مجموعه شعر "مرثیهای برای گلهای پژمرده"، شامل ۵۹ شعر به دستخط شاعر، اشعاریست سرودهشده در واپسین روزهای عمر بکتاش آبتین در زندان. شعرهای این دفتر نشان از درد و رنج شاعر در زندان دارد که میتواند تجربهای بسیار ملموس باشد از هستی هزاران انسانی که در راه آزادی، زندان و شکنجه را در زندانهای جمهوری اسلامی تجربه کردند و چه بسا بهای آن را با مرگ خویش پرداختند.
بکتاش آبتین در این سرودهها سرگذشت خویش و نسل خود را با تاریخ گره میزند تا از آن سندی بسازد در توصیف بیداد حاکم:
میمونهایی افسرده در باغ وحش
انسانهایی مغموم در زندان
شبها آیا
کدامشان
آسوده بخواب میروند؟!
اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه وله
شعرهای این مجموعه که یک سال و نیم پیش از جنبش "زن زندگی آزادی"، در اسفند سال ۱۳۹۹ سروده شدهاند، بازنویسی درد است آنگاه که دهانها را بستهو بغضها را در گلو خفه کردهاند. شاعر شعار نمیدهد، به خیالهای هستی در تنهایی درون سلول جان میبخشد تا به زندگی خویش معنا بخشد. خیالهای او اما رنگ و بوی موقعیت دارد. گاه شخصیاند و با عشق درمیآمیزند، گاه فریادیست به اعتراض، گاه شکستن سکوت است در برابر هیولایی که زندگی را بر او و نسل او تنگ و تار کرده است، گاه نیز اندیشهایست ناگفته و یا فکری که امکان نیافته در موقعیتی آزاد بر زبان جاری شود و حال خود را در شرایطی بدتر بازمییابد:
افسوس
جدایی
شبیه هستهی بادام
مزه تلخی داشت
به یاد معشوقم در کابین ملاقات افتادم
دختری زیبا با چشمانی مست
بر صورت مهربانش
اشکهایی نامنظم
تلوتلو میخورند!
و یا:
امروز اما
شیشهها کثیف و کدر بودند
گوشی را برداشتیم
بیشک حرفهایمان شنود میشد
و دوستت دارم
جملهای سبک
برای گوشهایی سنگین بود
دستانمان را
روی هم گذاشتیم
شیشههای بین دستانمان
سرد و کثیف بود
آبتین در این شعرها موقعیتی را بازمیآفریند که به تاریخ نزدیک است. پیش از او شاعران و نویسندگان بسیاری در ایران چنین موقعیتی را پشت سر گذاشتهاند. او نیز در چنین شرایطی از رنجی سخن میگوید که قرنهاست بر کولهبار تاریخ این سرزمین سنگینی میکند. شعرهایش گرچه تلخ و جانکاه هستند و روان را میآزارند، اما زیبا و جذابند. و همین زیبایی در پیوند رنج و واقعیت، به آن اعتبار میبخشد:
كلاه را از سر آزادی برمیدارم
نگاه كن
كیست كه اینگونه جان خود را به بازی گرفته باشد؟
به آسمان و دریا نگاه میكنم
غمانگیز و جذاب است دنیا
با اینهمه آیا
اعتصاب شهابسنگها و
نهنگها
شجاعانه نیست؟
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
در این شکی نیست که فکر مرگ در سلول همیشه با زندانی باشد. آبتین نیز به احتمال در همین راستا دلش چه شاعرانه برای چهارپایهای میسوزد که پیوسته زیر پای اعدامیان قرار میگیرد:
همهی عمرش
شکنجه شده بود
و مأموران بسیاری
به او لگد زده بودند
افسوس او همه این بود
که جای پاهای فراوانی
بر انداماش ماسیده بود
لعنت بر نجاری
که او را
برای مرگ آفریده بود
بکتاش آبتین از آرزوهای دستنیافتنی و یا آرزوهایی که همچنان آرزو خواهند ماند نمیگوید، از خود میگوید و دامچالهای که زندگی را در کام او تلخ کرده است. در همین واگویههاست که حتی مرگ خویش را پیشبینی میکند، ولی میداند که چنین موقعیتهایی دوام نخواهند داشت و سرانجام روزی به پایان خواهد رسید:
پابرهنه به دنیا آمده بود
اما پیش از اعدام
دمپاییهایش را
برای دنیا به ارث گذاشت
او
امیدوارانه خندید و مرد
و قهقهههایش
بر لبان زندانیان
سرود آزادی میخواند
زبان شعرهای آبتین ساده و بی رمز و راز هستند و در صمیمیتی ناب بر کاغذ آمدهاند. شاعر پنداری عامدانه از استعارهها و نمادها دوری گزیده و خواسته مستقیم و بیپیرایه ذهن خویش را در تن شعر بسراید. از عناصر و واژههایی استفاده میکند که ملموس هستند و بخشی از هستی او در زندان. میکوشد در کنکاشهای هستیشناسانه، تجربه دیروز را به زندگی امروز بیامیزد تا شاید راهی به آینده بگشاید. زیستن برای آیندهای بهتر، ماندن در برابر هیولا، دفاع از زیباییهای زندگی و عشق به انسان، جانبخش رؤیاهای اوست در شعرهای زندان:
پرسید شغل؟
گفتم شاعرم
خندید و کف دستم را مهر زد
روی برگهی اعزام به بیمارستان
افسر نگهبان
شغلام را «آزاد» نوشته بود
خندیدم
چگونه یک زندانی
میتواند شغلش آزاد باشد؟!
محبوبم به تو فکر میکنم
به تو، که میدانی شاعرم
و دوست داشتن تو
شغل تمام وقت من است
آزادی و برابری، عشق و عدالت اجتماعی در جای جای شعرهای این مجموعه در برابر مرگ و نیستی و رنج مینشیند تا از رنجی بگوید که سالیانی دراز بر گرده مردم سنگینی میکند. او در این شعرها موقعیت ایران را با جهان در رابطه قرار میدهد. میداند درد به وسعت جهان عمومیست:
پیچیده است مرز
پیچیده است جغرافیا
جهانِ سومِ مظلوم، فقیر، خشن
پیچیده است خودکشی دستهجمعی نهنگها در ساحل
ساده است اما
پاسپورتهای خفهشدهی مهاجر در قایقها
جهانِ سومِ قربانی!
ارزان است نان و مرگ در تو
ایکاش تلسکوپها بهجای مریخ
به کشف تو برمیخاستند
جهانِ سومِ زخمی، غمگین، مرگآلود!
آبتین امید را میسراید، آینده را، و صلح را تا جانشین جنگ گردد:
جهنم است بیتو زندگی
ای شعر! رویای مرمت انسان
تو را مینویسم و
در آستین تمام دنیا
دنبال دستی میگردم
که گلوله را
به پرچمی سفید تبدیل کند
شعبدهای چنین را دوست دارم.
آبتین پنداری میدانست که سرودههای این دفتر آخرین شعرهایش خواهند بود. خود آن را در زندان نه تنها به خطی خوش در دفترچهای نوشته، صفحهبندی کرده، جلد آن را نیز طراحی کرده است.
در فیلمی که از او بهجا مانده میگوید: «ما به اندازه کافی شاعر خوب داریم، فیلمساز خوب داریم، هنرمند خوب داریم اما چیزی که کم داریم اینه که یکسری آدم بایستند و مبارزه کنند، یکسری آدم بایستند و حقشون رو بخوان. آدم بایستد و پایمردی کند...»
در ادامه همین حرفها و در چنین موقعیتیست که میگوید: «دوست دارم همین امروز، در جوانی با اقتدار، جان شیرینام را فدا کنم برای آزادی». پنداری زندان برای او ادامه همین زندگی بود: «یکبار بازجو منو تهدید کرد. به او گفتم که منو نترسون!... فکر میکنم که مفهوم آزادی برای من ارزشمندتر از اینه که حالا یک آدمی مثلاً من بشه نود سالم و محافظهکار زندگی کنم. بگذار در ۴۳ سالگی شجاعانه زندگیام تموم بشه.»
بکتاش آبتین، شاعر، فیلمساز، عضو فعال کانون نویسندگان ایران و مبارز خستگیناپذیر راه آزادی، سالی پس از سرایش این شعرها، در ۱۸ دیماه ۱۴۰۰ در ۴۷ سالگی شجاعانهتر از آنکه امنیتیهای حکومت تصور میکردند، با پایی در زنجیر، افتاده بر تخت بیمارستان، در پی ابتلا به کرونا در زندان و "تعلل عامدانه" مسئولان جمهوری اسلامی درگذشت.
متأسفانه او نماند تا شاهد جنبشی باشد که در آرزویش بود.
"مرثیهای برای گلهای پژمرده" را انتشارات باران در سوئد منتشر کرده است.
* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس میکند و الزاما بازتابدهنده نظر دویچهوله فارسی نیست.