اجتماعی (انتگراسیون) هستند، اماهم معضل بیکاری در جامعه آلمان گریبانگیرشان است و هم تحصیلاتشان به سختی در سیستم آموزشی آلمان به رسمیت شناخته میشود.
گروه سوم به لحاظ کمی مهاجرینی هستند که زیر عنوان فراریان سیاسی دستهبندی میشوند و از کشورهای افغانستان، ایران، کردهای ساکن عراق و ترکیه به آلمان آمدهاند. افراد این گروه از مهاجرین، بیوگرافیهای بسیار متفاوتی دارند و علاوه بر بیکاری و کمبودامکانات آموزشی، به ویژه از مسدود بودن امکانات ارتباطی با جامعه میزبان و فقدان تبادل نظر و گفتگو ناراضی هستند.
در رابطه با موضوع خارجیها مدام لفظ "انتگراسیون" را میشنویم. لطفا این مقوله را برای ما تشریح کنید.
انتگراسیون در فشردهتریمعنای خود، بهم پیوستگی و هماهنگی عناصر متعددی است که در درون یک سیستم وجود دارند. به این اعتبار استواری، تعادل و ثبات هر سیستمی به میزان انتگراسیون عناصر تشکیل دهنده آن بستگی دارد. بنابراین پیشبرد امر انتگراسیون نه فقط در جامعه چندفرهنگی و در مناسبات میان اهالی کشورهای مختلف بلکه در اغلب روابط انسانی اهمیت دارد. انتگراسیون در جامعه شناسی و علوم سیاسی از دیدگاههای مختلف تعریف شده است. انتگراسیون از سوی برخی به عنوان مجموعه تدابیر و سیاستهای دولتی که معطوف بر حمایت اجتماعی مهاجرین هستند، تعریف میشود و از سوی گرایش دیگری مفهوم انطباق پذیری، ترکیب و حتی تحلیل مطلق مهاجرین را در نظر دارد.
به نظر من انتگراسیون نوعی هماهنگی و ترکیب دو جانبه میان اعضای متنوع یک سیستم است. در یک هماهنگی سازنده به قدرتها و تواناییهای ویژه هر عضو، به عنوان امکان و پشتوانه نگریسته میشود. وحدت و ثبات صلحآمیز یک سیستم نه از یکپارچگی و یکرنگ کردن مکانیکی، بلکه از ترکیب خلاقانه و استفاده درست از پتانسیلهای متنوع درونی آن حاصل میشود. نگرش هوشمندانه به امر انتگراسیون اجتماعی مهاجرین، یکی از معیارهای مهم سنجش دموکراسی در یک کشور است.
همچنان که گفتید یک جامعه دموکراتیک بایستی استعداد و امکانهای پذیرش تنوع را داشته باشد. آن طرف قضیه چیست؟ من هم به عنوان خارجی بایستی برای انتگراسیون آمادگی داشته باشم. لطفا موضوع را از جنبه ظرفیتهای لازم خارجیها برای انتگراسیون بررسی کنید.
انتگراسیون فرآیندی است پیچیده و متنوع و تنها بنا بر تمایل و اراده یک سویه متحقق نمیشود. انتگراسیون فرد در یک سیستم را میتوان به وضعیتی تشبیه کرد که کسی تمایل دارد، وارد یک تیم والیبال شود. این فرد بایستی مقتضیات عضویت در یک تیم را بداند و تواناییهای لازم در این جهت را کسب کند. پس از پذیرفته شدن در تیم نیز بایستی مسؤلیتی متناسب با موقعیت تیم را بر عهده بگیرد. واضح است که تعادل این تیم وابسته به تفاهم و قدردانی متقابل اعضا در برابر یکدیگر است. اکنون رفتار مهاجرینی را ارزیابی کنیم که نه به عنوان اسرای جنگی بلکه کاملا داوطلبانه در کشور دیگری زندگی میکنند. زبان مردم این کشور را نمیآموزند، جغرافیا و تاریخ آن کشور را نمیشناسند، در هیچگونه فعالیتهای اجتماعی این کشور شرکت نمیکنند. روحیات و خصوصیات فرهنگی آنها را نیز با نگاه بیگانه خودشان تفسیر میکنند. از طرف دیگر نباید نارساییهای اقدامات دولتی و تنگ نظری و بیاعتنایی بخشهای وسیعی از جامعه انسانی کشور آلمان را در انفعال و کم تحرکی این بخش از مهاجرین نادیده گرفت. مسلم است که در چنین وضعیتی نه تنهاانتگراسیون تحقق نمییابد و جامعه از بهرگیری استعداها و نیروهای مهاجرین محروم میشود، بلکه اصطکاکهای اجتماعی پردردی نیز بروز پیدا میکنند.
موضوع را مشخصتر کنیم. شما نقاط قوت و ضعف ایرانیها را در آلمان برای انتگراسیون چه میبینید.
به طور کلی ایرانیهای مهاجر در ردیف گروههایی قرار دارند که دارای قابلیت ترکیب پذیری و هماهنگی اجتماعی هستند. مشکلاتی که بلحاظ تجربی در مسیر انتگراسیون این گروه قرار دارند را میتوان در چند ویژهگی خلاصه کرد:
- عمدتا برخاسته از اقشار متوسط جامعه ایران هستند،
- دوره متوسط دبیرستانی را با دیپلم به پایان رساندهاند و بسیاری نیز تحصیلات دانشگاهی دارند و در جامعه ایرانی که سواد و تحصیل، نوعی فضیلت محسوب میشود، مورد توجه و احترام خاصی قراد داشتهاند.
- حتی آنهاییکه خود را به نیروهای سیاسی چپ و لیبرال منسوب میکنند، رگههایی از ناسیونالیسم را با خود حمل میکنند.
نتایجی که از این ویژگیها بروز میکنند را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
- به رسمیت شناخته نشدن تواناییهای شغلی و مدرک تحصیلیشان را در سیستم آموزشی آلمان را نمیتوانند بپذیرند و در این امر مشکل دارند که قابلیت دیگری را کسب کنند که متناسب با نیازها و معیارهای جامعه آلمان باشد.
- نسبت به اغلب ملیتهای دیگر از جمله ترکها، عربها و رنگینپوستان، احساس برتری داشته و از آنها فاصله میگیرند.
- به مسائل اجتماعی جامعه آلمان تمایل ندارند و در فعالیتهای اجتماعی و شهروندی آلمان شرکت نمیکنند.
این ویژگیها نقش عناصر مزاحم در امر انتگراسیون اجتماعی و شغلی ایرانیان را دارند.
در بحث خارجیها علاوه بر انتگراسیون مدام اصطلاح جامعهی چند فرهنگی را نیز میشنویم؟ منظور از آن چیست؟ آیا آلمان یک جامعهی چند فرهنگی است؟
جامعهای را میتوان چند فرهنگی تعریف کرد که در آن فرهنگهای متنوع در کنار یکدیگر حضور داشته باشند. فرهنگهای متنوع نیز پهنه گستردهای دارند.
امروزه تنوع فرهنگی فقط در حوزه فرهنگهای قومی و ملی تعریف نمیشود، بلکه فرهنگ جنسهای مختلف انسانی (زنان ، همجنسگرایان)، فرهنگ جوانان، فرهنگ کودکان نیز در گفتمان تنوعگرایی فرهنگی جای خود را باز کردهاند. به این ترتیب جوامع بیشماری در جهان در رده جوامع چند فرهنگی قرار میگیرند. به این اعتبار در کنار برخی کشورهای اروپای غربی، ایالات متحده امریکا، استرالیا و کاندا میتوان کشورهایی مثل ایران، هندوستان، مکزیک را نیز که اقوام و مذاهب مختلف در کنار یکدیگر همزیستی میکنند، قرار داد.
اما نکته مهم در این زمینه نه وجود عینی فرهنگهای متنوع درکنار یکدیگر، بلکه تنوع گرایی فرهنگی در جامعه است . تنوع گرایی فرهنگی عبارت است از نحوه همزیستی حاملین فرهنگهای متنوع با یکدیگر،احترام و پذیرش متقابل در میان فرهنگهای مختلف، حقوق برابر اجتماعی و سیاسی و به ویژه مشارکت دموکراتیک فرهنگهای متنوع در امور سیاسی و اجتماعی یک کشور است. با این تعریف میتوان میزان تنوع فرهنگی در هر جامعهای را سنجید.
در جامعه آلمان هم تنوع فرهنگی سابقه چندان دیرینهای ندارد و هم تنوع گرایی فرهنگی. تاریخ مهاجرت و به وجود آمدن تنوع فرهنگی در آلمان به پس از جنگ جهانی اول بر میگردد و تنوع گرایی فرهنگی با تأخیر بیشتری از اوایل دهه نود در این کشور آغاز شده است. مسلما کمبودها و نارسایی های بسیاری وجود دارد. اما پس انتشار تحقیقات "پیزا" و مشخص شدن وضعیت اسفبار آموزش و به ویژه بی وجهی به وضعیت آموزشی جوانان مهاجر، حساسیت بیشتری در جامعه آلمان نسبت به وضعیت مهاجرین و عضوگیری اجتماعی آنها به وجود آمده است. با اندازه گیری نسبی میتوان آلمان را در رده کشورهایی قرار داد که در آن تنوع گرایی فرهنگی در حال رشد است.
مصاحبهگر: م. رضا