مبارزهطلبی، وظیفه قلم لسینگ
۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبهبا حرکت تند دستش سعی میکند که از صحبت درباره جایزه ادبی نوبل سرباز زند. لسینگ با حالتی تحقیرآمیز نظر خود را درباره برجستهترین جایزه ادبی در جهان بیان میکند. جایزهای که دو سال پیش به او تعلق گرفت. لسینگ در مصاحبه با خبرگزاری آلمان میگوید: «از وقتی جایزه نوبل را بردهام، دائما در حال حرف زدن هستم، در صورتی که شغل من نوشتن است.»
این نویسنده برجسته ادبیات انگلیس علاقهای به شهرت ندارد. مراسم بزرگداشت و اهدای جوایز برای او هیچگاه اهمیت خاصی نداشتهاند. حتی به مناسبت تولد نود سالگیاش در روز ۲۲ اکتبر هم قرار نیست جشن بزرگی برپا شود.
سایههای بلند دورانی سخت
لسینگ اکنون با پسر خود در شمال لندن زندگی میکند. پس از یک سکته مغزی به سختی میتواند تمرکز کند و نوشتن را کنار گذاشته است. "آلفرد و امیلی" آخرین کتاب اوست، داستانی درباره
پدر و مادرش.
به ندرت نویسندهای پیدا میشود که به اندازه لسینگ حرف برای گفتن داشته باشد. تجربه دو جنگ جهانی، زندگی سخت دوران کودکی و شکست در زندگی مشترک سایههای بلندی بر لسینگ انداختهاند. همین تجربیات در اکثر رمانهای او ردپای خود را به جا گذاشتهاند.
پناه بردن به نویسندگی
او طعم نژادپرستی و زندگی بین استعمارگران را در دوران کودکی خود در آفریقا چشید. لسینگ در سال ۱۹۱۹ در ایران به دنیا آمد و پس از مدتی با خانواده خود به منطقهای در جنوب آفریقا مهاجرت کرد که اکنون زیمبابوه نام دارد. پدر لسینگ فردی خشن و بداخلاق بود و مادرش همیشه ناراحت بود از اینکه دخترش بین افراد بیتمدن بزرگ میشود و از نعمت فرهنگ و زندگی پرظرافت انگلیسی محروم است. لسینگ خود هیچوقت نتوانست رابطهی خوبی با آنها برقرار کند و نویسندگی را به عنوان همدم خود برگزید. او حتی یکبار گفت که از مادر خود بیزار است.
رمان "تراژدی آفریقایی" بازگوکنندهی علاقه و تضاد بین سیاهپوستان و سفیدپوستان است.
لسینگ برجستهکردن مشکلات و مبارزه طلبی از این راه را وظیفه قلم خود میداند. او از عرصه خودشیفته ادبیات صریحاً انتقاد میکند. به همین دلیل حتی زمانی که نویسندهای شناختهشده بود، تلاش کرد تا رمان خود، "یادداشتهای جین سامر" را با نام مستعار منتشر کند. اما این اقدام با مخالفت روبهرو شد و این رمان نهایتا به چاپ نرسید.
دنیایی بدون مردان
لسینگ دوبار ازدواج کرد که هر بار به شکست و جدایی انجامید. او پس از جنگ جهانی دوم با پسرش پتر به لندن رفت و از آن پس به نویسندگی روی آورد. عقاید کمونیستی برای مدتی لسینگ را به خود جذب کرد، اما این علاقه پس از حمله نظامی شوروی سابق به مجارستان کاملا از بین رفت.
یکی از کتابهای بهنام لسینگ " تورات فمینیستها" است. البته او خود هیچگاه به جنبش فمینیستی ملحق نشد و همیشه از آن خورده میگرفت. با این حال او در کتاب "پرتگاه" مستقیما به رابطه زن و مرد میپردازد. این کتاب دنیایی را توصیف میکند بدون مردان؛ دنیایی که در آن زنانبدون نگرانی چاق هستند و تنها کاری که میکنند آفتاب گرفتن است. مشکلات زمانی پدیدار میشوند که نخستین پسربچه به دنیا میآید. او در جواب اینکه آیا دنیایی بدون مردان را بهتر میداند، میگوید: «خدای من، نه، چه فکر وحشتناکی».