خبر دهشتناک است. اسلاميستی بيست و چهار ساله به جان سلمان رشدی تعرض کرده و اين نويسنده بزرگ را در معرض مرگ قرار داده است. سن و سال جنايتکار جوان به عمر فتوای روحالله خمينی که در زمستان شصت و هفت حکم به قتل نويسنده داد نمیرسد، اما وجود و عمل او گواه انکارناپذير واقعيتی است که مردم ايران تحت حکومت جمهوری اسلامی با گوشت و پوست خود زيسته و میزيند.
ترور برای توتاليتاريسم اسلاميستی وسيلهای نيست که هر از گاه به کار آيد، بلکه در ذات الگوی ايدئولوژيکی است که به حاکمان جواز میدهد به نام خدا بگيرند و ببندند و بکشند. مگر میتوان فراموش کرد که چند ماه پیش از فتوای قتل رشدی در زمستان سال شصت و هفت، هزاران زندانی سياسی در تابستان آن سال سیاه به دار آويخته شدند؟
دلايل سياسی اين دو فتوای جنايتکارانه نيز نقاط اشتراکی دارند که در تحليل نهایی به بحران مشروعيتی برمیگردد که جمهوری اسلامی در سالهای پايانی دهه خونبار شصت و سر کشیدن جام زهر پایان جنگ، با آن روبرو شده بود.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
این جنگ که آغازگرش صدام حسين بود به جمهوری اسلامی مدد رسانيد تا گروههای سياسی غیرخودی را از ميان بردارد، نهادهای سرکوبگر را در همه عرصههای جامعه مستقر کند و جامعه مدنی را به سکوت وادارد.
اما با شکست آشکار شعارهای فتح کربلا و قدس و نيز آشکار شدن فاجعهبار برنامههای اقتصادی اجتماعی جمهوری اسلامی، خمينی ناگزير گشت به گفته خويش "جام زهر" را سر بکشد و به قطعنامه پایان دادن به جنگ هشت ساله تن در دهد.
در اين شرايط، علم کردن فتوای قتل نويسنده جهشی برای بازيافتن حقانيت ايدئولوژيکش بود. خمينی با صدور اين فتوا ماهرانه جبهه جهاد را جابهجا کرد و چالش اسلاميستی عليه دشمنان خارجی و داخلی را به نوعی ديگر به نمایش گذاشت.
در اين استراتژی، رشدی برآمده از خانوادهای مسلمان، که در غرب زندگی میکند و به انگليسی مینویسد، دشمنان داخلی و خارجی را یکجا نمايندگی میکرد. اينچنين کشتن او به نام رعايت حرمت مقدسات اسلامی توجیه گردید.
گفتار چهرههای مدعی عدالت و فرهنگ و هنر بومی اسلامی، همچون ميرحسين موسوی و عطاالله مهاجرانی، به واقع دفاعيههای ايدئولوژيک شرمآوری بود که خفه کردن سخن و شکستن قلمهای آزاد را تبليغ و تجويز میکرد.
آيا همين ديدگاه در دهه هفتاد به کشتن مترجمان و شاعران و نويسندگانی چون علی اکبر سعيدی سيرجانی، احمد ميرعلایی، مجيد شريف، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده و دهها تن دیگر نينجاميد؟ مگر آنها چه کرده بودند جز نوشتن و سرودن و ترجمه کردن؟ آنها تنها به خود اجازه داده بودند بينديشند و تخيل کنند و بيافرينند.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
سلمان رشدی خيلی زود به ابعاد ايدئولوژيک فتوای قتلش پی برد. او در آغاز حيرتزده از امواج خشم و نفرتی که جمعيت خشمگين معترض به رمان آيههای شيطانی را از پاکستان و ايران تا کشورهای اروپایی به خيابانها کشانيده بود، راه عذرخواهی از مسلمانان را در پيش گرفت. اما به سرعت دريافت که علت اصلی را میبايد نه در احساسات "جريحهدار شده" مسلمانها، بلکه در پروپاگاندای اسلاميستها جست. او پی برد که بسيج خشمآگين تودههای کف بر دهان نمايانگر برآمد فاشيسم سبز است که مسلمانان نيز از جمله قربانيان آن هستند.
از آن پس رشدی به اين جمعبندی درخشان رسيد که آتش زدن آيههای شيطانی و حکم قتل نويسنده، اعلام محکوميت رمان به مثابه قلمرو شک و تخيل است که پيچيدگی و چندگونگی واقعيات زندگی اجتماعی و درونی فرد و جمع را بازمیتاباند.
رشدی تاکيد میکند که "آيههای شيطانی" برای ضديت با اسلام نوشته نشده، بلکه ستايشگر امتزاج و اختلاط و دگرگونیهای حاصل از پيوندهای نو ميان انسانها، فرهنگها، ايدهها و سياستها، فيلمها و ترانههاست.
از ديد نويسنده، اين رمان از مطلقگرایی وحشت دارد و میخواهد نشان دهد که انسانها با گفتوگو، ابراز مخالفت، پرسشگری و بيان ناگفتهها به تفاهم و راهگشایی میرسند و نه با زانو زدن، چه در برابر خدا و چه در برابر ساير انسانها (از مقاله "با حسن نيت"، در جستار"زادگاههای تخيلی").
طرح و برنامه دشمنان رشدی اما به زانو در آوردن فرد و جمع در پيشگاه قدرت است. هم از اين روست که ضربات چاقو بر تن نويسنده، شادی مرگبار آنان را برمیانگيزد. هنوز نياموختهاند که جان پايای نويسنده و جاودانگی او در کلام اوست و هيچ سلاحی قادر به کشتن انديشه و تخيل و کلمه نيست.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.