علی خامنهای، رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران، روز ۲۹ فروردین در دیدار با دانشجویان گزینششده در ماه رمضان مخالفت خود با "رفراندوم" را به نمایش گذاشت و در ادعایی نادرست مدعی شد که در هیچ کجای دنیا بر سر مسائل اصلی رفراندوم برگزار نمیکنند. او دلیل مخالفتش را "فقدان امکان تحلیل" از سوی مردم دانست.
ریشهیابی اظهارات خامنهای از جهات مختلف قابل بررسی است. وی ابتدا صورتبندی غلطی از موضوع ارائه کرد. رفراندوم برای هر موضوعی کاربرد ندارد، بلکه وقتی در چارچوب روال موجود بنبست و یا تنگنایی به وجود میآید و یا قرار است در مورد موضوعی مهم برای سرنوشت یک ملت و کشور تصمیمگیری شود، رفراندوم موضوعیت پیدا میکند.
رفراندوم به عنوان روشی در دمکراسی مستقیم یا ابزار رجوع به افکار عمومی در دمکراسیهای نمایندگی، پدیدهای قدیمی و ریشهدار در جهان است. نظامهای سیاسی دمکراتیک دنیا به فراخور از این ابزار استفاده میکنند. در واقع هنگامی که میخواهند تصمیمی را بگیرند که فراتر از حوزه قانونگذاری متعارف است، آن را به همهپرسی میگذارند.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
دکتر محمد هاشمی، حقوقدان برجسته، اشکال همهپرسی را این چنین توضیح میدهد: «همهپرسی تقنینی است، یکی سیاسی و دیگری همهپرسی اساسی. در مورد همهپرسی تقنینی مراجعه به آرای عمومی میتواند منجر به قانونگذاری شود. همهپرسی سیاسی هم زمانی صورت میگیرد که رییس کشور برای اتخاذ تصمیمات سیاسی و برای کسب اکثریت آرای عمومی به آن مراجعه میکند. اما همهپرسی اساسی زمانی است که قصدی برای تغییر قانون اساسی وجود دارد.»
استدلال خامنهای وضعیت را بغرنجتر کرده و بیاساسی ادعایش را بیشتر آشکار میسازد. شدت دور بودن این ادعا از واقعیت آن چنان بود که حتی برخی از نیروهای درون نظام نیز محافظهکاری را کنار گذاشته و آشکارا این ادعا را نقد کردند.
همهپرسی نیز مشابه انتخابات است که در نهایت مردم کارگزاران و تصمیمگیران را انتخاب میکنند. برخلاف ادعای سطحی خامنهای، در هر موضوعی راهحلهای کارشناسی و دانشبنیاد یکسان و قابل اجماع بین اهل فن وجود ندارد و ناگزیر باید بین گزینههای موجود انتخاب سیاسی انجام شود. از سوی دیگر بسیاری از مسائل حکمرانی در نهایت باید توسط نمایندگان مردم انجام شود. مباحث کارشناسی در فرایند تصمیمسازی موضوعیت پیدا میکنند. از سوی دیگر متوسط توان تحلیل مردم از حکومت و شخص خامنهای به صورت نسبی بیشتر است. بارها خطاهای تحلیلی خامنهای با هزینههای گزاف برای کشور آشکار شده است، اما او مسئولیتی را نپذیرفته است.
بنابراین اظهارات فوق برگ تایید دیگری از مخالفت اصولی خامنهای با دمکراسی و برخورد ابزاری او با انتخابات و ارجاع به مردم است. جمهوری اسلامی از بدو تشکیل تا کنون و در کل دوران رهبری تقریبا ۳۴ ساله خامنهای مدعی بوده که از حمایت اکثریت مردم ایران برخوردار بوده و سیاستهایش در تراز خواست مردم و بازتاب اصل "میزان رای ملت است" بوده است. اما در واقع در نگاهی پوپولیستی با مهندسی انتخابات و تاکید بر جنبههای شکلی و محتوازدایی از آن در چارچوب سرمشق اقتدارطلبی و الیگارشی عمل کرده است.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
اساسا در تئوری ولایت فقیه که مبنای نظری نهاد ولایت فقیه به عنوان منشا اصلی ساختار قدرت در جمهوری اسلامی است، انسان آزاد به مثابه سوژه خودمختار و آگاه به رسمیت شناخته نشده است. ابتنای ولایت فقیه بر قیممآبی و ضرورت پیروی توده مردم از رهبر آگاه و فرهمند استوار است؛ امری که بین گرایشهای مختلف اقتدارگرا در عرصه سیاسی ایران مشترک است که با ارجاع به مفاهیم و سنتهای پیشامدرن گستره انتخاب مردم و توان فهم و درک سیاسی آنها را محدود میپندارند. در یک آسیبشناسی تاریخی و فرهنگی، ریشهدار بودن مناسبات مبتنی بر پدرسالاری سیاسی (پاتریمونیال) در مخالفت با همهپرسی به عنوان یکی از ابزارهای مشارکت سیاسی همگانی و عدالت سیاسی اثرگذار است.
از این رو مخالفت دگرباره خامنهای با "رفراندوم" فقط گویای ویژگی اقتدارطلبانه مندرج در نظریه و نهاد ولایت فقیه نیست، بلکه یک استکبار فکری متکی بر باور به صغارت عموم ملت را آشکار میکند. از دید او، حکمرانی محدود به خواص است و مردم به نام "عوام" استضعاف ذهنی دارند که راه علاجش پیروی از حاکم "اصلح" است.
نخبهگرایی در نظام باور خامنهای جایگاه ویژهای دارد. این عامل در کنار متغیرهای دیگری چون "خودشیفتگی بدخیم"، "رهبر شدن تصادفی" وی، "بخت و اقبال بلند در عبور از چالشها" و "ذهنیت توطئهزده و مالیخولیایی" باعث شده تا او دچار توهم خودبرتربینی مفرط شود.
البته مخالفت با اصل رفراندوم مختص خامنهای نیست؛ برخی از نیروهای مخالف نیز نسبت به همهپرسی حساسیت منفی داشته و به شکل مطلق همهپرسی را رد کرده و در نگاهی مغالطهوار آن را به پوپولیسم تنزل میدهند. در حالی که رفراندوم به خودی خود واجد ارزش نیست و یک راهکار ابزارگونه است که در شرایط مختلف میتواند نتایج متفاوتی داشته باشد.
در واقع رفراندوم نه دارویی شفابخش برای حل همه معضلات اجتماعی است و نه بلای دردسرآفرینی که باید همیشه از آن احتراز کرد. رفراندوم در نهایت اراده اکثریت در فضای عمومی شکلگرفته را نمایان میسازد.
خامنهای در بیان مخالفت با همهپرسی، که از دوران اصلاحات تا کنون جلوی استفاده از آن را گرفته، دچار تناقض هم هست. او بارها از برگزاری رفراندوم فروردین ۵۸ تجلیل کرده و آن را نشانه قدرت نظام دانسته است. همچنین بارها خواهان برگزاری همهپرسی در مورد حل منازعه اسرائیل و فلسطین با حضور همه فلسطینیهای ساکن در دنیا شده است. بر مبنای استدلال او مردم چون امکان تحلیل ندارند، نتایج این همهپرسیها هم زیر سئوال میرود.
اما در واقع خامنهای به عنوان نفر اول قدرت نظامی که در عین اقتدارطلب بودن از فرم انتخابات برای مشروعیتبخشی و ایجاد مقبولیت صوری استفاده میکند، بیش از آنکه با اصل رفراندوم مخالف باشد با نتایج و پیامدهای آن در عرصه سیاسی مشکل دارد.
او در کل دوران رهبریاش سرمایهگذاری زیادی بر جلوگیری از سازمانیافتگی جامعه، قدرت پیدا کردن احزاب ولو خودیها و تقویت مناسبات جامعه تودهای کرده است. از دید وی و بلوک قدرت حامیاش حضور مردم در راهپیماییهای حکومتی خود را نشان میدهد که با تدابیر و برخورداری از امکانات عمومی به صورت تبعیضآمیز برگزار میشود. نیروهای مستقل، منتقد و مخالف جامعه نه تنها چنین امکانی ندارند، بلکه در صورت حضور در خیابانها با برخورد امنیتی مواجه میشوند.
گروههای فشار موسوم به "حزبالله" و "آتش به اختیارها" ماموریت بازدارندگی و ارعاب مخالفت با نظام و سیاستهای مورد نظر خامنهای در خیابان و دیگر اماکن عمومی را بر عهده دارند. مخالفت نهادینهشده با اعتصاب و اعتراضهای خیابانی اقشار مختلف مردم و سرکوب مستمر آنها، اراده اقلیتسالاری حاکم را نشان میدهد که خود به فقدان مقبولیت اجتماعی آگاه است.
در این چارچوب جایی که امکان کنترل انتخابات در محدودههای مورد نظر باشد، آنگاه "فقدان قدرت تحلیل مردم" مشکلساز تصور نمیشود، یا اگر مشابه همهپرسی غیردمکراتیک بر سر آری یا نه گفتن به نظام جمهوری اسلامی تناسبی با موازین انتخابات آزاد و منصفانه نداشته و اطمینان بالایی از نتیجه دلخواه وجود داشته باشد، آنگاه همهپرسی نه تنها جایز خواهد شد، بلکه مایه افتخار نیز محسوب میشود.
اما خامنهای در حال حاضر از برگزاری رفراندوم چنین اطمینانی ندارد. همچنین طرح بحث آن و عملی شدنش حتی در موضوعات غیراصلی را نیز تهدیدی برای اعمال قدرت فراگیر خود در نظام میداند. در واقع غلط نیست اگر گفته شود که او پذیرش رفراندوم را آلترناتیو نقشآفرینی خود در نظام سیاسی و آغاز متزلزل شدن رهبری مطلقهاش ارزیابی میکند. علاوه بر این، توجه به رفراندوم گفتمان اصلاحطلبی و تجدیدنظرطلبی در داخل حکومت و گذار از جمهوری اسلامی را تقویت میکند.
از این رو در سطح سیاسی و نگاه کوتاهمدت مخاطب خاص مخالفت خامنهای، میرحسین موسوی و حسن روحانی بودند که اولی رفراندوم را بیرون از نظام و برای تعیین تکلیف جهت عبور از آن طرح کرد و دومی در داخل نظام و بر سر سیاستهای کلی. هراس از دوقطبی شدن جامعه و تسریع زوال حکومت علت دیگری برای مخالفت خامنهای با رفراندوم است.
در سطرهای بالا چرایی مخالفت خامنهای با رفراندوم شرح داده شد که جنبههای معرفتی، روانی و سیاسی دارد. در نتیجه، رفراندومگریزی و تابوسازی از آن تبدیل به مسالهای حیثیتی و بخشی از هویت سیاسی مورد نظر رهبری جمهوری اسلامی و حامیان اصلیاش شده است، تا جایی که علیرضا پناهیان، منبری حکومتی، رفراندوم را "رمز اتاق فکر جاسوسپرور" مینامد.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.