1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

ماجراهای سکسی جوانان در "بیداری بهار"

۱۳۸۸ اردیبهشت ۴, جمعه

سکس، هم‌جنسگرایی، تعصبات مذهبی، قراردادهای سخت اجتماعی و مسائل جوانان، موضوع‌هایی هستند که نویسنده‌ی نمایشنامه‌ی "بیداری بهار" به آن‌ها پرداخته است. رضا جعفری، کارگردان این نمایش، درباره‌ی اجرای آن سخن می‌گوید.

https://p.dw.com/p/HdhY
گروه تئاتر "کائوس"؛ بازیگران نمایشنامه‌ی "بیداری بهار"
گروه تئاتر "کائوس"؛ بازیگران نمایشنامه‌ی "بیداری بهار"عکس: Von Hehn/Schmetz

چندی پیش نمایشنامه‌ی "بیداری بهار" به کارگردانی رضا جعفری در یکی از سالن‌های نمایش شهر آخن به اجرا درآمد. این نمایشنامه‌ی اجتماعی ـ انتقادی طنزآلود بر اساس درامی تنظیم شده است که نویسنده‌ی آلمانی، فرانک ودکیند (Frank Wedekind) در سال ۱۸۹۱ نوشته و نوران دیوید کالیس (Nuran David Calis) در سال ۲۰۰۷ آن را به‌گونه‌‌ای "مدرن" بازنویسی کرده است. ودکیند در این نمایشنامه به زندگی چند جوان "سرکش" در دوران بلوغ می‌پردازد که با مسائل اجتماعی و فردی، از جمله احساس عدم پذیرش از سوی جامعه، عقده‌های روانی و کشف دنیای جذاب سکس دست به‌گریبانند.

سه قهرمان اصلی این نمایشنامه، هنوز به مدرسه می‌روند: ملشیو گابر، شاگرد باهوش و زرنگی است که با مادری مستقل و خودآگاه زندگی می‌کند. بهترین دوست او موریتس اشتیفل، تنبل‌ترین شاگرد کلاس، محرم رازهای اوست؛ رازهایی چون "ماجراهای سکسی"‌ای که ملشیو با دختر ۱۵ ساله‌ای به نام وندلا برگمن دارد: از جمله این که وندلا از او حامله شده‌است. مادر متعصب و کاتولیک وندلا برای نجات آبروی خانوادگی، از او می‌خواهد که کودکش را سقط کند. وندلا برخلاف میل خود تن به این کار می‌دهد و ...

دویچه وله در باره‌ی این نمایشنامه و چگونگی اجرای آن با رضا جعفری گفت‌وگو کرده است:

دویچه وله: "بیداری بهار" نمایشنامه‌ای است درباره‌ی جوانان و مسائل و مشکلات آنان که فرانک ودکیند در قرن نوزده نوشته است. جاذبیت‌های این نمایشنامه در قرن بیست ‌و‌‌یکم چیست؟

رضا جعفری: بافت دراماتیک و موضوعیت آن. اگر بخواهم موضوع طرح شده در سؤال شما را با نگاهی جامعه‌شناسانه پاسخ دهم، به این نتیجه می‌رسم که سه عامل تعصبات مذهبی، سکس و حاصل این دو، خشونت، جامعه را به ناهنجاری‌های اجتماعی سوق می‌دهد و این هر سه در نمایشنامه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.

ودکیند زمانی با تابوی هم‌جنسگرائی برخورد کرد که سی و اندی سال بعد، هیتلر آن‌ها را به جوخه اعدام سپرد و استنباط من این‌ست که هنوز این معضل اجتماعی، حتی در جوامع دموکراتیکی چون آلمان، وجود دارد. تعصبات مذهبی موضوع دیگریست که او به آن پرداخته است و نمایشنامه نیز بر اساس این موضوع به جلو می‌رود.

او نویسنده‌ای‌ است که شجاعانه و بدون هراس با هر آنچه با حقوق انسانی در تضاد قرار می‌گیرد، مبارزه می‌کند و به‌همین دلیل به مدت پانزده سال بایکوت می‌شود و این اثر که هم اکنون در مدارس آلمان تدریس می‌شود در کشوی میز تحریرش خاک می‌خورد و من فکر می‌کنم تا زمانی که سی مادۀ منشور جهانی حقوق بشر نهادینه نشود، این اثر تازگی خود را متاسفانه حفظ می‌کند و بعد از آن‌هم بافت دراماتیک اثر آن‌را جاودانه می‌سازد.

Reza Jafari, iranischer Theaterregisseur in Aachen
رضا جعفری، کارگردان نمایشنامه‌ی "بیداری بهار"عکس: Reza Jafari

نوران کالیس این نمایشنامه را از نظر زبانی، موسیقی و بافت اجتماعی "امروزی" کرده است. این کار تا چه اندازه به بازیگران در درک و حس نقش‌های خود کمک می‌کند؟

این دومین کاری‌ است که من از نوران کالیس به صحنه می‌آورم. او در بیوگرافی خود می‌نویسد که کودکی و نوجوانی‌اش را در محلاتی گذرانده است که خشونت حرف اول را زده است و به‌همین دلیل با این زبان به‌خوبی آشناست. او به‌جز تغییراتی اندک، نمایشنامه را با زبان خود بازنویسی کرد و با توجه به اینکه کار من با جوانان است، متوجه شدم که این زبان برای آن‌ها و بازیگرانم ملموس‌تر است. از طرف دیگر، من با دو گونه و دو تیپ متفاوت از بازیگران کار می‌کنم. گروهی که صحنه را به‌خوبی می‌شناسند و به‌عبارتی دیگر حرفه‌ای هستند، و گروه دوم انسان‌هائی هستند که بنا به دلائل متفاوت، ما از آن‌ها تحت عنوان بزهکار نام می‌بریم. پروسه جذب آن‌ها‌، خود داستان دیگری است و کالیس با زبان آن‌ها سخن می‌گوید و به همین دلیل برایشان قابل توجه‌تر است.

Bildergalerie Frühlingserwachen Bild 8
صحنه‌ای از نمایش "بیداری بهار" (عکس از مارتین فن هن و روبرت اشمتتس)عکس: Von Hehn/Schmetz

مطرح‌کردن و موضع نگرفتن از ویژگی‌های سبک ودکیند است. شما در اجرای این نمایشنامه از این نظر با مشکلی روبرو نشدید؟

سخن شما دقیقا درست است. سبک و سیاق من نیز این‌گونه است. من به‌عنوان کارگردان دردها و رنج‌های انسان تنهای این قرن را تصویر می‌کنم. همین و بس.

برشت می‌گوید کار هنرمند تفسیر جهان نیست، تغییر آنست و من می‌گویم تفسیر جهان به‌عهده فیلسوفان است و برای تغییر جهان نیز قدرتی ندارم .

من با تصاویرم به جامعه هشدار می‌دهم، نه پیام، و به آن‌ها گوشزد می‌کنم تا زمانی که این نظم به ظاهر طلائی وجود دارد، کودکی اسلحه در دست می‌گیرد و شانزده نفر را می‌کشد و وندلای جوان در بیداری بهار مجبور می‌شود، کودک خود را به‌خاطر تعصبات مادر کاتولیکش، سقط کند و بمیرد، من نمی‌توانم با دادن امیدی دروغین به تماشاگرانم دروغ بگویم.

کار با بازیگران غیرحرفه‌ای چه تفاوت‌هایی با کار با هنرپیشگان حرفه‌ای دارد؟ اصولاً نحوه‌ی انتخاب و تشکیل گروه بازیگران این نمایشنامه بر چه منوالی بوده است؟

استانیسلاوسکی می‌‌گوید، کارگردان خوب کارگردانی است که بتواند از یک تیر چراغ برق، یک بازیگر بسازد. این گفته پر معنائی است و اعتقاد و ایمان او را به انسان نشان می‌دهد. به‌همین دلیل برای من بازیگر حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای فرقی نمی‌کند و هیچ‌گاه روی این موضوع نیز مکث نکرده‌ام. اما این گفته‌ام بدین معنا نیست که از ارزش بازیگرانی بکاهم که عمری را جهت آموختن سپری کرده‌اند. هر گلی بوی خود را دارد. نحوه انتخاب بازیگرانم نیز بر اساس احساس من صورت می‌گیرد و خوشبختانه تا این لحظه احساسم به من دروغ نگفته است.

و اما از نظر تعداد بازیگر مشکلی ندارم، چون "بیداری بهار" دهمین کارم به زبان آلمانی بود و حداقل در شهر آخن اکثر هنرمندان تئاتر با کار من آشنا هستند و به آسانی دعوت مرا برای بازیگری می‌پذیرند.

در این نمایشنامه تنها یک ایرانی بازی می‌کند: مزدک توسلی در نقش ارنست. معمولاً در کارهای اجرایی، غیرایرانی‌ها در نقش ایرانی‌ها بازی می‌کنند. چرا در اجرای شما مزدک، ارنست می‌شود؟

از نظر من ایرانی و غیرایرانی فرق نمی‌کند و من آن‌ها را نه بر اساس ملیتشان، بلکه بر اساس علاقه‌شان دعوت می‌کنم و مزدک نیز یکی از آنهاست. گو اینکه او یک بازیگر خلاق است و از دعوتش به گروه شادمانم.

Bildergalerie Frühlingserwachen Bild 12
صحنه‌ای از نمایش "بیداری بهار" (عکس از مارتین فن هن و روبرت اشمتتس)عکس: Von Hehn/Schmetz

شما در ایران هم چند نمایشنامه آماده کردید که اجرای آن‌ها ممنوع شد. چرا؟ به عنوان کارگردان چه تفاوتی در کارهای اجرایی آخن و تهران می‌بینید؟

این سؤال را باید از آن آقایان کرد، نه از من. مگر ما تئاترورزان چه می‌گوییم که این‌گونه نانجیبانه با ما برخورد می‌شود. چرا نمایشنامه‌ها را سانسور می‌کنند؟ آیا این عمل توهین به مقام انسانی نیست؟ مگر مختاری چه گفت که جسدش را در بیابان یافتند؟ شاعری که اسطوره‌های ایرانی را در شعرهایش زنده کرد و به شاهنامه ابعادی دیگرگونه داد و ادبیات شعری را غنا بخشید و آیا اگر او در آلمان می‌زیست، نه اینست که مقامی دیگرگونه می‌یافت؟ و آیا باز هم از تفاوت‌ها بگویم؟

آری‌، در اینجا نه وزارت ارشادی هست و نه گروه بازبینی و چقدر دلم برای هنرمندان تئاتر وطنم می‌سوزد که در چنگال سیاه سانسور جزجز می‌زنند. عفریتی که از مرگ بی‌حیاترست و ریشه خلاقیت هنرمند را می‌سوزاند. ولی آن‌ها هم‌چنان آنتیگون‌ها را به صحنه می‌آورند. درود بر آن‌ها!

امکانات مالی و اجرایی این نمایشنامه از کجا تأمین می‌شود؟

گروه تئاتر کائوس آخن، که من سر‌کارگردانی آن ‌را به‌عهده دارم، در سال ۲۰۰۳ توسط کلیسای کاتولیک و با پشتیبانی مالی شهر آخن و با اهداف مشخص بوجود آمد و تا این لحظه ده نمایشنامه را به زبان آلمانی توسط این گروه کارگردانی و به صحنه آورده‌ام.

چه مدت تدارکات اجرای "بیداری بهار" به طول انجامید؟

معمولا دو تا سه نمایشنامه را در سال کارگردانی می‌کنم. ولی "بیداری بهار" به‌علت وجود بازیگران بسیار و طراحی مدرن آن که با فیلم، عکس و امکانات مختلف صحنه‌ای دیگر انجام گرفت‌، باعث شد که سه ماه با طراحان صحنه کار کنم و سپس مدت نه ماه نیز بازیگران را به نقش برسانم.

تئاتر به عنوان ابزاری برای تربیت و آموزش، چه ویژگی‌هایی دارد؟ وقتی روشنگری و آموزش نظم به بازیگران و پذیرش مسئولیت از سوی آنان، مثلاً‌، در این نوع ژانر در درجه‌ی اول اهمیت قرار می‌گیرد، جایی هم برای ویژگی‌های زیبایی‌شناسانه‌ی این هنر باقی می‌ماند؟

Bildergalerie Frühlingserwachen Bild 7
صحنه‌ای از نمایش "بیداری بهار" (عکس از مارتین فن هن و روبرت اشمتتس)عکس: Von Hehn/Schmetz

اگر به تاریخ هنر تئاتر نظری بیفکنیم، می‌بینیم که همواره این هنر مورد غضب و هجوم دولتمردان غیردموکرات و دیکتاتور قرار گرفته است و علت آن دقیقا در این نکته نهفته است که تئاتر تاثیر گذاری مستقیم و غیر قابل انکاری بر انسان‌ها دارد.

اما این پروژه که بنام "تئاتر کائوس" در آخن معروف است، وظیفه دیگری را نیز بعهده دارد و آن جذب انسانهائی‌ست که بنا به دلائل مشخص بزه‌کاری را پیشه خود کرده‌اند و مسئولین شهر آخن، به جای آن‌که آفتابه گردن آن‌ها بیندازند و در شهر بگردانند، یا آخرین ته‌مانده‌های هویتی آن‌ها را هم نابود کنند، به طریق متفاوت و به کمک مددکاران اجتماعی آن‌ها را به تئاتر می‌کشانند. اثرات مثبت و ارزشمندی که تا کنون این پروژه داشته است، کتمان‌ناپذیر است. این است تفاوت دو نگاه، دو اندیشه و دو رفتار: نگاهی که به انسان اعتقاد دارد و نگاهی دیگر که به اعدام، زندان و شکنجه انسان ایمان دارد و او را رمه‌ای بیش نمی‌پندارد.

و اما زیبائی شناسی صحنه؛ ببینید من در کشوری زندگی می‌کنم که به آن می‌گویند "دیشتر لند"، یعنی کشور شاعرها. و به‌همین دلیل بسیار از آن‌ها آموخته‌ام. بی‌انصافی است اگر معلمین خودم را، همچون استاد مهین اسکوئی و مصطفی اسکوئی را نیز فراموش کنم. سنتز این دو آموزش باعث شده است که تئاتری دیگر را به صحنه آورم، آمیزه‌ای از فرهنگ شرق و غرب. در این میانه زیبائی‌شناسی صحنه، برایم نقشی اساسی را به‌عهده می‌گیرد. سالهاست که فکر من با این سؤال مشخص درگیر است: "چه نوع ساختار صحنه‌ای را پیاده کنم که آن نباشد که دیگران مورد استفاده قرار داده‌اند". اولین برخوردم این بود که از تئاتر ارسطوئی (وحدت زمان، مکان و موضوع) جدا شوم. با توجه به تجربه‌ای که کسب کرده‌ام و بر اساس سخن منتقدین‌، آرام آرام به این تفکر رسیده‌ام که متد خودم را در صحنه پیاده نمایم و هیچگاه از ریسک در صحنه نیز نهراسم.

آیا به این نوع تئاتر در ایران هم توجه می‌شود؟

من این سؤال را از دو دیدگاه بررسی می‌کنم. اگر منظور دستگاه حکومتی است، پاسخ من منفی ست، زیرا کل سیستم با مدرنیسم در تضاد قرار گرفته است و تئاتر نیز تافته جدا بافته‌ای از جریانات اجتماعی دیگر نیست .

اگر منظور هنرمندانی هستند که در تئاتر فعالیت می‌کنند، باید بگویم که این حرکت سال‌هاست که آغاز شده است. ولی همان‌گونه که می‌دانید، هنر تئاتر بدون کمک دولت به سختی می‌تواند به راه خود ادامه دهد و تا زمانی که دستان مسئولین دولتی از این هنر کوتاه نشود، امکان پیشرفت در سطح می‌ماند و گاه تک و توک، کرم شب‌تاب‌هائی نور خود را می‌تابانند و این کافی نیست.

رضا جعفری در سال ۱۳۳۳ در تهران به دنیا آمده است. او تحصیلات خود را در رشتۀ ریاضیات در دانشگاه جندی شاپور اهواز در سال ۱۳۵۸ به پایان برد. جعفری از سال ۱۳۵۲ فعالیت‌های تئاتری خود را آغاز کرده است و به عنوان بازیگر در نمایشنامه‌های بسیاری از جمله "آناهیتا"، اثر مصطفی رحیمی و "دیکته و زاویه"، از غلامحسین ساعدی، نقش داشته است. هر دوی این آثار به کارگردانی محمد روشناس اجرا شده‌اند.

مصاحبه‌گر: فهیمه فرسایی

تحریریه: کیواندخت قهاری

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه