1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

حاشیه‪ای بر ادبیات تبعید

PJ۱۳۹۲ شهریور ۶, چهارشنبه

ویژگی‌های ادبیات تبعید چیست؟ آیا این ویژگی‌ها تنها ریشه‌ در نگرش‌های متفاوت سیاسی دارند؟ در این ادبیات هویت‌جویی و بازنگری سنت تا نقد گسترده فرهنگی پیش می‌رود. بدین معنا باید ادبیات تبعید را به عنوان یک فرصت دریافت.

https://p.dw.com/p/18tu1
عکس: Shabestan.ir

ادبیات قبل از انقلاب - از کودتای سی و دو تا سال پنجاه و هفت - در یک نگاه کلی، ادبیاتی‌ست متعهد به نوعی آرمان اجتماعی. بر یک سلسله یقین‌‌ها استواراست. تعریف معینی از انسان و زبان و گذشته‌ی فرهنگی دارد، در وجه غالب‌اش زبان تاریخی‌ست که غایتی روشن دارد.

به تعبیری ادبیات این دوره به نگاهی سیاسی تقلیل می‌یابد. نه از نگاه انتقادی تند و تیز هدایت خبری هستکه کل فرهنگ را به چالش می‌کشد و نه از نگرانی‌های نیما که فرهنگ شعری هزارساله را در بن‌بست می‌‌بیند و قصد شکستن سد سدید را دارد.

به اجرا در آمدن طرح نوین هدایت و نیما در گرو نقد فرهنگ گذشته بود، آنچه در طی قرون، قدسی شده و سد و مانع نگرش عرفی به زندگی و ادبیات بود. به سبب این نوع درگیری میان گذشته و اکنون بود که از منظر پیشروان ادبیات نوین، در دوره‌ای بحرانی به سر می‌‌بردیم.

ادبیات فارسی پس از نیما و هدایت

نسلی که بعد از هدایت و نیما بر بالید با سرعت این موقعیت بحرانی را پشت سر نهاد و هر کس برای خود ماوایی یافت، که بیشتر البته گرد آمدن به زیر یک سقف بود. شعر و ادبیات با متر و مقیاس تعهد و غیر تعهد به سنجش در آمد. و آن سنتی که سد سدید اکنونیت، از منظر نیما، بود با مهر تعهد، برگ عبور از آل احمد گرفت.

شماری از شاعران و ادبیان ایران، از چپ: مرتضی کیوان، احمد شاملو، نیما یوشیج و سیاوس کسرایی
شماری از شاعران و ادبیان ایران، از چپ: مرتضی کیوان، احمد شاملو، نیما یوشیج و سیاوس کسراییعکس: sher.ir

در آن فضای دو قطبی، ادبیات امکانی برای کنکاش و پرسش نبود؛ وسیله‌ای برای ابلاغ ایده‌‌ها بود؛ ایده‌هایی که همه در ‌‌نهایت در یک آرمان سیاسی خلاصه می‌‌شدند.

کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران" سرمشق‌نویسی برای یک دوره بود که ناصر خسرو را از پس هزار سال سرمشق روشنفکری می‌‌دانست و دست او را از «دره‌ی یمگان» بر شانه خود احساس می‌‌کرد. بی‌گمان مشابهت‌هایی میان خود و او می‌‌دید، که او نخستین شاعر و متکلمی بود که غزل را درشان خود نمی‌‌دید و وعظ و اندرز را وسیله‌ای برای ابلاغ اسلام سیاسی خود می‌‌دانست و مخالفان ایده‌های نجات‌بخش خود را در مرتبه‌ی ستوران می‌‌دید که شایستگی زیستن در میان آدمیان را نداشتند. این حجت خراسان آنگاه که می‌‌خواست پیرامونیان خود را مورد تفقد قرار دهد آن‌ها را جسدهایی می‌دید که جانی مغانه داشتند، و مرادش از جان مغانه داشتن، زیستن زمینی بود، یک زندگی عرفی.

تبعید فراسوی معنای سیاسی

آل احمد هم با قاطعیت آدمی که حرف خود را حجت می‌‌داند "غرب‌زده" را در مقابل انسان بومی می‌‌دید، و عرف جاری را در مقابل سنت. این گونه جدال و کشمکش میان گذشته و اکنون بیرون از ادبیات هم در جریان بود. اما حکم دوره این بود که "فعلا" پشت گوش انداخته شود تا مانع سیاسی از میان برداشته شود آنگاه در فضایی آزاد به این خرده‌ریز‌ها هم به نوبه خود پرداخته شود.

با این برداشت، مسئله‌ی تبعید در این دوره تنها معنایی سیاسی ندارد بلکه ریشه در کل یک فرهنگ دارد چنان که در دوره‌ی صفوی‌‌ها هم مسئله از این قرار بود. یعنی درگیری بنیادی میان حاکمیت و روشنفکران، در درجه نخست سیاسی نبود؛ در جهان‌نگری‌شان بود. دولت ایدئولوژیک، شاعران را وسیع‌مشربانی می‌‌دانست که به جیفه دنیا دل بسته بودند و شعرشان حرف‌های یاوه‌ای بود که در فضای قدسی صوفی شاه محلی از اعراب نداشت.

آنجا هم جدال بنیادی میان دنیای عرفی و آسمان قدسی‌ست. هر مدینه‌ی فاضله‌ای شاعران را بدآموز و اضافی می‌داند. اگر بپذیریم که جمهوری اسلامی نه حمله‌ی دوم تازیان است و نه نتیجه‌ی توطئه‌های خارجی، بلکه درست از اعماق جامعه و فرهنگ سر بر آورده است آنگاه ناگزیریم بپذیریم که تبعید در دوره‌ی جمهوری اسلامی تنها معنای سیاسی ندارد، و با جابجایی‌های سیاسی هم به پایان نخواهد رسید. و تبعید تن‌ها به صورت نفی بلد به اجرا در نخواهد آمد.

نظریه‌پردازان جمهوری اسلامی دایره‌ای ترسیم کرده بودند که با کسب قدرت سیاسی پر رنگ شد و بتدریج در طول سالیان تنگ و تنگ‌‌تر. در این مندل تازیانه و خون، "خودی"، "غیر خودی" را به شیوه‌های گوناگون، تاکنون حذف کرده است. تبعید در معنای نفی بلد یا ترک ناگزیر جغرافیا، آشکار‌ترین شکل بیرونی شدن است، که اگر کسی تن در ندهد با حذف فیزیکی بهایش را باید بپردازد.

مدینه فاضله‌ی جمهوری اسلامی، امر قدسی را دشنه و تازیانه‌ای کرده است تا هر چه زمینی و عرفی را تنبیه کند. ممیزی ادبیات این "میزان" را به روشنی به نمایش می‌گذارد، که در مفهوم "تهاجم فرهنگی" به بیان در می‌‌آید.

شکل‌گیری ادبیات تبعید در فردای انقلاب

ادبیات تبعید در‌‌ همان دیروز و فردای انقلاب پنجاه و هفت شکل گرفت. عده‌ای چنان بی‌سر و صدا ترک خان ومان کردند که کسی متوجه غیاب‌شان نشد؛ در انقلاب سهمی نداشتند. عده‌ای هم به ناگزیر خاموش شدند و به تبعیدی درونی تن در دادند. این دوره‌ی اول تبعید است.

دوره‌ی دوم با یورش سراسری به نیروهای مخالف و نهادهای دگراندیش آغاز می‌‌شود. دوره‌ی کوچ بزرگ. تا سال‌‌ها خود مسئله‌ی تبعید موضوع و مضمون آفرینش ادبی این تبعیدیان است. زبان این ادبیات عمومی و یک‌دست است.

هوشنگ گلشیری، نویسنده سرشناس نیز به‌رغم اقامت در ایران، مجبور به انتشار کتاب "جن‌نامه" خود در اروپا شد
هوشنگ گلشیری، نویسنده سرشناس نیز به‌رغم اقامت در ایران، مجبور به انتشار کتاب "جن‌نامه" خود در اروپا شد

هویت جاری درآثار این دوره، هویتی سیاسی‌ست. یا نیک اگر بنگریم مسئله‌ی هویت هنوز مطرح نیست. ساعدی در شماره دوم الفبا در مقاله‌ی "دگردیسی و رهایی آواره‌‌ها" نوشت: «آواره مدت‌‌ها به هویت گذشته‌ی خویش، به هویت جسمی و روحی خویش آویزان است. و این آویختگی، یکی از حالات تدافعی در مقابل مرگ محتوم در برزخ است. آویختگی به یاد وطن، آویختگی به خاطره‌ی یاران و دوستان، به هم‌رزمان و هم‌سنگران و به چند بیتی از حافظ، و...»

سازندگان ادبیات تبعید تا از این برزخ بگذرند باید دوره‌ای از سرگردانی و سرگشتگی را از سر بگذارنند. تا بند ناف را ببرند، تا در معنای شکست تأمل کنند، تا وارد جهان شوند، نخست باید بتوانند در خویشتن خویش بنگرند. از جمع جدا شوند، و در فردیت خود اندیشه کنند. تنوع و چندلایگی اگر در ادبیات تبعید است محصول این دوره باید به حساب آورد. عده‌ای هم البته از آغاز تا هنوزخود را، در ذهن و زبانی همواره یک‌دست، در هیأت "ما" می‌‌دیدند و می‌‌بینند.

شکل‌گیری زبان باز، زبان بی‌مانع و عریان، نوشتن از نفسانیات، ادبیات زنان، ادبیات اروتیک، در یک کلام، پرده‌های یک ادبیات سکولار؛ این‌ها همه دستاوردهای این دوره‌ی به خود آمدن است. (حدیث نفس تنگ منظر هم البته هست، و از هر چه دل تنگ‌ات خواست بگوی هم.) و تلاش برای بیرون آمدن از لاک خود و جهان را دیدن، و جهانی دیدن. و از فاصله دیدن سنت و فرهنگ خود.

ادوارد سعید گفته است: «روشنفکر باید در حاشیه باشد. نباید به قدرت نزدی کشود باید در "تبعید" زندگی کند، باید خارج از سنن و هویت ملی‌ای باشد که در آن می‌‌زید تا بتواند مسائل را جهانی ببیند.»

ادبیات تبعید همچون یک فرصت

از این منظر ادبیات تبعید، یک فرصت است؛ فرصت در خود و فرهنگ خود نگریستن، بیرون از روزمرگی و اجبارهای تاریخ، بیرون از موانع و محدودیت‌‌ها، امکان ومکانی برای یک بازنگری بنیادی در ادب و فرهنگ گذشته، که هیولاوار بر ذهن و زبان ما سایه انداخته است. و‌ گاه نور و نگاه را از زندگی اکنونی و اینجایی ما سلب می‌کند.

شهرنوش پارسی‌پور، یکی از داستان‌نویسان معروف ایرانی که مجبور به فعالیت در خارج کشور شد
شهرنوش پارسی‌پور، یکی از داستان‌نویسان معروف ایرانی که مجبور به فعالیت در خارج کشور شدعکس: DW / Shahram Islami

نمی‌توان تبعیدی بود و فکر نکرد که: آیا سیاست و فرهنگ حاکم بر ایران جمهوری اسلامی از آن ادب و فرهنگ گذشته تغذیه نمی‌کند؟ اما اداره‌ی این نگاه باز، با چسبیدن به هویت‌های بسته و نخ‌نما و بی‌رمق هرگز میسر نیست.

در سی و چند سال گذشته، تبعید موقعیت سیالی داشته؛ عده‌ای "بازگشته‌اند" و یا با مهاجر نامیدن خود خواسته‌اند تعریف تبعید را سیال‌‌تر کنند و یا به احساس بی‌ریشگی خود پایان دهند. شمار قابل توجهی هم راهی دیار تبعید شده‌اند؛ فردی و یا در پی سرکوب جنبشی اجتماعی.

"غریب در وطن خویش" راه‌‌ها را به روی خود بسته دیده و در جستجوی آسمانی دیگر رو به ساحل‌های دیگر گام زده است. و "بی‌وطن" به ریشه‌‌ها خواسته است برگردد، این "موقعیت بازگشتگی" (تعبیر و تعریفی از علی فردوس) نشان روشنی از گیر و گره‌های ریشه‌ای‌ست. بیان دوره‌ی فترت میان امر قدسی و عرفی‌ست.

ادبیات، صحیفه‌ای زمینی

نیما یک بار نوشته بود: «آسمان مرده است.» بی‌تردید مرادش این بود که ادبیات دیگر رسالتی آسمانی ندارد. ادبیات، ابلاغ سخن انسان بر انسان است؛ گفت‌وگویی بر روی زمین. صحیفه‌ای زمینی.

حاکمیت جمهوری اسلامی خود را پاسدار ارزش‌های آسمانی و قدسی بر روی زمین می‌‌داند، و مشکلی هم که با ادبیات دارد بیشتر از این منظر است. عرصه‌هایی در ادبیات "خط قرمز" جمهوری اسلامی‌ست، به این لحاظ عرصه‌های تبعید وجود دارد؛ مناطق ممنوعه. مثل پاره‌های گم شده و غایب یک متن، مثل نقطه‌چین، که می‌‌تواند ادبیات دوره‌ای را به شیری بی یال و دم تبدیل کند.

آفرینش ادبی به معنای فرمی از زیستن هم هست، و یا به تعبیری ادبیات محصول شکلی از زیستن است. در این معنا تبعید حذف یا راندن عرصه‌های ممنوعه، و فرم‌هایی از زندگی‌ست که اخلاق "مدینه‌ی فاضله" را فاسد می‌‌کنند.