داریوش آشوری: مصاحب فضای یخزدهی زبان فارسی را شکست
۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبهداریوش آشوری در زمینهی درنگ و پژوهش در چند و چون علم و اندیشهی مدرن و کاستیهای بسط و گسترش آن در ایران، نامی آشناست. زبان فارسی معاصر و تحولات آن، از جمله در زمینهی فرهنگنامهنویسی و دانشنامهنگاری نیز، در کانون توجه و تلاشهای او قرار داشتهاند. آشوری خود در غنیسازی زبان فارسی در زمینههای علمی و فلسفی و سیاسی ایدهها و کارهای قابل اعتنایی ارائه داده است. " فرهنگ علوم انسانی" او شامل صدها ترکیب و واژهی اشتقاقی تازه برای گسترش زبانِ فارسی در زمینهی علوم انسانی و فلسفه است.
آشوری دو سالی در دوران دانشجویی امکان مییابد که با دکتر غلامحسین مصاحب آشنا و همکار شود و از نگاه و روش علمی او نکات بسیار فراگیرد. او مصاحب را چهرهای استثنایی در ایران میداند که که در رهبردن به "گوهر جویندگی و پویندگی علم مدرن" و در درک و رعایت "روشمندی علمی" بیهمتاست.
۲۱ مهر ۱۳۸۸ سیامین سالگرد خاموشی پدر دائرهالمعارفنویسی مدرن به زبان فارسی است. به این مناسبت از آشوری در بارهی شناختش از دکتر مصاحب و ارزیابیاش از کارنامهی او، به ویژه در تدارک و تهیهی دائرهالمعارف، پرسیدهایم.
دویچه وله: آقای آشوری شما از استاد مصاحب بهعنوان آموزگار روشمندی یاد کردهاید. این روشمندی یا کار متدیک که ما در آثار مصاحب میبینیم، واجد چه شاخصهایی بوده و چرا تا به امروز در جامعهی علمی ایران دستنیافتنی به نظر میآید؟
داریوش آشوری: دلیل اصلیاش به نظر من این است که ما به علم مدرن و زمینهها و لوازمش توجه نداشتیم. در یک حد خیلی محدود علم کاربردی در حوزهی مهندسی، پزشکی و امثال اینها، ایرانیانی رفتند و آموختند و آمدند و بهکار بستند. اما مایه و پایهی اصلی علم که موجب دستاوردهای متفاوتی هم در حوزهی علوم طبیعی و علوم انسانی میشود و هدفش هم رسیدن به حقیقت و به یقین در مورد پدیدهها از هر نوع و جنسی است، نیازمند روش است. پایههای این روشمندی نیز اول در علوم طبیعی، یعنی نجوم و فیزیک گذاشته شده و کسانی ماننند کپرنیک و کپلر و گالیله و نیوتن بنیادگذار و بسطدهندهی آن بودهاند. بعد هم دامنهی این روشمندی به حوزهی علوم بیولوژیک، علوم زیستشناسی، فیزیک، شیمی و سپس به حوزهی علوم انسانی کشیده شده است. همهی اینها بر پایهی روش بنا شدهاند و بدون روش نمیشود در آنها دستاورد علمی داشت. یعنی براساس صرف احساس، یا آنچه من میگویم، یا براساس اتوریتهی شخصی یا براساس صرف احساس شخصی، مثل آنچه در حوزهی عرفان یا در حوزهی شعر و ادبیات گفته شده، اینها نامش دستاورد علمی نیست. چون دستاورد علمی باید بر مبنای روش باشد. روش هم باید به دیگری قابل انتقال باشد، توسط دیگری قابل فهم باشد و یکدست باشد. اصل یکدستی روش، اصلی اساسی است، و اینها چیزهایی است که در فضای زندگی ما نیامده است. ما همچنان ذهنیتمان ذهنیت ادبی یا حداکثر ذهنیت فلسفی است. به همین جهت میبینیم که روشنفکران و آدمهای با ذوق و آدمهایی که خلاقیتی در فضای ما دارند، همه به ادبیات و فلسفه مشغولند و کمتر کسی را میبینید که سراغ علم رفته باشد؛ حداکثر این است که علم را در حد مهندسی و پزشکی میآموزند که علم کاربستی (Applied science) است، ولی در مبادی و ریشههای علم کسی تحقیق و تفکر نمیکند.
این به اصطلاح تک بودن و یگانه بودن آقای مصاحب ناشی از چیست؟ یعنی کدام شرایط و ویژگیهای شخصی و اجتماعی و فرهنگی باعث میشود که مصاحب در سکویی بایستد که هنوز هم ظاهراً بیرقیب است؟
بهرحال در همه فضاهای انسانی آدمهای استثنایی هستند و متأسفانه در جامعهی ما این آدمهای استثنایی روششان، زندگیشان و نوع برخوردشان با مسایل تبدیل به یک حرکت و جریان اجتماعی نمیشود. به همین دلیل در همهی زمینهها کم و بیش که آدمهای با استعدادی میآیند و کارهایی میکنند و بعد از خود آنها این حرکت هم قطع میشود، تمام میشود و کمتر کسی دنبالش را میگیرد. مصاحب به دلیل خصوصیات شخصیاش، به دلیل عشقی عجیبی که به علم داشت، و به دلیل اقامتش در اروپا و تحصیلاش در کمبریج به ذات و جان علم مدرن راه برده بود. خب خیلیهای دیگر هم رفتند، هزاران هزار از جامعهی ما رفتند یا حالا چون ما در فرنگ هستیم، آمدهاند به فرنگ و به این دانشگاهها رفتهاند، اما میان آنها خیلی انگشتشمار کسانی هستند که به مسئلهی ذات و ماهیت علم اندیشیده باشند، یا روشهای علمی را آنچنان که باید آموخته باشند. بلکه اغلب سر کلاسها چیزهایی گرفتند و این محفوظات را هم در کلاسهای دانشگاه عیناً تحویل دانشجو دادند یا به صورت علم کاربستی در حوزهی پزشکی، مهندسی یا غیره به کار بردند. حالا دلیل اصلی این که مصاحب چرا اینجور شده، نمیدانم. کمی هم بستگی به شخصیت و روانشناسی دارد. یعنی حتماً یکمقدار زیادی به شخصیت و روانشناسی این آدم پیوند دارد، به اضافهی درجهی خیلی بالای هوشی او. در واقع مصاحب یک نابغه بود، شاید بتوانیم موقعیت ممتاز او را این طور توجیه بکنیم.
شما در موفقیت کار دائرةالمعارف نویسی مصاحب تا حدودی شرایط دههی ۴۰ را دخیل میدانید. آن شرایط چه شرایطی بوده؟ یعنی چه چیزهایی دست به دست هم دادند که آن وضعیت برای نوشتن دانشنامهی مصاحب پدید آمد؟
ببینید، در این سالهای اخیر توجه خاصی پیدا شده است به دههی ۴۰ ایران که امتدادش هم میرسد به نیمههای دههی ۵۰. در آن دوره شرایط خاصی فراهم شد. یعنی بعد از کودتای ۲۸ مرداد و آن ماجراها یک دوران سکون و آرامش سیاسی پدید آمد. از لحاظ امکانات مادی هم درآمد نفت افزایش پیدا کرد و برنامههای توسعه اقتصادی موفقی به اجرا گذاشته شد. مثلاً برنامهی چهارم اقتصادی که در همین دههی ۴۰ انجام شد، در مقیاس ایران برنامهی موفقی بود. بهرحال، ایران در آن شرایط جامعهای بود که مثل همهی جوامع جهان سومی دینامیزمی پیدا کرده بود که بتوان در آن کارهایی انجام داد. و طبیعتاً آدمهایی که ابتکار داشتند و پرانرژی بودند و دلشان میخواست کاری بکنند، پیشگام میشدند. یکی از این آدمهای استثنایی مرحوم همایون صنعتیزاده بود که چند هفته پیش فوت کرد. او براساس امکاناتی که یک ناشر آمریکایی داشت، مؤسسهی فرانکلین را تأسیس کرد. صنعتیزاده چون آدم خیلی مبتکر و هوشمندی بود و همچنین دنبال آدمهای قابل میگشت، مؤسسهی فرانکلین را واقعاً تبدیل به یک محیط فوقالعادهای کرد که آثار خیلی بزرگی در همهی زمینههای نشر در ایران داشت. ازجمله همین به اصطلاح کار فن ویراستاری را آنجا راه انداخت، یا تکنولوژی چاپ و کیفیت چاپ را در ایران خیلی بالا برد و ازجمله برای پروژهی دائرةالمعارف به سراغ مصاحب رفت. مصاحب بهترین کس و تنها کسی بود در ایران که میتوانست این کار را بکند. خود صنعتیزاده هم آدم خیلی آمادهای بود و مصاحب را خیلی درک میکرد و همهی امکانات را هم از لحاظ مالی، فنی و غیره تا حدی که میتوانست برایش فراهم میکرد و به همه ابتکارات او جواب میداد. خوشبختانه این ترکیب استثنایی باعث پیداشدن یک استثنایی شد که اسمش دائرةالمعارف فارسی است و هنوزهم یک اثر استثنایی و مبدأ دانشنامهنویسی مدرن در جامعهی ماست. این ترکیب در اثر مجموعه شرایط یادشده، به اضافهی عوامل مادی که نسبتاً فراهم شده بود و همچنین سکون و سکوت و آرامش سیاسی بعد از ۱۳۳۲، که حالا حتا میتوانیم اسمش را بگذاریم خفقان سیاسی، پدید آمد. این شرایط، با همهی خوب و بدش، از جهتی میدان را باز کرد، حتا برای ادبیات، و برای گشودهشدن چشمان نسل ما، یعنی نسل دههی ۴۰. از این نسل که در آن سالها در ردهی سنی بین ۲۰ و ۲۵ بودند، کم بیرون نیامدند آدمهایی که بعداً هرکدام یلان ادبیات و فرهنگ ایران شدند.
آقای مصاحب قبل از این که به کار دائرهالمعارف مشغول شود، چند سالی کار مطبوعاتی کرد. اثرات منفی یا مثبت این دوره را در کارهای بعدی آقای مصاحب چگونه میبینید؟ آیا اصولاً از آن دوره چیزی میشود مشاهده کرد ؟
آن دورهای که مصاحب مجله ریاضیات و نشریات مشابه را منتشر میکرد ادامهی کار علمی و تخصصیاش بود. کار روزنامهنویسی که او بعد از شهریور ۲۰ شروع کرد، مدت درازی نبود. مدتش کوتاه بود و بهرحال کار اوهم نبود. اما بهرحال او آدم ناسیونالیست و دلبستهای بود به ایران و وضعیت آن. منتهی چون آدم اهل علم بود، ناسیونالیسمش دچار افراطهای ایدئولوژیک نبود و میخواست فقط کاری برای مملکتاش بکند. شاید فکر کرده بود که روزنامهنویسی هم راهی است برای چنین کاری. ولی روزنامهنویسی او اثر چندانی در جامعه ایرانی نداشت و کار اوهم نبود. به همین دلیل اهمیت او در کار روزنامهنویسیاش نیست، بلکه در همین کار دائرةالمعارف است و کارهایی که مثلاً در حوزهی ریاضیات و منطق و غیره کرده است.
و در همان صحبت مربوط به دایرةالعمارف و مسایل مربوط به ریاضیات و جغرافیا، یکی از دستاوردهای بزرگ مصاحب آن تلاشهایی است که در عرصهی غنیکردن زبان فارسی یا ساختن واژهها کرد و اصطلاحات و شیوههایی که برای این جریان پیش نهاد. این تلاشها و پیشنهادها چه خصوصیاتی داشتند و اصولاً امروز چابک شدن نسبی زبان فارسی تا چه حد مدیون آن تلاشهاست و تا چه حد روشها و شیوههای مصاحب پی گرفته میشوند؟
مصاحب به کار دائرةالمعارف که پرداخت، همچنان که من در مورد آن در مجلهی «نگاه نو» هم نوشتم، طبیعتاً با زمینههای بسیاری روبهرو بود، از فیزیک، ریاضی، شیمی و منطق گرفته تا سینما و ادبیات و تاریخ و جغرافیا و همهی زمینههایی که بهرحال در یک دائرةالمعارف عمومی وارد میشود. زبان فارسی در آن زمان خیلی زبان فقیرتر و ضعیفتری بود نسبت به زبان امروز. ولی او این ابتکار را داشت که دست به کار غنای این زبان شود. اولاً فهم مسئله را داشت و اهل سمبل کاری و محافظهکاری و ملاحظهکاری نبود و علاوه برهوش و دانشاش، جسارت فوقالعادهای هم داشت. از این رو تصمیم گرفت که برای این کار یک پایه اساسی بریزد. ازجمله فرض کنید همان فرهنگ اصطلاحات جغرافیایی را درآورد. بعد حتا تکنیکهای واژهسازی که در علوم مدرن، در حوزهی علوم طبیعی ،از اخترشناسی یا از اخترفیزیک گرفته تا شاخههای مختلف زیستشناسی و غیره به کار میروند را هم وارد زبان فارسی کرد. اما طبیعتاً این تکنیکها خیلی غریب بودند و خیلی با مقاومت روبهرو شدند و شاید تنها کسی که آنها را دنبال کرد، آقای شمسالدین ادیبسلطانی بود که در حوزهی فلسفه و رشتههای وابسته این روش را ادامه داد. الان هم البته آقای حیدری ملایری در پاریس که در حوزهی اختر فیزیک فعالیت دارند، از این شیوهها و تکنیکها در واژهسازی استفاده میکنند. از طرف دیگر، استفاده از امکانات ترکیبی و اشتقاقی زبان فارسی عملی شد، مثل فرهنگ اصطلاحات جغرافیایی. و در مجموع مقدار زیادی لغات حتا زیبا ساخته شد. این تکنیک و شیوهی مصاحب از جهات مختلف، خودآگاه و ناخودآگاه، تأثیرگذار بوده است. ازجمله روی خود من. آن زمان که من دانشجوی دانشگاه حقوق بودم و پیش مصاحب کار میکردم، او ذهن من را به شدت به مسئلهی زبان و به ترمینولوژی حساس کرد . در اولین کار من، یعنی «فرهنگ علوم سیاسی» هم که درهمان زمان دانشجوییام منتشر شد و در زبان فارسی اولین کار به اصطلاح علمی در حوزهی علوم سیاسی بود، من از ابتکارات مصاحب و از آنچه پیش او آموخته بودم بهره بردم. بعد از آن هم، همچنان استفاده از آن ایدهها و ابتکارات را ادامه دادهام. دیگران هم، چه مستقیم یا غیرمستقیم تاثیر گرفتهاند. در مجموع، فضای یخزدهی زبان فارسی که محافظهکاری ادبی روی آن سوار بود، با ابتکارات و شیوههای مصاحب شکسته شد و بدون شک او نقش بسیار بزرگی در این قضیه داشت.
فکر میکنید از میراث فکری و نظری و عملی مصاحب و نوع نگاه او کدام بخشاش هنوز بیشتر تازگی دارد و میشود به آن اشاره و استناد کرد؟
این که ما ۳۰ سال پس از مرگ مصاحب و حدود ۵۰ ـ ۴۰ سال بعد از نشر دائرةالعمارف فارسی تازه به فکر او و یاد او افتادهایم و جامعهی ایرانی تازه متوجه بزرگی و عظمت کار او می شود همه نشانهی این است که اندیشهی علمی در جامعهی ما نطفه زده و در حال رشد است. ازجمله، نشانهی این است که نیازهای زبانی ما خودشان را رو کردهاند و کم و بیش حالا به صورت جدی مطرح شدهاند. ولی آنچه ما از مصاحب باید بیاموزیم در درجهی اول مسئلهی روشمندی است و این که کارمان بر اصول و پایههایی باشد که قابل توضیح و قابل انتقال به دیگران باشد و براساس روش یکدست عمل کنیم. و این یعنی کار علمی، حالا چه در حوزهی زبان یا در حوزهی هر نوع پژوهش علمی.
مصاحبهگر: فرید وحیدی
تحریریه: شهرام احدی