همزمان با وقوع انقلاب اسلامی، زنان نخستین قربانیان عرصه موسیقی در ایران بودند. زنان اما این جدایی را برنتابیدند. نواختن ساز و همخوانیها راهی بود برای پیوستن به جامعه هنری. مژگان شجریان، دختر محمدرضا شجریان خواننده برجسته موسیقی سنتی اما پا را از مرز همخوانی فراتر نهاد. دو سال پیش مژگان در سالن فیلارمونی شهر کلن، برای نخستین بار نقش تکخوان گروه را نیز برعهده گرفت. در آغاز سال نود و سه به سراغ مژگان شجریان رفتیم.
دویچه وله: خانم شجریان گویا نخستین سالیست که نوروز را در غربت هستید. چه تفاوتی بین این نوروز و نوروزهای ایران است؟
مژگان شجریان: پارسال هم من نوروز در ایران نبودم و متاسفانه از دست دادم دیدار عزیزانم و احساس نزدیکی بهآنها را. امسال هم خیلی برایم مشکل است که در میان عزیزانم نیستم و همچنین خانوادهام. واقعاً خیلی مشکل است، چون این جا حال و هوای عید را ندارد. مثل ایران نیست. آن صفا و صمیمیتی را که در ایران هست در ایام عید، هیچ وقت اینجا نمیشود پیدا کرد.
خانم شجریان سفره هفتسین میچینید؟
بله همیشه.
وقتی این همه هنرمند در یک خانواده باشند حتما نوروز هم با موسیقی آغاز می شود. در ایران همینطور بود؟
من همیشه سر سفره هفتسینام سهتارم را اول میگذارم. به نظرم جزو سینهای هفتسین میشود. بههرحال بله، با موسیقی شروع میشود. متأسفانه، چون اکثر در سفر هستیم، خیلی کم پیش میآید که ایام نوروز بتوانیم در خدمت پدر باشیم و از وجود ایشان استفاده کنیم. در خانوادهی ما همه عاشق موسیقی هستند و همه به نوعی با موسیقی سروکار دارند و سعی میکنیم که سالمان را با نوایی خوشآغاز کنیم.
با آمدن آقای روحانی فکر میکنید احتمالاً در زمینه موسیقایی تحولی بهوجود بیآید؟
راستش به نظر من این تحول شاید به وسیله یکنفر انجام نگیرد. من فکر میکنم که ما کلاً بایستی زمینههای فرهنگی مملکت را درست کنیم. برای خود مردم باید روشن باشد که با موسیقی زندگی کردن ربطی به اعتقاداتشان ندارد. یعنی نمیتواند اعتقاداتشان را بههم بریزد. موسیقی حتی میتواند برایشان کلیدی باشد، برای اینکه بیشتر حتی به خدایی که میپرستند نزدیک شوند. متاسفانه خیلی از مردم بهخصوص در روستاها احساس می کنند موسیقی حرام است و آن را به چشم دیگری نگاه میکنند و نمیگذارند موسیقی رشد خودش را داشته باشد. به همین علت فقط به وسیلهی آقای روحانی کار انجام نمیگیرد. یعنی واقعاً خود مردم باید این مسئله را بخواهند و وقتی خودشان بخواهند، موسیقی را حفظ میکنند. در آن صورت هیچ حکومتی نمیتواند روی آن سرپوش بگذارد و موسیقی را از آنها بگیرد. من خیلی امیدوار نیستم که اتفاقی در این زمینه بیافتد. چون بههرحال از این مسئله مدام استفاده میکنند برای اینکه مردم را درگیر یکسری چیزهای اعتقادی کنند. من خیلی خوشبین نیستم.
شما بیشتر عیب را در فرهنگ مردم ما میبینید یا از حکومت استبدادی موجود؟
استبداد و حکومت ما البته بخش عمدهای هست. این استبداد را ما در سالهای پیش هم داشتیم، ولی جوانهای ما خیلی بیشتر به موسیقی روی آوردند و خیلی بیشتر کار کردند. شما اگر به خانوادههای ایرانی نگاه کنید، اکثراً یکیشان حداقل یک ساز در خانه دارد. چون مردم بیشتر مشتاق موسیقی شدهاند. درست است که جلو آن گرفته شده، ولی تشنهتر شدهاند و بیشتر به آن روی آوردهاند.
همین نشان نمیدهد که مردم فرهنگشان جوریست که موسیقی را میطلبند و میخواهند، ولی منعی در سر راهشان هست؟
دقیقاً. وقتی کودکی گشنهاش میشود، شما نمیتوانید به او غذا ندهید. هر کاری هم بکنید، بالاخره او گریه میکند و غذایش را میخواهد. این هم غذای روح است و هیچ کس نمیتواند از انسان بگیرد، نمیشود گفت که این غذا را تغذیه نکن، چون من میگویم خوشمزه نیست. نه! از این غذای روح بایستی بشر استفاده کند و به نظر من خود مردم باید تشنه آن باشند و دنبالش بروند. اگر مردم برگردند به فرهنگشان و کمی تاریخشان را مطالعهکنند، به شعرشان بیشتر فکر کنند، به مفاهیم فلسفی که در شعر ما نهفته است، چشمشان باز میشود، آگاهتر میشوند، و همین باعث میشود که هیچ گونه استبدادی نتواند رویشان تأثیر بگذارد. موسیقی چیزیست که باید در درون دل انسانها زندگی کند و این را هیچ کسی نمیتواند ازشان بگیرد.
خانم شجریان شما سالهای درازی در ایران نوروزتان را گذراندید. خاطرهی شیرینی از آن نوروزهایی که در ایران گذراندهاید، دارید که برای ما بگویید؟
زمانی که برای اولینبار خدمت یکی از اساتید بزرگ ایران رفته بودم، استاد دادبه که شاید برای برخی گمنام باشند. ایشان یک دید دیگری به من از نوروز دادند و آن خاطره همیشه برای من جاودانه ماند. اینکه نوروز را واقعاً باید چه جوری دید و اصلاً مراسم آیینی در ایران قدیم به چه صورتی بوده. از آن زمان به بعد من به نوروز با چشم دیگری نگاه کردم. انسان واقعاً بایستی از درون خودش را در ایام نوروز نو کند، و سالی را با پاکداشت درون آغاز کند.
خانم شجریان وقتی نوروز میشود، به سراغ کدام یک از ترانهها میروید؟
بیشتر دوست دارم سهتار استاد عبادی را در آن لحظه بشنوم، یا سهتار استاد صبا. و اگر بخواهم تصنیفی هم گوش بدهم، تصنیف «جان جهان دوش کجا بودهای»ست.
شعری هم هست که نوروز بیاختیار آن را با خودتان زمزمه کنید؟
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد/. این همیشه زمزمهی وجود من است که واقعاً آن چیزی را که در زندگی آدم میخواهد، باید در درون خودش جستوجو کند. این شعر همیشه برای من یک الگوست.
این کار تکخوانی شما به کجا رسید؟ در آمریکا دارید دنبال میکنید یا نه؟
راستش من خیلی راغب هستم این کار را انجام دهم و با آهنگسازهای زیادی اینجا صحبت کردهام. منتهی متأسفانه گروهی که بخواهم با آنها کار کنم، هنوز در دسترسام نیست. کاری که باید برای اولینبار ارائه بشود، یکسری حساسیتهایی هم روی آن هست. ولیبههرحال منتظر هستم که بتوانم یک کار خوبی از یک آهنگساز دریافت کنم و روی آن کار کنم. برای همین هنوز شروع نکردم به این کار.
امیدوارم که هرچه زودتر شروع کنید. اوقات فراغتی هم میماند که به کار موسیقی بپردازید؟
البته بیشتر وقتام را سعی میکنم تدریس کنم و چیزهایی را که یاد گرفتهام، در اختیار عزیزانم بگذارم.
خانم شجریان وقتی برای اولینبار خارج از کشور در کنار پدر میخواندید، چه حالی داشتید؟
خُب در کنار پدر خواندن خیلی سخت بود برایم. اینکه جرأت کنم در حضور ایشان بخوانم، واقعاً سخت بود. جمله اول را که خواندم و تمام شد، یک احساس غرور خیلی زیادی کردم، که فرزند ایشان هستم، توانستم در کنار پدر باشم و.... در کنار پدر خواندن که از نظر من بزرگ این راه هستند، واقعاً جسارت میخواهد. امیدوارم که جسارت من را ببخشند. ولی خُب چون خودشان فرموده بودند، من هم انجام وظیفه کردم.
ولی ما این ترس و دلهره را در شما ندیدیم!
وقتی آدم میترسد، فکر میکنم کارش را جدیتر میگیرد و بهتر انجام میدهد.
ممکن است. بعضی وقتها هم صدایش میلرزد البته، ولی مال شما نلرزید اصلاً.
من چون پشتوانهام پدر بودند... هنوزهم که هنوز هست، تنها خواندن برایم سخت است. نه از این نظر که نتوانم، از نظر اینکه بههرحال مقایسه میشود چون دختر ایشان هستم، باید در سطح دیگری باشد. همیشه این مسئله هست.
خود شما به چه زمینه موسیقی اصولاً علاقهمندید؟ آیا از اول چون سنتی بیشتر شنیدید، بیشتر به سنتی علاقهمندید یا اینکه همه نوع موزیک گوش میکنید؟
نه همه نوع موزیک را. با بعضی از موزیکها شاید نتوانم رابطه برقرار کنم. ولی...
مثلاً چه نوعی؟
مثلاً از موسیقی پاپ ایرانی من خیلی لذت نمیبرم، آن طور که دیگران از شنیدنش لذت میبرند. خیلی با آنها نمیتوانم ارتباط برقرار کنم.
یعنی اصلاً نمیتوانید خودتان را مجسم کنید که نقش یک خواننده پاپ را داشته باشید یک روزی؟
آن ارتباط را هنوز نتوانستم با آن برقرار کنم. مگر موسیقی پاپی که مثلاً همخوانی شعر و ریتماش، آن موسیقی و آن اجرایش، با همدیگر میخورد. مثلاً خیلی وقتها شما میبینید که مثلاً سبک شعر حافظ را برداشتهاند و روی آن کار کردهاند. ولی یک جوری استفاده کردهاند که اصلاً با مفاهیماش جور درنمیآید. ولی خُب موسیقی کلاسیک غربی را خیلی دوست دارم و خیلی میشنوم. یا مثلاً رپهای ایرانی را خیلی خوشم میآید.
مثلاً کار چه کسی را بیشتر دوست دارید؟
مثلاً یکی دوتا از کارهای گروه «هیچکس» را. بهنظرم حساش را خوب بیان میکند. ولی هیچ نوع موسیقیای نیست که بدم بیآید. این هم که میگویم نمیتوانم ارتباط برقرار کنم، از نظر حسیست.