قدسی میرمعز: قصد جان دکتر ملکی را کردهاند
۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبهخانم میرمعز در این نامه که خطاب آن به بازپرس شعبه ۲ مجمتع قضایی است، خواستار مداوای دکتر ملکی در بیمارستان دی شده و تاکید کرده که همسرش نه میخواهد و نه میتواند فرار کند. محمد ملکی نخستین رییس دانشگاه تهران، پس از انقلاب اسلامی است.
دویچهوله: آخرین باری که با آقای ملکی حرف زدید، کی بود؟
قدسی میرمعز: چهارشنبه ساعت ۴ بعد از ظهر از اوین به خانه پسرم زنگ زدند. صدای همسرم لرزش داشت. من مطمئن بودم وقتی ملاقات نمیدهند، حتما مشکلی پیش آمده. ظاهرا مشکل آریتمی و قندشان بیشتر شده و ناراحتیهای ناشی از پروستات هم مزید بر علت است. از من خواست کاری بکنم.
آقای ملکی در تماس تلفنی، از موقعیت خود چه گفت؟
یک سلام علیک با پسرم و عروسم کرد و بعد گوشی را به من دادند. نگذاشتند حرفی بزنیم و کسی که کنارش ایستاده بود، مدام میگفت زود باشید، وقت تمام شد. من تنها توانستم بگویم که ما آمدیم ملاقات و نگذاشتند. نوسان ضربان قلباش یکهو از ۳ به ۲۰ میرسد. یکبار تا آستانه مرگ رفت و یکهفته کامل در سیسییو بستری بود. من نگرانم که اگر مشکل آریتمی در سلول انفرادی پیش بیاید، چه میشود؟
میدانید کجا هستند؟
به وکلای همسرم، دکتر مولایی و دکتر شریف، گفتهاند بند ۲۰۹ اوین است. دادستانی به ما برای ملاقات نامه داده بود. دو روز مراجعه کردیم و روز دوم، دو ساعت در صف منتظر شدیم تا بالاخره گفتند ممنوعالملاقات است. در حالی که ما نامه از بازجو، بازپرس پرونده و دادستانی انقلاب داشتیم. مهر دادگستری و امضای آقای سبحانی پای نامه بود. من گفتم این نامه از مافوق شماست، اما گفتند نمیشود. اینجا حدس من به یقین تبدیل شد که بینظمی ضربان قلب همسرم که از عوارض زندان دهه ۶۰ است، تشدید شده و حالش خوب نیست. من گفتم، همسرم در بیمارستان دی پرونده کامل پزشکی دارد و تحت درمان است.
روزی که ایشان را دستگیر کردند، گفتید داروهای دکتر را هم دادید بردند. خبر دارید آیا دواها را به ایشان میدهند؟
نمیدانم. روز دستگیری، هم داروها را دادم و هم پول دادم که اگر تمام شدند، با پول خودمان دوا بخرند. من به فشار عصبی که شوهرم تحمل میکند فکر میکنم. مسئله دیگر تغذیه اوست. همسر من ۷۶ سال دارد. باید پرهیز کند و مایعات و شیر زیاد بخورد. آیا در ۲۰۹ انفرادی این چیزها هست؟
معلوم شده اصلا اتهام ایشان چیست؟
روز دوم دستگیری که دکتر مولایی، وکیل همسرم، به دادگاه انقلاب مراجعه کرد، به او گفته بودند، اتهام ملکی اقدام علیه امنیت ملی است. همسرم گفته بود که من اصلا رای ندادم و از اول خرداد بستری بودم و فقط برای دکتر و تزریق آمپول از خانه بیرون رفتم. چطور علیه امنیت شما اقدام کردم؟ مسئول پرونده هم گفته، خوب حالا شما دو ماه موقتا در ۲۰۹ باش تا ببینیم چه میشود.
امیدوار هستید با نامهای که به مقامات قضایی نوشتهاید، گشایشی در کار آقای ملکی ایجاد شود؟
امیدوار به این دستگاه که اصلا نیستم. اگر قرار بود به اینها امیدی داشته باشیم، اصلا نباید شوهرم را میگرفتند. اینها به نظر من قصد جان دکتر ملکی را کردهاند. کتابهای ما را آمدند به هم ریختند. همه کتابهای مجاز ارشاد بودند. هارد کامپیوتر را باز کردند و بردند. یادداشتها و خیلی چیزهای دیگر را بردند و رسیدی هم ندادند. این کار دزدی محسوب نمیشود؟ ما تنها امید به خدا داریم.
مصاحبهگر: مهیندخت مصباح
تحریریه: بابک بهمنش