در پی مرگ ژینا مهسا امینی، خیزشی سراسری در ایران آغاز شد که اکنون وارد سومین ماه تداوم شکوهمند خود شده است. دانشجویان از همان نخستین روز بازگشایی دانشگاهها ستون بنیادین و تداومبخش جنبش بوده و هستند. آنان بغض فروخورده چهاردهه درد و رنج را با تمام وجود فریاد میزنند. دانشجویان با مقاومت در برابر نیروهای سرکوبگر، در واقع تداومبخش جنبشی هستند که بر تارک آن شعار "زن زندگی آزادی" میدرخشد. آنان از یکسو به جنبش سراسری جان میبخشند و از سوی دیگر خواستهای صنفی خویش را پیش میبرند.
آیا جنبش دانشجویی میتواند در ادامه خویش، پایانی باشد بر "اسلامی کردن" دانشگاهو حضور چهلساله "وحدت حوزه و دانشگاه"؟
دولت و دانشگاه
طبق آماری که "مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی وزارت علوم" منتشر کرده است، جمعیت دانشجویی در سال تحصیلی ۹۶-۹۵ چهار میلیون و ۷۳ هزار و ۸۲۷ نفر بود که در سال تحصیلی ۹۷-۹۶ از شمار آن اندکی کاسته شده است.
بر اساس این آمار، هماکنون سه میلیون و ۱۷۳ هزار و ۷۷۹ دانشجو در داخل کشور مشغول تحصیل هستند. بر این آمار باید ۵۱ هزار و ۶۰۰ دانشجویی را نیز افزود که از سوی دولت برای ادامه تحصیل به کشورهای دیگر اعزام شدهاند. قابل ذکر است که آمار دانشجویانی که به خرج خود در دانشگاههای جهان مشغول تحصیلاند و آمار دقیقی از آن در دست نیست را نیز باید به این مجموعه افزود. جالب است بدانیم، ایران در شمار ده کشور نخست جهان است که از سوی دولت دانشجو به خارج اعزام میکند.
اگر آمار آخرین سرشماری کشور را معیار قرار دهیم، پنج درصد از جمعیت ۸۵ میلیون نفری ایران دانشجو هستند.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
در ایران ۲۵۶۹ دانشگاه وجود دارد که تعداد این دانشگاهها همچنان در حال افزایش است. در هر شهر و روستایی دانشگاه تأسیس شده است. از این میان تنها ۱۴۱ دانشگاه دولتی هستند که زیرنظر وزارت علوم در ۳۱ استان کشور فعالیت دارند. ۵۳۰ واحد آنها سهم "دانشگاه آزاد" است. ۳۰۹ واحد به مؤسسههای "غیرانتفاعی" و ۴۶۶ واحد آن به "مرکز پیام نور" تعلق دارد.
اگر جمعیت را معیار قرار دهیم، در هیچ کشوری از جهان این تعداد دانشگاه وجود ندارد. تعداد دانشگاه در بیشتر کشورهای پیشرفته جهان پایین ۵۰۰ واحد است. برای نمونه آلمان ۴۱۲، بریتانیا ۲۹۱، کانادا ۳۲۹، هلند ۴۲۳ دانشگاه دارند. تعداد دانشگاه در کشورهای اسکاندیناوی که در شمار پیشرفتهترین مراکز آموزش عالی در جهان هستند، از ۱۰۰ پایینتر است. چین با جمعیتی بالای یک میلیار نفر ۲۳۱۰ دانشگاه دارد و هند با حدود همین جمعیت ۴۰۰۴ دانشگاه. آمریکا نیز با ۳۲۳ میلیون نفر جمعیت تنها ۳۲۸۰ دانشگاه دارد. در میان کشورهای آسیایی ژاپن با ۹۸۷ دانشگاه رکورددار است.
کشورها بر اساس نیازهای داخلی خویش دانشجو تربیت میکنند. هدف این است که امور کشور با دستان متخصصهای ملی اداره شود. اگرچه این معیار با جهانی شدن (گلوبالیزاسیون) اندکی بههم ریخته، اما هنوز هر کشوری برای پیشرفت و تأمین کادرهای فنی و تخصصی، با توجه به نیازهای داخلی خود دانشگاه تأسیس میکند و دانشجو میپذیرد.
آیا ایران به این همه دانشگاه و دانشجو نیاز دارد؟
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
در خبرگزاریهای داخلی گزارشهایی منتشر شده مبنی بر اینکه هماکنون مسؤلین برخی از شهرها و استانها به دنبال دریافت مجوز برای راهاندازی دانشگاه و مؤسسههای آموزش عالی جدید هستند؛ به این علت که در بسیاری از کلاسهای دانشگاهها جا برای نشستن دانشجویان وجود ندارد و آنان مجبورند ایستاده در کلاس حضور یابند. وزارت علوم اما چنین مجوزی را فعلاً صادر نمیکند.
شاید با نگاهی به آمار رشتههای دانشجویی موضوع اندکی روشنتر شود. طبق آمار، بیشترین گروه تحصیلی را در دانشگاههای ایران رشته علوم انسانی با یک میلیون و ۶۱۶ هزار و ۷۴۲ دانشجو به خود اختصاص داده است. رشتههای علوم پایه با ۲۰۹ هزار و ۸۱ نفر، علوم پزشکی با ۲۴۹ هزار و ۱۳۱ نفر، فنی و مهندسی با ۷۶۲ هزار و ۳۴۱ نفر، کشاورزی و دامپزشکی با ۱۱۵ هزار و ۲۶۱ نفر و هنر با ۲۲۱ هزار و ۴۹۳ نفر در ردههای بعدی قرار دارند. به بیانی دیگر، ۵۱ درصد دانشجویان کشور در رشتههای علوم انسانی، ۲۴ درصد در رشتههای فنی و مهندسی، ۸ درصد در علوم پزشکی و ۴ درصد در بخش کشاوری و دامپزشکی مشغول تحصیل هستند.
آیا فارغالتحصیلان دانشگاههای ایران امکان کار در داخل کشور را دارند؟ بر اساس گزارشهای منتشرشده در خبرگزاریهای داخلی، در سال ۱۴۰۰ بیش از ۴۰ درصد فارغالتحصیلان کشور بیکار بودهاند. این رقم تا ۴۵ درصد نیز گزارش شده و همچنین اعلام کردهاند که آمار فارغالتحصیلان بیکار در برخی از استانهای کشور مانند گیلان، مازندران و گلستان ۶۶ درصد بوده است.
به بیانی دیگر، تقریباً نیمی از دانشجویان کشور امیدی به کار در ایران ندارند. اگر بختیار باشند، جذب بازار کار در دیگر کشورها خواهند شد و اگر نتوانند از کشور خارج شوند، مجبور به کارهایی مثل دستفروشی خواهند شد و یا پرداختن به مشاغلی که نیاز به تخصص ندارند. چنین آیندهای در انتظار بیشتر فارغالتحصیلان رشتههای علوم انسانی است.
رشتههای تاریخ، جغرافیا، و هوافضا بیشترین نرخ بیکاری (۶۷ درصد) را دارند. در مقطع دکترا نیز بر این رشتهها باید زبان انگلیسی و عمران را افزود. سهم زنان هم در بیکاری تقریباً سه برابر مردان است.
در روند "دانشگاهسازی و دانشجوپروری" در ایران سود و سرمایه نقش مهمی داشته و دارد. در خالی کردن جیب خانوادهها برای تحصیل فرزندانشان، هدف نه تولید سرمایه ملی، بلکه سود شخصی است.
دانشجویان و دولت
در پی انقلاب ۵۷ نخستین یورش به دانشگاه و دانشجویانی که با پیروزی انقلاب "بهار آزادی" را تجربه میکردند، در فروردین سال ۵۹ آغاز و سرانجام با تأیید خمینی و دستور "شورای انقلاب" به بسته شدن دانشگاهها انجامید. در خشونت حاکم، نیروهای حزبالله دانشگاه را به خاک و خون کشیدند و عدهای از دانشجویان کشته شدند. در پی آن، با "انقلاب فرهنگی" و تعطیل شدن مراکز آموزش عالی، در "پاکسازی" دانشگاهها هزاران دانشجو و استاد دگراندیش اخراج شدند.
با "انقلاب فرهنگی" ۲۶ دانشگاه موجود در ایران به همراه ۵۰ دانشسرای عالی و ۱۶۸ مؤسسه آموزش عالی با ۱۸۰ هزار دانشجو از ادامه فعالیت بازماندند. خمینی در پیام نوروزی خود در فروردین ۵۹ بر تصفیه دانشگاهها تأکید کرد و گفت باید «اساتیدی که در ارتباط با شرق و غربند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی».
با اشغال سفارت آمریکا توسط "دانشجویان خط امام" که با نظر و تأیید خمینی انجام گرفته بود، بدبینی خمینی نسبت به دانشگاه کاهش یافت. او پیشتر در مخالفت با دانشگاه اعلام کرده بود که «تمام این مصیبتها که برای بشر پیش آمده است، ریشهاش از دانشگاه بوده... دنیا را دانشگاه به فساد کشانده است».
یکی از آماجهای "شورای انقلاب فرهنگی" با هدف اسلامی کردن دانشگاهها، "وحدت حوزه و دانشگاه" بود. در این راستا نه تنها دانشجویان دگراندیش از حضور در دانشگاه بازماندند، بلکه متون درسی نیز مورد بازبینی قرار گرفت و تحقیق و پژوهشهای علمی محدود شد. در گزینش دانشجو و استاد "گزینش عقیدتی" در کنار "گزینش علمی" قرار گرفت. زن و مرد نیز در کلاسهای درس از هم جدا شدند.
در ۲۷ آذر سال ۱۳۶۱ پس از آن که عده زیادی از دانشجویان کشور در زندانهای رژیم محبوس شده و بسیاری از فعالان دانشجویی اعدام شده بودند، دانشگاههای کشور، پس از ۳۰ ماه تعطیلی، با سیمایی دیگر گشوده شدند. این روز در تقویم جمهوری اسلامی به عنوان روز "وحدت حوزه و دانشگاه" ثبت شده است.
در سکوت مرگبار حاکم، اینبار دانشجویانی نیز در دانشگاهها حضور داشتند که "صلاحیت علمی" خویش را نه در مدرسه، بلکه در سپاه پاسداران و بسیج و جبهههای جنگ کسب کرده بودند و به عنوان "دانشجوی سهمیه" در کلاسهای درس حضوری فعال داشتند. هماینان نقش چشموگوشهای رژیم را در دانشگاهها برعهده داشته، نقش بازدارندهای در هر جنبش و اعتراضی بازی میکردند. عدهای از همین افراد بعدها به عنوان استاد جذب مدارس آموزش عالی شدند و یا در پستهای کلیدی نظام نقش آفریدند.
این روند در محیط خفقان حاکم موج گستردهای برای گریز از ایران پدید آورد. در میان این افراد میتوان از استاد و دانشجوی اخراجی گرفته تا گریزندگان سیاسی و مشتاقان به تحصیل و حتی صاحبان سرمایه را یافت. آنان کشور را ترک میگفتند، زیرا دیگر امکانی برای ادامه زندگی در آن نمییافتند. اینان در واقع بزرگترین سرمایههای علمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایران بودند.
با اینهمه رژیم موفق نشد دانشگاه را به تسخیر خویش درآورد. بنیان گذاشتن تشکلهایی چون "دفتر تحکیم وحدت" (سال ۵۸)، "دانشجویان خط امام"، "اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان" (سال ۵۹)، "اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان" (سال ۶۸)"، "جبهه متحد دانشجویی" (دهه ۷۰)، طیفهای مختلف و انشعابکرده "دفتر تحکیم وحدت" (دهه ۸۰)، "شورای هماهنگی دانشجویان اصلاحطلب"، "شوراهای احیای انجمن اسلامی" (سال ۹۲)، "اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان پیرو خط امام" (سال ۹۳)، "اتحادیه تشکلهای اسلامی دانشجویان ایران" (سال ۹۴) و دهها تشکل دیگر، نتوانستند دانشجویان کشور را نمایندگی کنند.
"شورای صنفی دانشجویان" که در دهه ۷۰ در چند دانشگاه بنیان گرفت، در این میان کوشید تا بهگونهای مستقل دانشجویان کشور را در فعالیتهای صنفی نمایندگی کند، اما نتوانست به کار خویش ادامه دهد و سرانجام در بیشتر دانشگاهها منحل شد. حال این شورا در جنبشهای اخیر دانشجویان دگربار فعال شده است.
از "واقعه ۱۸ تیر ۱۳۷۸" به عنوان بزرگترین رخداد دانشجویی پس از انقلاب یاد میکنند. در این روز دانشجویان به توقیف روزنامه "سلام" که نامه محرمانه سعید اسلامی به دری نجفآبادی را در رابطه با "قتلهای زنجیرهای" منتشر کرده بود، به اعتراض برخاستند. در درگیریهای دانشجویان و نیروهای امنیتی و لباس شخصی و "انصار حزبالله" که به کوی دانشجویان دانشگاه تهران کشیده شده بود، به روایتی هفت دانشجو کشته شدند و بسیاری مجروح. دامنه اعتراضها به دیگر دانشگاههای کشور نیز کشیده شد، ولی سرانجام سرکوب شد.
دانشجویان در کنار مردم
دانشگاه و دانشجو در ایران امروز چه مقام و جایگاهی دارد؟ جامعه چه انتظاری از آنان دارد و آنها از جامعه چه میخواهند؟ مردم در خیابانها بغض چهلساله خویش را فریاد میزنند. آنان با شعار زن زندگی آزادی، میکوشند به آن زندگی دست یابند که در این سالها از آنها دریغ شده است.
دانشجویان نیز در همین راستا، همراه و همگام با مردم، با آنها همصدا شده، میکوشند به چهاردهه خلافت اسلامی بر دانشگاه نقطه پایان بگذارند. آنان میکوشند به عمر "انقلاب فرهنگی"، به تبعیضهای جنسی و دینی، به خشونت، به درهمتنیده شدن دین و احکام اسلامی با دانشگاه و متون آموزشی پایان بخشند.
به نظر میرسد که یکی از اهداف اصلی دانشجویان پایان بخشیدن به پروژه حکومتی "وحدت حوزه و دانشگاه" و دست یافتن به دانشگاهی با استانداردهای جهانی باشد؛ یعنی تبدیل دانشگاه حکومتی کنونی به نهادی ملی در جهان مدرن.
آنان اعلام کردهاند که دانشگاه به عنوان یک نهاد مدنی، برای "سیاستزدایی کردن از دانشگاهها" در کنار و همراه مردم معترض در سراسر کشور است.
حیات جنبش دانشجویی، هرچه باشد، اینبار چنان با زندگی مردم در خارج از دانشگاه تنیده شده که به خوبی نشان میدهد، پایان بخشیدن به مشکلات دانشگاه بدون برآورده شده خواستهای عمومی مردم ناممکن است. شاید به همین علت باشد که دانشگاه امروز به سنگر مقاومت و مبارزات اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است. به این جنبش و چنین مقاومتی باید امیدوار بود.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.