فقدان مشروعیت سیاسی جمهوری اسلامی، سرکوب سیستماتیک و فراگیر، تمایل اکثریت جامعه به انقلاب سیاسی، شکاف عمیق ترمیمناپذیر بین حکومت-ملت، اراده سرسخت حکومت برای حفظ وضع موجود و تنگتر کردن دامنه مشارکت سیاسی و ناتوانی مخالفان در زمینگیر کردن دستگاه سرکوب نظام، افزایش قدرت جنبشهای پادفرهنگ، ابرچالشهای فراینده مهارناپذیر، وضعیت فلاکتبار اقتصادی و استمرار بحران در سیاست خارجی عواملی هستند که آینده سیاست ایران را نامعلوم و پیشبینیناپذیر کردهاست. سناریوهای مختلفی را میتوان گمانهزنی کرد؛ حکومت میتواند ظرف چند ماه ساقط شود و یا چندین سال در شکل ضعیف شده به حیاتش ادامه دهد.
در نگاه ظاهری و در چشمانداز پیشدیدنی، جمهوری اسلامی وارد پروسه فروپاشی حتمی نشده و نهادهای حاکمیتی آن بویژه سازمانهای درگیر در سرکوب انسجام خود را حفظ کرده و کارکرد آنها با اخلال کارکردی مواجه نشده است. بحران سرکوب و استيلا در حکومت وجود نداشته و خواست و توانایی اجرای سرکوب وجود دارد. ارتش و یا نیروی نظامی دیگر برای مهار سپاه تحرکی ندارد. همچنین نهاد ولایت فقیه موقعیت مسلط خود را حفظ کرده و با اعتماد به نفس سیاستگذاری و برنامههای خود را به پیش میبرد. علی رغم وجود ریزش اما کماکان هسته سخت قدرت انسجام خود را حفظ کرده و در بخشهای اصلی قدرت وفاداری به خامنهای و تبعیت از حکمرانی مطلقه او وجود دارد. در سطوح بالای سپاه نیز چندپارگی مشکلآفرین دیده نمیشود.
اما از زاویهای دیگر نظام آشکارا در بسیج حامیان و هواداران خود دچار ضعف شده و تواناییاش به میزان چشمگیری پایین آمده است. همچنین بقایش به اتکای صرف به قدرت سخت و قوه قهریه پیوند خورده و شکننده شده است. توان نیروی سرکوب حکومت در حال مصرف شدن است و هر آینه ممکن است در مواجه با اعتراضات بزرگ و غیرمنتظره دچار شکستگی شده و زوالش با شتاب بالا شروع شود. در واقع تضمینی برای تداوم حیات جمهوریاسلامی وجود ندارد. اقتدار آن واجد مولفههای قدرت نرم نیست و بر گسلهای زیادی بنا شده که در شرایطی میتواند دچار فروپاشی شود. تعادل کنونی قدرت متزلزل است.
از این رو در سالروز قتل حکومتی مهسا ژینا امینی با هراس از اوج گیری اعتراضات خیابانی عملا خیابانهای مرکزی شهرهای عمده ایران آرایش نظامی به خود گرفتند. از ماه قبل فعالان سیاسی، کنشگران مدنی، روزنامه نگاران و فعالان رسانهای، خانوادههای داغدار و دادخواه احضار امنیتی، تهدید و بازداشت شدند. طبق برخی از آمارهای منتشر شده در دئ ماه باقی مانده به سالروز جنبش انقلابی "زن زندگی آزادی" نزدیک به سیصد نفر بازداشت شدند. لشکرکشی نظامی و امنیتی نشاندهنده اقتدار نیست بلکه هراس و عدم اطمینان یک نظام سیاسی از مقبولیت و توانایی در حفظ بقا را نمایان میسازد. بخصوص نظامی که در حال فرسودگی است و دچار پیری و سالمندی در بدنه کارگزاران و منابع انسانی شده و نتوانسته خود را چه به لحاظ نیروی انسانی و چه گفتمانی بروز کرده و انرژی تازه در کالبد خودش تزریق کند.
اما کیفیت، شمار شهرهایی در داخل کشور که در آنها تجمع اعتراضی برگزار شد و شمار شرکتکنندگان نیز نشانگر فاصله زیاد با روزهای اوج جنبش انقلابی «زن زندگی آزادی» بود. البته به خیابان آمدن عدهای علیرغم فضای بسیار شدید امنیتی و تهدیدات قوه قضائیه و انجام اشکال دیگری از مقاومت نشان داد که چراغ جنبش یادشده خاموش نشده اما دچار رکود شده است و ممکن است با این وضعیت در آینده کاملا فروکش کند. حال و هوای شادِ و اميد و آرزو در ماههای اولیه جای خود را به نااميدی در بخشی از حاملان و خشم همگانی دادهاست. اختلاف و واگرایی بین نیروهای سیاسی مخالف نیز افزایش پیدا کردهاست.
حیات کنونی جنبش آنقدر قوی نیست که تداوم آن را تضمین کند. برخورد واقعبینانه در عین تعهد به اهداف جنبش گوشزد میکند که انتظارات در مقطع کنونی باید متناسب با شرایط باشد. میل جامعه به مقاومت، ناامیدی فزاینده از سازوکارهای حقوقی و سیاسی حکومت، امتناع از مشروعیت بخشی و گرایش به سمت گذار انقلابی نقاطی هستند که تقویتکننده وضعیت انقلابی است. امروز خواست انقلاب و یا بسیج خیابانی و تودهای یک آرزو و تمنای محال نیست بلکه امری شدنی در ذهنیت جامعه محسوب شده و حکومت برای نخستین بار سقوط را مثابه تهدیدی جدی پنداشته است. اما بین وضعیت انقلابی با انقلاب تفاوت وجود دارد. وضعیت انقلابی هر چقدر هم طولانی شود احتمال وقوع انقلاب را افزایش میدهد اما قطعیتی در این خصوص وجود ندارد. در حال حاضر جمهوریاسلامی در آستانه فروپاشی قرار ندارد. اگرچه فروپاشی محتمل جمهوری اسلامی چون دیگر نظامهای تمامیتخواه قابل پیشبینی نیست و غافلگیرکننده خواهد بود. به قول هانا آرنت تا ۲۴ ساعت پیش از سقوط نه رهبران این نظامها و نه مخالفان آنها چنین تصوری ندارند.
اما در نظر گرفتن تفاوت بین فرایند انقلابی و انقلاب در فهم شرایط کنونی و امکان بنبستشکنی از انسداد سیاسی حاکم بایستگی دارد. انقلابها چه کلاسیک و چه آرام (جدید) امور ارادی و قابل برنامهریزی از قبل و قابل مهندسی نیستند. آنها میآیند. زهدان انقلاب وجود بنبست رفعناشدنی بین وضع موجود و وضع مطلوب و اصلاحناپذیری حکومت مستقر است. اما این شرط لازم زمانی به کفایت برای تحقق انقلاب میرسد که اپوزیسیون معتبر و جذابی برای جلب توجه و بسیج نیروهای اجتماعی خواهان تغییر بوجود آید و نقش خود در تسهیل و آمادگی مردم برای کنش انقلابی را ایفا کند. در انقلابهای آرام این نقش نیازمند تشکیلات گسترده و پیچیده نیست بلکه کار جمعی و نهادمند در قالبهای شبکهای، ائتلافهای موردی و شوراهای اجرایی که به صورت مقطعی حول هدف مشترک انقلابی تاسیس میشوند، جلو میرود.
در نهایت انقلاب را مردم معترض در شرایطی که قدرت سرکوب حکومت دچار اخلال جدی شده است انجام میدهند؛ اپوزیسیون مجری انقلاب نیست بلکه نقش آن بیشتر در دوره انتقالی و تاسیس نهادهای جدید و شکلگیری گفتمان انقلابی و راهبری جهتگیری جامعه فعال میشود. کارکرد اپوزیسیون در موقعیتی معنا پیدا میکند که مبلغ و مبشر انقلاب شود تا در لحظه موعود به همت و مبارزه فراگیر نیروهای اجتماعی بوقوع بپیوندد.
در این چارچوب، شرایط کنونی با آن نقطه فاصله دارد و نمیتوان انتظار داشت که مرحله نهائی حرکت مبنای فعالیت اکنون و کوتاهمدت جنبش انقلابی باشد. در این مقطع تاکید بر حفظ و استمرار مقاومت، دوری از توهم و نگرشهای انتزاعی و حداکثرخواهانه، پرهیز از هر گونه مشروعیتبخشی به هر دو جناح حکومت اعم از اصولگرا و اصلاحطلب، فرسودهسازی دستگاه سرکوب، ايجاد حوزههای عمل و فعاليت مستقل از عرصه حاکميت، تکثیر فضاهای انقلابی و شکلدهی شوراها، انجمنها و شبکهها در فضاهای مجازی و حضوری و تبیین و روشنگری پیرامون اهداف و خواستههای ایجابی جنبش و ائتلافسازی حول آنها تا اطلاع ثانوی اولویت دارند.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.