علیه فاشیسم و نژادپرستی
۱۳۸۶ آبان ۱۷, پنجشنبه۹ نوامبر در تاریخ
روز ۹ نوامبر در تاریخ آلمان روزی است پر از رویداد و حوادث تاریخی دورانساز. انقلاب سال ۱۸۴۸ در چنین روزی روی داده است. نظام سلطنتی آلمان در همین روز ملغی شده است. دیوار برلین نیز سال ۱۹۸۹ در چنین روزی فرو ریخت. این روز اما روز تلاش هیتلر و حزب ناسیونال- سوسیالیست او برای کسب قدرت از طریق کودتا هم بوده است. انتخاب چنین روزی برای کودتا با نفرت و سرخوردگی محافل شووینست و برتری طلب آلمان از شکست نظامی این کشور در جنگ جهانی اول و فروپاشی نظام سلطنتی در شامگاه ۹ نوامبر ۱۹۱۸ بی ارتباط نیست. این که بر ویرانه آن نظام، جمهوری مبتنی بر نظام پارلمانی شکل گرفت نیز، چیزی نبود که محافل عظمتطلب آلمان و دشمنان دموکراسی و آزادی توان برتابیدنش را داشته باشند.
نازیسم و قدرتگیری آن
کودتای هیتلر و حزب او در روز ۹ نوامبر ۱۹۲۳ ناکام ماند، ولی مجازات و عواقب چندانی برای آمران و عاملانش در پی نداشت. پس از این کودتا، هیتلر و همدستانش دست از تلاش برای اعمال سلطه خود بر آلمان نکشیدند، تنها مشی خود را تغییر دادند. به دیگر سخن، آنها به دنبال کسب قدرت از طرق قانونی افتادند، با این حساب که با تحریک احساسات و عواطف عمومی و طرح قول و قرارهای عوامفریبانه، رآی اکثریت را حائز خواهند شد. سرخوردگی ناشی از شکست در جنگ جهانی اول، مشکلات اقتصادی و وضعیت شکننده سیاسی سال های اول استقرار جمهوری آلمان دست به دست هم دادند و ۱۰ سال پس از کودتا زمینه را برای تأثیرگذاری شعارها و عوامفریبیهای هیتلر و دار و دسته او فراهم کردند. سال ۱۹۳۳ با به قدرت رسیدن نازیها، آلمان وداع با دموکراسی را آغاز کرد و پا در باتلاق فاشیسم گذاشت.
برنامه ۲۵ مادهای حزب سوسیال ناسیونالیست آلمان که سال ۱۹۲۲ تنظیم شده بود، یکی از اهداف این حزب را چنین تعریف میکرد: یهودیزدایی از آلمان. هیتلر و دار و دسته او بلافاصله پس از به قدرت رسیدن، با تشدید آشکار و پنهان فضای منفی علیه یهودیان، تحقق هدف فوق را به دستور کار اصلی خود بدل کردند، به ویژه که خلع ید از یهودیان و مصادره ثروت و امکانات آنها منبع خوبی بود برای تدارکات جنگی که میبایست اروپا را به زیر سلطه رژیم فاشیستی آلمان درآورد.
یهودستیزی
یهودستیزی از همان ابتدا با شدت جریان نیافت و با افت و خیزهایی همراه بود، زیرا لازم بود تبلیغات و ایجاد فضای مسموم علیه یهودیان به تدریج ذهن شمار بیشتری از افراد جامعه را آلوده کند تا قلع و قمع قطعی آنها با مقاومت و مخالفت چندانی روبرو نشود. این گونه بود که جوسازی علیه یهودیان و اعمال تبیعض و فشار بر ضد آنها ماه به ماه و سال به سال افزایش مییافت. نقطه اوج این روند ۹ نوامبر سال ۱۹۳۸ بود، یعنی در گرماگرم «جشن و شادمانیهایی» که رژیم هیتلری برای «بزرگداشت کودتای ۱۹۲۳» به راه انداخته بود. چند روز پیش از این تاریخ، یک جوان یهودی لهستانی که خانوادهاش مقیم آلمان بودند و رژیم هیتلری آوارهاشان کرده بود، برای انتقام به سفارت آلمان در فرانسه رفت و یک دیپلمات این کشور را از پا درآورد. این ماجرا بهانهای شد برای هجوم گسترده به ۵۰۰ هزار یهودی هنوز باقیمانده در آلمان و اتریش؛ هجومی که هنوز هم سعی میشد ناشی از خشم و غضب خودجوش مردم معرفی شود و نقش رژیم در سازماندادنش چندان به چشم نیاید. اما ساعت ۱۰ شب ۹ نوامبر ۱۹۳۸، درمراسم "بزرگداشت" کودتای ۱۹۲۳ در مونیخ، ژوزف گوبلز، وزیر تبلیغات رژیم هیتلری طی یک سخنرانی شدیداً تحریکآمیز در جمع بزرگی از دستاندرکاران این رژیم، برای اولین بار رسماً خبر مرگ دیپلمات آلمان در فرانسه را اعلام کرد و آن را به "ذات خبیث" همه یهودیان ربط داد. با این سخنرانی عملاً فرمان حمله قطعی و کاملاً سازمانیافته علیه یهودیان صادر شد. ۹۱ یهودی در این شب در اثر حملات نازیها جان باختند، صدها تن از آنها مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، ۷۵۰۰ مغازه و کارگاهشان آماج تخریبها شدند و ۲۶۷ کنیسهاشان نیز در آتشافروزی نازیها سوختند. دستگیری نزدیک به ۳۰ هزار یهودی و اعزام آنها به اردوگاههای کار اجباری نیز از دیگر اجزای تالانگری نازیها در واپسین ساعات ۹ نوامبر و اولین ساعات ۱۰ نوامبر ۱۹۳۸ بود. در آن شب، فروریختن شیشه منازل و اماکن کار و اشتغال یهودیان و تخریب چلچراغهای کنیسههایشان چنان شدت و ابعادی پیدا کرد که گویی پیادهروها را لایهای از بلور پوشانده است. بر چنین پسزمینهای است که آن شب را در تاریخ آلمان شب بلور (کریستالناخت) نام نهادهاند. البته نامهای دیگری هم به این شب دادهاند که شاید در میان همهی آنها شب قومکشی ( پوگروم ناخت) از همه رساتر و واقعیتر باشد.
این نقطه اوج یهودستیزی بعداً هم شدت گرفت و نهایتاً سال ۱۹۴۱ سر از پروژه جنایتکارانه بیسابقهای درآورد که در تاریخ به هولوکاست شهرت یافته و با نامهایی همچون اردوگاههای مرگ آشویتس و بوخنوالد و ساکسن هاوزن عجین شده است. پروژه مرگ هولوکاست میبایست ۱۱ میلیون یهودی اروپا را در کورههای آدمسوزی و در اتاقهای گاز به هلاکت و نابودی بکشد. هولوکاست تا لحظهای که در روز ۸ ژوئن ۱۹۴۵ ارتش متفقین رژیم هیتلری را به زانو درآورد جان نزدیک به ۶ میلیون یهودی را گرفت و بیسابقهترین جنایت سازمانیافته و ماشینی تاریخ بشر را رقم زد.
ایدئولوژی ضدانسانی
نژادپرستی، شوونیسم و عظمتطلبی رژیم هیتلری البته تنها گریبان یهودیان را نگرفت و تا شر این طاعون از جامعهی بشری کنده شود جان دهها میلیون از مردمی که در برابر آن مقاومت کردند فنا شد. در میان این قربانیان هم دمکراتها و کمونیستها و سوسیالیستها را میتوان یافت و هم همجنسگرایان و کولیها را . ایدئولوژی ضدانسانی نازیها با همه این گروهها سر ستیز داشت و فکر نابودیشان را در سر میپرواند.
در سالهای بلاواسطه پس از جنگ، جامعه آلمان فرصت و توان آن را نداشت که به طور جدی به جنایات بیسابقهای که در فاصله ۱۲ سال حکومت نازیها اتفاق افتاد بیاندیشد، برخوردی جامع و انتقادی به این بخش از تاریخ خود داشته باشد و با بزرگداشت یاد قربانیان آن جنایات، درس و آموزههایی برای نسلهای بعدی فراهم آورد. به تدریج اما چنین روندی آغاز شد و در کنار هزاران کار تحقیقی و انتقادیی تخصصی و عمومی و ادبی و هنری در باره ابعاد و ریشههای فجایع آن سالها، پاسخ به این سوال برجستگی یافت که چگونه جامعه میتواند از ضعف و عدم مقاومتی که در برابر آن جنایات نشان داد مبرا بماند و در برخورد با رویدادهای مشابه احتمالی در آینده سکوت و انفعال و یا حتی همراهی پیشه نکند.
یادآوری
برگزاری مراسم مختلف در روزها و مناسبتهایی که در دوران رژیم هیتلری زمینهساز فجایع متفاوتی شدند یکی از راههای یادآوری آن جنایات و نیز ابراز مخالفت با روندها و پدیدههای مشابهای است که خطری برای دوران کنونیاند.
۹ نوامبر هر چند که به طور رسمی به روز یادآوری رنج قربانیان رویدادهای "شب بلور" و جنایات قبل و بعد از آن تبدیل نشده، اما بسیاری از نیروهای سیاسی و مدنی جامعهی آلمان در چنین روزی با برپایی مراسم و برنامههای مختلف و یادآوری روندها و رویدادهای تلخ آن سالها به هماندیشی و ابراز مخالفت در برابر برخی گرایشها و رویکردهای مشابه در جامعه میپردازند. برای آنها خارجیستیزی، یهودستیزی، برخورد فلهای و غیرفاصلهمند با مسلمانان و زدن انگ بنیادگرا و فاشیست اسلامی به همه آنها، نفی هالوکاست و همه آن جنایاتی که رژیم هیتلری در جنگ جهانی دوم مرتکب شد و ... همه و همه پدیدهها و گرایشها خطرناکی هستند که باید با درسآموزی از تاریخ در برابرشان ایستاد و با ابزار و شیوههای مناسب مانع گسترش و قوتگیریاشان شد.
تاریخ بشر در دهههای اخیرشاهد جنگ و جنایاتی مانند آنچه که در فاصله ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ اتفاق افتاد نبوده است. اما آنچه در سال ۱۹۹۴ در رواندا به قومکشی گسترده و صدهاهزار نفری راه برد، یا جنایاتی که در جنگ بالکان میان گروههای مختلف قومی به وقوع پیوست تجارب تلخ جدیدی را پیش روی بشر گذاشتهاند. این تجارب بار دیگر بر این نکته تاکید دارند که به ویژه در مقاطعی که بحرانهای اقتصادی و اجتماعی به مسیر درست هدایت نشوند و نسج و احساس همبستگی انسانی و اجتماعی جای خود را به کینه و نفرت بدهد دوباره وقت سربرآوردن و قدرت گرفتن گرایشها و پدیدههایی مانند فاشیسم، نژادپرستی، دگرستیزی و عدم رواداری است. موج نفرتی که در سالهای اخیر بنیادگرایان اسلامی علیه هر آنچه که "غیرخودی" است میپراکنند و ترورهای وحشیانهای که آبشخورش در همین نگاه و رویکرد است در کنار تقسیم جهان به نیروهای خیر و شر یا خودی و غیرخودی که برخی از قدرتهای بزرگ جهان سلسلهجنبان آن شدهاند از دیگر جلوههای نگاه غیرروادارانه و تقدسبخشیدن به درک و دریافتهای خودی از جهان و روندهای آن است. نفی هولوکاست و ریختن نفت بر آتش نقار ملی و تحقیر ملتها و اقوام دیگر نیز خطرشان کمتر از روندها و پدیده های یادشده نیست. میان چنین تفکرات و رویکردهایی با فاشیسم و نژادپرستی دیواز چین حایل نیست و در تداوم و گسترش خود میتوانند جنایات باز هم دهشتناکتری را رقم زنند.
همه این خطرات ایجاب میکند که پسزمینهها و رویدادهای جنایات دوران رژیم هیتلری به مناسبتهای مختلف مورد بازبینی و یادآوری قرار گیرند تا بر حساسیت جوامع و تقویت حس مقاومت در برابر پدیدههای یادشده افزوده شود. برگزاری مراسم و برنامههای مختلف در روز ۹ نوامبر در آلمان و شمار دیگری از کشورها در همین متن و معنا قابل درک و ارزیابی است.
ح.