عطا و لقای "ازدواج سفید"، مقایسه دو تجربه
۱۳۹۳ اسفند ۲۲, جمعه
نتایج یک نظرسنجی که سازمان استاتیستا (Statisa, Das statistik – Portal) در سال ۲۰۱۲ از مردم آلمان کرده تا میزان موافقت یا مخالفت مردم با زندگی مشترک بدون ازدواج را بسنجد این بوده است: ۳۷/۳ درصد کاملا موافق، ۴۱/۷ درصد موافق، ۶/۹ درصد نه مخالف و نه موافق،۱۰/۰۱ درصد مخالف و ۳/۹ درصد به شدت مخالف هستند.
کم نیستند زوجهای آلمانی که سالها در در کنار هم زندگی میکنند و نهایتا تصمیم به ازدواج میگیرند. تجربه زندگی زیر یک سقف به آنها این اطمینان را میدهد که بدانند انتخاب درستی کردهاند یا نه. آنچه تقریبا بعید است یا به شدت نادر، ازدواج رسمی بدون داشتن رابطه آزاد قبل از ازدواج است. میان این نگاه نسبت به روابط زن و مرد و محدودیتها و ترسهایی که در ایران در این زمینه موج میزند، فاصلهای نجومی است. محدودیتهایی یکسویه و تقریبا تنها برای زن.
گذشته از نگاه سنتی که هرگونه حق زن بر تن و آزادی فردی او را سرکوب میکند، در ایران حتی خانوادههایی که داشتن رابطه آزاد قبل از ازدواج را برای فرزندشان "پذیرفته"اند، با آن بیشتر به شکل درگوشی و بدون اینکه بخواهند "به روی خود" بیاورند، برخورد میکنند. این پذیرش کمتر آگاهانه است و بیشتر بنا به این حکم که «از پس دختر یا پسر جوان" برنیامدهاند. در اغلب خانوادههایی که کمتر سنتی هستند، گناه این محدودیت همیشه به گردن همسایه است. پاسخ بسیاری از خانوادههایی که ظاهرا با آزادی فرزندانشان مخالفتی ندارند، به دویچهوله این بود: «ما مشکلی نداریم، ولی بقیه، فامیل، در و همسایه چی؟»
با همه اینها پدیدهای به نام "ازدواج سفید" راهش را رفته رفته در ایران باز میکند، تا جایی که از سوی پلیس و مراجع مذهبی به عنوان یک "تهدید" مطرح شود. گفته میشود که رواج آن فعلا فقط در شهرهای بزرگ و عمدتا در تهران، به ویژه شمال شهر است. اما از واکنش مقامهای جمهوری اسلامی برمیآید که حتی خود آنها هم تردید دارند که بتوانند جلوی رشد بیشتر این سبک از زندگی را در میان بخشی از جوانان بگیرند. آن هم با وجود همه سختگیریها و جداسازیها و شاید اتفاقا به دلیل همین سختگیرها و جداسازیها.
شبح "ازدواج سفید"
ویچهوله (فارسی) از افراد متفاوتی در تهران و شهرستانها پرسید که "ازدواج سفید» واقعا چقدر در جامعه رواج پیدا کرده و آیا کسی را در میان آشنایان خود میشناسند که چنین رابطهای دارد؟ پاسخها جز دو مورد این بود: «ما کسی را نمیشناسیم. خدا میداند که چقدر رواج پیدا کرده، ولی میدانیم که زیاد شده». در حقیقت کمتر کسی این شبح را دیده، ولی همه دربارهاش شنیدهاند و آمار یا اطلاعات دقیقی در این زمینه وجود ندارد.
زارا امجدیان فعال حقوق زنان که تابستان سال ۱۳۹۲ پژوهشی درباره "زندگی مجردی" و "همخانگی" انجام داده است در این باره به دویچهوله میگوید: «نه تنها آماری در مورد اين نوع ازدواج وجود ندارد بلكه همين مقدار كم پژوهش كه در اين مورد انجام شده محدود به تهران است و به راحتی نمیشود در مورد ايران صحبت كرد. ازدواج سفيد بيشتر مورد انتخاب دختران و پسران مجرد و جوان است و از نظر چرايی و چگونگی بسيار متنوع.»
ولی آمارهای دیگری وجود دارند که نیمه خالی لیوان را نشان میدهند. آمار کاهش ازدواج و افزایش طلاق. آمار بالا رفتن سن ازدواج و "خطر تجرد قطعی".
کاری "شاق" به نام ازدواج
تابستان سال جاری (۱۳۹۳) سازمان ثبت احوال کشور آماری را منتشر کرد که نشان میداد شمار ایرانیهایی که در سن ازدواج هستند، اما مجرد ماندهاند، افزایش داشته است. بنا بر آمار این سازمان ۴۸ درصد زنان و ۴۶ درصد مردان در سن ازدواج هرگز ازدواج نکردند. نرخ طلاق نیز همچنان رو به گسترش است. البته این آمار بر اساس سنی که سازمان ثبت احوال کشور "سن ازدواج" قرار داده، اعلام شده است، یعنی برای زنان ۱۵ تا ۲۹ سال و برای مردان ۲۰ تا ۳۴ سال. دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال کشور افراد مجرد را در سه گروه "افراد در سن ازدواج"، "افراد در سن خطر تجرد قطعی" و "افراد در سن تجرد قطعی" دستهبندی کرده است که شمار کل آنها ۱۴ و نیم میلیون نفر است.
ازدواج کاری شاق شده است، برای مرد و زن. مسئولان به این موضوع اذعان دارند، اما وقتی سراغ دلایل میروند، عامل اقتصادی را عمده میکنند؛ بیپولی، بیکاری، نداشتن چشمانداز است و مخارج سنگین آن. اما یک دلیل دیگر هم از چشم مسئولان پنهان نمانده است؛ این که زنان میخواهند سالهای طولانیتری درس بخوانند، مدارک بالاتری به دست آورند، شاغل باشند. خلاصه این که استقلال مالی و فردی برای زنان مهم شده است. پدیدهای که به آن "زیادهخواهی زنان" نام دادهاند.
زارا امجدیان در كار پژوهشی خود در مقابل اين سوال كه دلایل انتخاب "زندگی مجردی" یا "همخانگی" چه بوده؟ جوابهای گوناگونی گرفته است: «برخی "میل به استقلال و آزادی فردی" را مهمترين دليل خود میدانستند و "مستقل" بودن را نه تنها دليل بلكه به عنوان هدف و ارزش زندگی خود میدانستند. دليل عدهای ديگر رهایی از سنتهای محدودکنندهی خانواده بود كه طبق اظهارات آنها، نمیتوانستند زیر بار سنتهای محدودکنندهی خانواده که برای دختران وجود داشت زندگی کنند و همیشه با خانواده در تنش بودهاند.»
سعید پیوندی استاد جامعهشناسی در فرانسه، معتقد است که معنای بالا رفتن شمار مجردها در ایران این نیست که افراد مجرد دارای رابطهی جنسی نیستند یا با جنس مخالف ارتباط ندارند. او از وقوع یک انقلاب خاموش جمعیتی در ایران سخن میگوید و معقتد است که جوانان ایرانی به سرعت از سبک زندگی سنتی در چارچوب خانواده در حال فاصله گرفتن هستند.
ازدواج "سیاه"
خبرگزاری "فارس" در مردادماه امسال در گزارش ویدیویی با عنوان "پدیده شومی به نام ازدواج سفید / زندگی مشترک پسرها و دخترهای بیتعهد" به کاهش ۴ درصدی ازدواج و رشد ۳۱ درصدی ازدواج موقت اشاره کرد. گزارش با صدای جوانی شوخ و شنگ میگوید: «این نوع ازدواج در حال رشد در زیرلایههای اجتماعی است.» آماری هم داده میشود: «۳۰ درصد جوانها در شهرهای بزرگ خانه مجردی دارند که میتواند بستری برای شکلگیری زندگی مشترک به سبک غربی باشد.»
زیر گزارش هم نوشته شده است: « برخی پسران و دختران بیمسئولیت که نمیتوانند متعهد شوند برای همیشه در کنار همسرشان میمانند، ازدواج سفید را انتخاب میکنند؛ ازدواجی که برخلاف نامش آنقدر سیاه و ننگین است که دو طرف فقط زیر یک سقف با هم زندگی میکنند ولی حتی در حرف هم نمیتوانند به هم بگویند تا آخر کنارت میمانم!»
مخالفان پیوند داوطلبانه و آزادانهی زن و مرد، حرفهای زیادی دارند و بلندگوهای بسیار. جاوید ثمودی، روانشناس اجتماعی در شهریور امسال به ایسنا میگوید که "ازدواج سفید... پیوندی به سیاهی یک عمر" است و تبعات آن "برای بانوان فاجعهآمیزتر" است ، پدیدهای "نامتعارف و ناآشنا" است که "به تازگی در ایران نیز رواج یافته" و نخستین بار در آمریکا در پی جنبشی پدیدار شده که "جنبش آزادی زن" نام داشته است.
این روانشناس برای نشان دادن این که چرا زندگی مشترک بدون ازدواج به قول او "پیوندی سیاه" است میگوید: «چنین شیوهای از ارتباط با جنس مخالف نه تنها بر اساس معیارهای اخلاقی جامعه ما نیست بلکه مخالف با نص صریح قرآن و احادیث مذهبی ماست که همواره جوانان را به پاکدامنی، خویشتنداری و ازدواج حقیقی تشویق میکند.» او زنان را یک کاسه روانشناسی کرده و به این نتیجه رسیده است: «از آنجا که ساختار خلقت و شخصیت زنان بسیار هیجانی، لطیف و بر اساس ظرائف و پیچیدگیهای خاص آنها طراحی شده اینگونه روابط تأثیر مخرب و فاجعهآمیزی بر ذهن و روان آن ها بر جای میگذارد.»
خالفان به درستی بر یک نکته انگشت میگذارند؛ این که "ازدواج سفید" در ارتباط مستقیم با جنبش زنان برای آزادی است. در مقابل این سوال به وجود میآید که آیا آنچه از "ازدواج سفید" هیولا میسازد، نگاه حاکم و اشتهای سیریناپذیر مردانه برای برتری بر زنان نیست؟
عبوری دردناک
زندگی مشترک بدون عقد رسمی در یک حکومت اسلامی و یک جامعه هنوز سنتی، دشوار و پردلهره است، به ویژه برای زنان که قیمهای متعددی دارند، از پدر و برادر تا عمو و شوهر عمه، از پلیس تا روانشناس اجتماعی. با این حال زنهایی هستند که این شکل از رابطه را ترجیح میدهند. چرا؟
در تحقیقی که زارا امجدیان کرده است، برخی از زنان زندگی مشترک بدون ازدواج را برای "گرفتار نشدن در قوانین محدودکننده ازدواج" ترجیح دادهاند. او به دویچهوله میگوید: « برای زنانی که با آنها صحبت کردم، ترس از ازدواج و قوانین نابرابر آن در ایران و ترس از گرفتار شدن و نداشتن پشتوانه قانونی برای طلاق عامل اصلی برای انتخاب اين سبك زندگی بوده است.»
ولی انتخاب این سبک زندگی در جایی مثل ایران عواقب خود را دارد. زارا امجدیان به مشکلاتی اشاره میکند که این شکل رابطه را ناامن و ناپایدار میکند: « بسياری دور از چشم والدين اين نوع زندگی را پذيرفتهاند و بسياری از طرف خانوادهها طرد شده اند. غیرقانونی بودن رابطه و در معرض دید بودن آن، احتمال شناخته شدن و برچسب خوردنهای اجتماعی عواملی است که آن را بسیار آسیبپذیرکرده است. این دختران مدام در تنش و اظطراب به سر میبرند. ناپایداری این روابط، احساس رضایت در آن را با احساس تنش جابجا میکند و سوژه را دائما در دوگانه معکوس "آزادی" و "امنیت" قرار میدهد؛ آزادیای که به پای از دست رفتن امنیت تمام میشود. این دختران از آزادیهایی که در مقابل سنت و خانواده به دست آوردهاند خوشحال و موفق هستند اما در برابر جامعه و قانون شکنندگی زیادی دارند و تقریبا هیچ حمایت قانونی و اجتماعی از آنها نخواهد شد.»
این سبک زندگی به گفته سعید پیوندی، استاد جامعه شناسی بخش پنهان یا نیمهپنهان جامعه ایران است. درباره این لایه پنهان تا به حال مطالعه و تحقیقی همهجانبه صورت نگرفته است. با این همه یک چیز روشن است، این که «در حال حاضر حکومت ایران توان کنترل سیستماتیک برای برخورد با دختران و پسرانی که به صورت مشترک بدون ازدواج زیر یک سقف زندگی میکنند را ندارد.»
شاید بتوان از یک عبور دردناک در ایران سخن گفت. از جامعه نسبتا جوانی که زیر فشار سنت و قواعد کهنه دست و پا میزند. جوانهایی که میدانند چه میخواهند ولی قدرت خانه و خیابان هنوز بر خواست آنها میچربد. اقلیتی بی سروصدا خواستهاش را عملی میکند و آسیبپذیر است، چون اقلیت است و بیصدا. اما هر جنبشی همین گونه آغاز شده است، در آلمان هم.
"ازدواج وحشی"
بنا بر دادههای اداره آمار آلمان دو میلیون و ۶۰۰ هزار زن و مرد در آلمان بدون ازدواج زیر یک سقف زندگی میکنند. تجربه نشان داده که میتوان بدون سند محضری هم مسئولیت پذیرفت، به یکدیگر تکیه کرد و اعتماد داشت. تعادل در مناسبات، همفکری و احساس خوشبختی در زندگی این گروه نسبت به زوجهایی که به روش سنتی ازدواج کردهاند، اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست.
قوانین آلمان برای تنظیم حقوق و وظایف طرفین در این شکل از زندگی مشترک از سال ۱۹۵۸ میلادی تا امروز چند بار و به تدریج متناسب با رواج آن تغییر کردهاند. این قوانین از جمله روشن میکنند که در صورت جدایی، دارایی مشترک زوج به چه شکل و با کدام قاعده تقسیم میشود. اگر فرزند مشترکی وجود داشته باشد، وظایف و حقوق مادر و پدر چیست. یا مثلا خرجی هرکدام از طرفین که قادر به تامین زندگی خود نباشد (که برخلاف تصور رایج در ایران، لزوما شامل زن نمیشود) چگونه پرداخت میشود. البته هنوز بیش از نیمی از زوجهای آلمانی (۵۹ درصد) ازدواج رسمی را ترجیح میدهند. یکی از علتهای مهم آن هم امتیازاتی است که در پرداخت مالیات به دست میآورند.
در آلمان به زندگی مشترک بدون ثبت رسمی "رابطه شبهازدواج" میگویند. البته این اصطلاحی است که امروزه به کار گرفته میشود، وگرنه در دهه ۱۹۵۰ میلادی که هنوز جامعه پذیرایی چندانی برای این شکل از رابطه نداشت، به آن "ازدواج وحشی" میگفتند و حتی برای هماتاق شدن زن و مردی که همسفر بودند، شناسنامه میخواستند تا مطمئن شوند که ازدواج کردهاند.
با گذشته چند دهه جامعه این سبک از زندگی را پذیرفت، پیشداوریها را کنار گذاشت و قوانین راه دخالت مذهب در زندگی فردی و اجتماعی را سد کردند. بیشترین تاثیر را هم جنبشی که به "جنبش سال ۶۸" معروف است در باز شدن افق جامعه داشت. جنبشی که توانست الگوها و بدیلهای تازهای را در برابر ارزشهای کهنه و محافظهکارانه قرار دهد و با رابطه سلطهگرانه در زندگی فردی و اجتماعی در افتد.