دانشگاهی خاموش و همسو با نظام؟
۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبههنوز کلاس درسی راه نیافتاده ولی خبر کشیدن دیوار میان دانشجویان دختر و پسر همهجا پخش شده است. تغییر مطالب درسی رشتههای علوم انسانی با جدیت دنبال میشود. گفته میشود چندین رشته در این زمینه کاملا حذف شدهاند. ثبت نام دانجشویان در این رشته نیز فعلا متوقف شده است. کامران دانجشو، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری میگوید دانشگاهی میخواهد همسو با نظام و در «مسیر ولایت». در این دانشگاه «مراسم مذهبی ماه محرم و صفر» بر همه چیز ترجیح دارد، وگرنه برای وزیر علوم ایران بهتر است «اصلا وجود نداشته باشد». دانشگاههای ایران یک بار در سال ۱۳۵۹ یک «انقلاب فرهنگی» در ابعادی وسیع را تجربه کردند. «انقلابی» که نتیجهاش تعطیلی کامل دانشگاهها برای مدتی طولانی و اخراج هزاران دانشجو و استاد بود. این بار چه تغییراتی و در چه ابعادی در راه است؟
درباره سیاستآموزشی وزارت علوم در سال جاری و تاثیر آنبر فضای دانشگاهها و روحیه دانشجویان با سیعدی پیوندی، جامعهشناس و استاد دانشگاه در پاریس گفتگو کردیم.
دویچه وله: سال تحصیلی دارد شروع میشود. فکر میکنید این بار دانشگاه با چه مسائلی روبهرو شود، به خصوص که سخنان وزیر علوم خبر از تلاشهای جدی برای تغییر چهره دانشگاهها میدهد و اقداماتی هم در این زمینه شروع شده است؟
سعید پیوندی: من فکر میکنم که ما سال تحصیلی دانشگاهی خیلی دشواری را در پیش روی داریم. برای این که بهخصوص در سه چهارماه اخیر، یعنی از پایان سال تحصیلی گذشته تا الان، وزارت علوم خیلی فعالانه کوشش کرده است که در حوزههای مختلف یکسری تغییراتی را بهوجود آورد یا در فکر تغییراتی باشد که میتوانند هرکدام از آنها تا حدودی زندگی دانشگاهی را هم برای دانشجویان و هم برای استادان بسیار متفاوت از گذشته کنند. مسألهی مرکزیی که در بحثها و در گفتمان کنونی وزارت علوم و شخص وزیر برجستگی خاصی پیدا میکند، تمایل ایشان است برای این که دانشگاه بهطور کامل همسو با حکومت و همسو با نظام باشد.
میتوانید راجع به این تدابیری که صحبت کردید کمی توضیحات بیشتری دهید، مثلاً آیا با اخراج وسیع دانشجویان معترض روبهرو خواهیم بود؟ تغییراتی که در مواد آموزشی داده شده یا داده خواهد شد، در چه سطحی است؟
مجموعه اقداماتی که برای خاموش کردن استادان معترض و منتقد انجام شده، چه از طریق تهدید، بهوجود آوردن فضای ترس و ارعاب در دانشگاهها است، برای این که نتوانند احتمالاً نظرات خودشان را بیان کنند یا مخالفتی از خودشان بروز دهند. بهجهت این که تمام اقداماتی که در جهت مرکزی کردن پذیرش استاد، در زمینهی دادن ترفیع و فرصتهای مطالعاتی، در زمینهی بازنشسته کردن اداری استادها و یا حتی برخورد مستقیم با آنها از طریق نهادهای امنیتی شده، همهی اینها در چند ماه گذشته شکل خیلی آشکار و علنی بهخودش گرفته است. در برخورد با دانشجوها خب کم و بیش خبرهایش منعکس شده است. خیلی از دانشجویان فعال و آن کسانی که در جنبش دانشجویی نقش خیلی جدی داشتند، اینها تحت فشار قرار گرفتند یا از ثبت نامشان جلوگیری میشود و یا زندان هستند و یا فشارهای دیگری به آنها میآید. این همه به خاطر این است که نوعی فضای دانشجویی جدیدی ایجاد کنند که در آن صدای معترض خاموش شود. تمام آن کارهایی هم که در این مدت سه چهارماه کردهاند، مثلا در «کرسیهای آزاداندیشی»، همهی این فعالیتهای تبلیغی که کردهاند، برای این بوده که دانشگاه را برای این سال تحصیلی جدید آماده کنند. همین مسأله در مورد محتوای درسها صدق میکند و همهی اینها نشاندهندهی این است که ما با یک فضای جدید در دانشگاه، چه از نظر محتوای دروس، چه از جهت برخورد با دانشجوها و چه از جهت برخورد با استادها مواجه خواهیم بود.
فکر میکنید که این فضای جدید تا چه اندازه بتواند به معنای یک دانشگاه «خاموش» باشد؟ چون با دانشگاه خاموش در طول تاریخی دانشگاه که در ایران وجود داشته، هیچ وقت روبهرو نبودیم؟
به نظر من دانشگاه یا وجود نخواهد داشت و یا خاموش نخواهد بود. یعنی آن دانشگاهی که خاموش باشد، دیگر اسمش دانشگاه نیست. برای این که کارکرد اصلی دانشگاه اندیشیدن، نقد کردن و فراتر رفتن از شناخت کنونی بشری است و در تمام یک قرن گذشتهای که دانشگاه در ایران فعالیت کرده است، همواره ما با این تقابل مواجه بودیم. یعنی حاکمیتها و بهخصوص حاکمیت جمهوری اسلامی هیچ وقت یک دانشگاه واقعی، آزاد و دانشگاهی که عملکردهای طبیعی خودش را انجام دهد را نخواستند بپذیرند، همان طوری که دانشجوها و استادها هم نخواستند یک دانشگاه مطیع و سربهزیر را بپذیرند. در نتیجه این تنش ادامه پیدا خواهد کرد و من فکر نمیکنم با دنیایی که در آن زندگی میکنیم و با این امکانات ارتباطی و اطلاعاتی که امروز در دسترس نسل جوان و پژوهشگران ما هست، با فضایی که امروز در ایران هست، حکومت واقعاً موفق شود اینبار صدای دانشگاه را خاموش کند. به همان دلایلی که انقلاب فرهنگی اول شکست خورد، انقلاب فرهنگی جدید (که سعی کردند خاموش و بیسروصدا و بدون ایجاد حرکت سیاسی پرسروصدا پیش برند)، شکست میخورد، زیرا آن دلایل بسیار قویتر در جامعه ایران وجود دارد و بنابراین آیندهی محتوم اقداماتی که ما بخواهیم دهان دانشگاه را بدوزیم و دانشگاه را از فکر کردن، از نوآوری، از نقادی و از اصلیترین کارکردهایش محروم کنیم، شکست است.
اگر این اصلیترین کارکردها را لزوماً فعالیت سیاسی ندانیم، آیا فکر میکنید بازسازی در زمینهی آموزشی و توسعه در این زمینه هم به همین راحتی امکانپذیر است؟
نه. ببینید اگر قرار باشد که ما جامعهای را بخواهیم تدارک ببینیم که در آن علم محور پیشرفت باشد و دستاوردهای علمی دانشگاه بتواند در خدمت توسعه قرار گیرد، اگر قرار باشد که جامعهی ما یک چنین سمت و سویی را داشته باشد، طبیعتاً ما نیاز داریم به این که یک دانشگاه پویا، فعال و واقعی داشته باشیم.
هر بار به گفته شما با هجومی که به دانشگاه آمده، دانشگاه دچار لطماتی شده است. اخراج استادانی که عدهشان بههرحال در ایران زیاد نیست، اخراج هزاران دانشجو بعد از انقلاب فرهنگی اول و... سئوال من این است که توسعهی آموزشی ایران، ا گر دائم درگیر چالشهایی نظیر این باشد چه آیندهای خواهد داشت؟
طبیعتاً لطمهی این برای علوم دانشگاهی ما در مجموع برای دانش ما و برای جامعهی ما خیلی خیلی عظیم است. یعنی اگر امروز جامعهی ما در خیلی از زمینهها آن رشدیافتگی لازم را ندارد، ازجمله بهخاطر این است که دانشگاه، جایی که مرکز تولید علم و اندیشه در جامعه است، وقتی نمیتواند خوب کار کند، این در جامعه منعکس میشود و لطمهای که ما از این نظر دیدیم، لطمهی بسیار شدیدی است و شاید تنها چیزی که یک مقدار آن لطمه را جبران کرده و توانسته تا حدودی باعث شده دانشگاه کمر راست کند و هربار دوباره از خاکستر خودش سربربیاورد، این است که نیروهای زنده که در دانشگاه هستند، یک مقدار این لطمات را جبران میکنند و یک مقدار بر آن زخمها مرهم میگذارند. یعنی چه استادها و چه دانشجوهای پرشوری که همیشه در دانشگاههای ایران طی دهها سال پیش این نقش را بازی کردهاند. ولی نباید فراموش کنید که این سیاستهای ضدآموزشی، ضدفرهنگی و ضدپژوهشی تمام آن چیزهایی است که برای یک محیط علمی کاملاً کشنده است. در حقیقت میتوانم بگویم ضرباتی که ما از این راه میخوریم، مهمترین ضربهای است که جامعهی ما در همهی حوزههای اقتصادی، اجتماعی، روانی خورده است. یعنی نوع لطماتی که نظام آموزشی ما، نسل جوان ما و نیروهای زندهی جامعهی ما در دانشگاه در معرضش هستند و بهطور دائم بهای سنگینی هم بابتش میپردازند.
به نکتهی خیلی جالبی اشاره کردید و این اتفاقاً آخرین سئوال من است: تأثیراتی فرهنگیای که برجا میماند. میشود تصور کرد که علیرغم تمام هجومهایی که از آن صحبت کردهاید، بازهم فرهنگ پیشرفته بتواند در جامعه مسیر خودش را باز کند. یا صرف وجود روحیه اعتراضی نشانه ارتقاء فرهنگی است؟
بهایی که جامعهی ما بابت این پرداخته، بهایی که نسل جوان ما پرداخته، بهایی که روشنفکران ما بابت این پرداختهاند، بهایی خیلی خیلی سنگینی است. شاید نسلها باید بگذرد که جامعهی ما از این بحران هویتی که بهخاطر این مسائل در جامعهی ما بهوجود میآورد پالایش شود. پالایش از این دوگانگی زندگی کردن، این محدود بودن و برای دورزدن این فشارها، مجبور به دورویی شدن، مجبور به دروغ گفتن، ریاکاری و عدم دسترسی به آن فرهنگ اولیهای که میتواند به جوانها برای شناخت بهتر این دنیا، برای شناخت جامعهشان، تاریخشان، حیات جامعهشان کمک کند. این عدم دسترسی یا محدودیتهایی که برای این دسترسی وجود دارد یا تمام آن تبلیغات مخربی و آن مغزشوییهایی که انجام میشود، تمام اینها به بهای بحرانهای هویتی و خیلی خیلی سنگینی برای نسل جوان ما و همهی روشنفکران تمام شده است. درست است که این نسل، همان طور که شما گفتید، شورشی است. ولی همزمان باید دید که این آسیبشناسانه است، این از سر درد است، این از سر بحران هویتی است و نه از سر زندگیای که جوانهای ما شایستگیاش را دارند. یعنی زندگیای که در آن شکوفایی، شادابی و آزادی وجود دارد، برای که بتوانند جوانیشان را زندگی کنند. این آن بهای سنگینیاست که فکر میکنم جوانها و جامعهی ما بابت این سیاستها پرداختهاند و میپردازند.
نیلوفر خسروی
تحریریه: فرید وحیدی