«رضا شاهد زندهی تجاوز و مؤید اظهارات کروبی است»
۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبهروزنامهی تایمز در شمارهی روز شنبه ۲۲ اوت (۳۱ مرداد)، داستان رضا، پسر ۱۵ سالهای را نقل میکند که در تظاهرات اعتراضآمیز به نتایج انتخابات در یکی از شهرهای بزرگ ایران دستگیر شده و بارها مورد تجاوز قرار گرفته است.
تایمز رضا را «شاهد زندهی ادعاهای مهدی کروبی» در مورد تجاوز به زندانیان در ایران مینامد.
خبرنگار تایمز، هما همایون، مینویسد، رضا پسری ۱۵ ساله است که اکنون با جراحات روحی و جسمی در خانهای امن در ایران پناه گرفته است.
تایمز نوشته است، رضا تمایلی به بیرون رفتن ندارد و از تنها ماندن میترسد. او میخواهد به زندگیاش خاتمه دهد. چرا؟ چون جرأت کرده به دستش مچبند سبز ببندد.
به گفتهی تایمز، رضا را ۲۰ روز زندانی کردند، کتک زدند و بارها مورد تجاوز قرار دادند، در مورد او همان اعمالی را روا داشتهاند که در زندان ابوغریب عراق بر زندانیها روا میداشتند، اعمالی که رهبران جمهوری اسلامی ایران آن را به عنوان جنایات آمریکا محکوم میکردند.
رضا که نمیخواهد هویتش فاش شود در شرح ماجرایش به تایمز گفت: «زندگیام به پایان رسیده است. فکر نمیکنم حالم هیچوقت خوب شود.»
پزشک معالج وی که او نیز به خاطر اظهاراتش در خطری بزرگ قرار گرفته، تأیید میکند که رضا میل به خودکشی دارد و جراحاتی بر بدنش دیده میشود که شکنجههایی که او مدعی آن است را تأیید میکند.
به گفتهی تایمز، خانوادهی رضا متواری شده و در جستجوی راهی هستند تا به خارج از کشور فرار کنند.
آغاز ماجرا از اواسط ژوئیه
تایمز مینویسد، ماجرای رضا از روز دستگیریاش در اواسط ژوئیه آغاز شد. او را همراه با ۴۰ نوجوان دیگر در تظاهراتی که علیه نتایج انتخابات ریاست جمهوری در یکی از شهرهای بزرگ برپا شده بود، دستگیر کردند. بیشتر آنها حتی به سن رأیدادن هم نرسیده بودند. آنها را به یکی از مراکز احتمالی بسیج بردهاند و در حالیکه چشمبند به چشمشان بسته بودند، لختشان کرده، با کابل شلاقشان زده و سپس در یک کانتینر ترابری حبسشان کردهاند.
تایمز مدعی است که شب اول رضا را بیرون نگاه داشتند. سه لباس شخصی او را جلوی چشم بقیهی پسرها به زمین انداختند، یکی از آنها سرش را نگه داشت، دیگری بر پشت او نشست و سومی اول بر رویش ادرار و بعد به او تجاوز کرد.
رضا به تایمز میگوید، «آنها به ما گفتند که این کار را برای خدا انجام میدهند» و به پسرهای دیگر میگفتند، اگر در بازجویی همکاری نکنند با آنها نیز همین کار را خواهند کرد.
رضا را در فضای باز به یک ستون فلزی بستند و او تمام شب را آنجا ماند. صبح روز بعد یکی از آنها برگشت و از رضا پرسید، آیا درسش را خوب یاد گرفته یا نه؟ رضا به تایمز میگوید: «من عصبانی بودم. روی صورتش تف انداختم و شروع به ناسزا گفتن کردم. او با آرنجش چند بار به صورتم کوبید و به من سیلی زد.».
رضا در ادامه میگوید، ۲۰ دقیقهی بعد آن مرد با سطلی پر از مدفوع برگشت، صورت رضا را در آن فرو کرد و به او گفت، وادارش میکند که این مدفوع را بخورد.
رضا را بعد به اتاق بازجویی بردند و در آن اتاق، بازجو هم به او تجاوز کرد.
رضا میگوید: «من اشتباه کردم، چشمهایم بسته بود و صدایش مهربان به نظر میرسید، به او گفتم که به من تجاوز کردند، به من گفت که میرود ، پرسوجو میکند و من امیدوار شدم». اما در عوض، بازجو دستور داد که دستان رضا را ببندند و به او تجاوز کرد.
به گفتهی رضا، بازجو گفت «این کار را میکنم تا این ماجرا را برای هیچکس تعریف نکنی. شماها سزاوار آنچه بر سرتان میآید هستید. باید به شما تا زمانی که بمیرید، تجاوز کرد.».
به رضا بارها به طرز وحشیانهای تجاوز شد و او را چهار روز دیگر در حبس انفرادی نگاه داشتند.
رضا اعترافنامه را امضا کرد
تایمز مینویسد، رضا را مجبور کردند، اعترافنامهای را امضا کند که در آن گفته میشد که نیروهای خارجی به او و دوستانش گفتند، بانکها و مراکز رسانههای دولتی را باید آتش بزنند. به رضا گفتند، باید اعتراف کند یک پسر ۱۶ ساله که بر اثر شدت ضرب و شتم در بیمارستان بستری بود، سردستهشان بوده است.
رضا میگوید: «آنچنان به خود میلرزیدم که اصلا نمیشنیدم، آنها چه میگفتند.». رضا ادامه میدهد، هر چه آنها جلویش گذاشتند را بدون آنکه به آن نگاهی بیاندازد، امضا کرده است، چون میترسید که دوباره به او تجاوز کنند.
بر پایهی گزارش تایمز، روز بعد رضا و چند زندانی دیگر را به یکی از مراکز نیروی انتظامی منتقل کردهاند و رضا یک هفتهی دیگر را در این مرکز سپری کرد.
در مرکز نیروهای انتظامی هم به رضا تجاوز کردند
در سومین روز، یکی از مأموران پلیس نیمه شب وارد سلول شد، چشمان رضا را بست، او را به سمت توالت برد و به او تجاوز کرد.
رضا میگوید: «دستهایم میلرزید و از شدت ضعف پاهایم نمیتوانستم درست بایستم. افتادم زمین و سرم را محکم به زمین کوبیدم تا خودم را بکشم. شروع کردم به فریاد زدن و از آنها میخواستم که مرا بکشند. دیگر نمیتوانستم تحمل کنم. از خودم متنفر بودم.».
تایمز ادامه میدهد، صبح روز بعد یکی از درجهداران پلیس رضا را به دفترش فرا خواند و پرسید، چرا شب قبل فریاد میکشید؟ وقتی رضا ماجرا را تعریف کرد، مأمور از او خواست، بگوید چه کسی به او تجاوز کرده است.
رضا گفت، نمیتوانست تشخیص دهد، او کیست، چون چشمانش را بسته بودند. درجهدار پلیس رضا را کتک زد و متهمش کرد که دروغ میگوید. او را مجبور کردند، تعهدنامهای را امضا کند و بنویسد که دیگر اتهامات ناروا به هیچ مأمور امنیتی نخواهد زد.
رضا را همراه با حدود ۱۳۰ زندانی دیگر به دادگاه انقلاب شهر فرستادند. قاضی گفت، آنهایی که سرسختانه علیه انقلاب اسلامی مقاومت میکنند را اعدام خواهند کرد و نام ۱۰ زندانی، از جمله رضا، را برد.
تایمز در ادامه مینویسد: پیام روشن بود، یعنی: «اگر بگویید، به شما تجاوز شده است، اعدام میشوید.».
قاضی رضا را به زندان مرکزی شهر فرستاد. به دستان رضا دستبند بستند و او را ۱۰ روز دیگر همراه با ۶ پسر دیگر در سلولی کوچک نگاه داشتند. هر روز پسرها از مأموران کتک میخورند. آنها را مسخره میکردند و میگفتند، «شما میخواهید انقلاب کنید؟».
زندانیان را مجبور به ارتباط جنسی با یکدیگر کردند
رضا میگوید، مأموران ارشد بارها آنها را از سلول بردهاند، هر بار سه نفر از آنها را، و مجبورشان کردهاند که لخت شده و با یکدیگر عمل جنسی داشته باشند. به آنها میگفتند که «با این کار (از گناه) پاکیزه میشوید.».
سرانجام بعد از ۲۰ روز خانوادهی رضا موفق شدند، او را با پرداخت وثیقهای معادل ۴۵ هزار دلار و تعهد به اینکه هرگز به کسی در این باره چیزی نخواهند گفت، آزاد کنند.
تایمز از قول برادر رضا مینویسد، «شبی که او آزاد شد بدون وقفه گریه میکرد، تا اینکه سکوتش شکست و به مادرم همه چیز را گفت».
خانوادهی رضا پزشکی آشنا را برای معالجهی او فراخواند. پزشک با وجود خطرات او را معاینه کرد و تأیید کرد که رضا به شدت از نظر روحی صدمه دیده و از بازگشت به زندان و برهنه خوابیدن میترسد.
تایمز مینویسد، پزشک معالج برای رضا داروهای آنتیبیوتیک، مسکن و آرامبخش تجویز کرد، ولی گفت که از معاینهی داخلی بیمار عاجز است.
پزشک معالج به تایمز گفت که در بیمارستان به موارد مشابهی برخوردهاند، ولی اجازهی گزارش دادن در این باره و تشکیل پرونده در مورد این بیماران را ندارند.
دروری دایک، از عفو بینالملل میگوید، مورد رضا با «گزارشهای دیگری که به این سازمان رسیده همخوانی دارد». به گفتهی او، همهی این موارد نشاندهندهی نقض شدید حقوق بشر و سوء رفتاری بیحدومرز است.
عفو بینالملل میگوید، قربانیان از دادرسی قضایی عادلانه محرومند و حتی مأموران سیستم قضایی هم در تجاوز و بدرفتاری دست دارند و حقوق ابتدایی را نیز از آنها سلب میکنند.
تایمز در خاتمه مینویسد: «دست کم رضا نجات پیدا کرد و توانست داستانش را به جهان بگوید.». دوست ۱۶ سالهی او که رضا باید او را سردستهی اغتشاشگران معرفی میکرد، در بیمارستان از شدت جراحات جان باخت و هرگز نتوانست بگوید، بر سرش چه آمده است.
FV/MM