ملیحه تیره گل: شورش بر "سنت ادبیِ" پیشینیان، دغدغه نسل دوم نویسندگان
۱۳۹۲ مرداد ۲۳, چهارشنبهملیحه تیره گل*، شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبی ساکن آمریکا است. از او تا کنون کتابهای متعددی منتشر شده است: "از خفای خود" (مجموعه شعر)، "کاکتوس" (مجموعه شعر)، "کوه جواب میدهد" (نقد ادبی) و "مقدمهای بر ادبیات فارسی در تبعید" از جملهی این آثارند.
دویچه وله: پیشینهی نسل نخست نویسندگان معاصری که به هر دلیل ایران را ترک کردند، به سالهای پس از روی کارآمدن رژیم جمهوری اسلامی در ۱۹۷۹ برمیگردد. در این میان از نسل دوم هم یاد میشود. این گروه اغلب، کار خود را در "غربت" آغاز کرده است. به نظر شما این نویسندگان از چه سنت ادبیای بهرهمندند؟
ملیحه تیره گل: در این جا، تا از مفهومهای "نسل دوم" و "سنت ادبی" تعریفی تقریبی نداشته باشیم، به پاسخ- حتا تقریبی- نمیرسیم. از ناهمگونیهای زمانی و چهگونگیهای متفاوتِ خروج تبعیدیان از ایران گذشته، پراکندگیِ جغرافیایی در تبعید نیز، تمیزِ "نسل نخست" از "نسل دوم" را به مخاطره میاندازد؛ مگر آن که نویسندهی مورد نظر را از نزدیک بشناسیم، یا زندگینامهی او را خوانده باشیم. من، بنا بر تمام شواهد تاریخی (که حافظهی خودم یکی از آنها است)، و بنا بر درونهی آفرینشهای ادبی در تبعید، عنوان "نسل دوم" را به کلیهی کسانی اطلاق میکنم که یا از کودکی، نوجوانی، تا حوالیی بیست سالگیِ خود در کشاکش خونینِ دههی اول رژیم تازه، همراه با خانواده یا تنها به تبعید آمدهاند؛ یا، در زیستگاه تازهی پدر و مادر خود متولد شدهاند. تشخیص "سنت ادبیِ" نویسندگان این گروهها هم- اگر قابل جمعبندی باشد- من جرأت این کار را در خود نمیبینم. اما با بررسیی عناصر عینی، و شاخصههای روانشناختی و روان- جامعهشناختی در آفرینشهای ادبی در تبعید، در درجهی نخست میتوان دید که گسستِ هویت در شاکلههای شناختیی نسل دوم، حتا ژرفتر از نسل نخست است. چرا که، به حکم زندگی در فرهنگِ توأمانِ خانواده/ جامعه، از همان کودکی یا نوجوانی، واحدهای شناختیی او با ارزشهای دو فرهنگ بسته شدهاند؛ ارزشهایی که، در حالتی تقابلی و گاه خصمانه، به طور روزمره یکدیگر را نفی میکنند.
در درجهی دوم، میتوان دید که بازتاب این دوپارگی، البته در کنارِ آرمانِ دستیابی به افقهای "جهان وطنی"، در آثار نویسندگان این نسل، شورش بر سُنتی است که انسان وُ جهان وُ هنر وُ ادبیات را نه به مثابه مجموعهای از "فرآیند"ها، بلکه به مثابه "محصول" برآورد میکرد. به بیانی دیگر، نویسندهی این نسل- صرف نظر از استثناءها- با پاره کردنِ پیوستارِ سخن، و با انقلاب در زبان (به ویژه در ژانر شعر)، و با گزینش گوشههای ریز و پنهانِ زندگی (به ویژه در ژانر داستان)، بر "سنت"های سلسله مراتبی و فرمایشیِ پیشینیان خود شورید؛ بسیاری از تابوهای فرهنگی را به چالش گرفت؛ آزادیِ گزینش را به جای قراردادهای نوشته و نانوشته نشاند؛ و بدین ترتیب، هم موجودیت خشمگین/ معترض خود را نسبت به فرهنگِ پدر/ مادری به رخ کشید، و هم هویت دوپارهی خود را بر این "ادبیات" مُهر کرد. در این زمینهی خاص، چندان فرقی هم نمیکند که این نویسنده، در ایران به دنیا آمده باشد یا در تبعیدگاه.
بررسی موضوعی ادبیات داستانی نویسندگان نسل نخست، نشان میدهد که دستمایههایی چون گریز از ایران، جستجوی هویت، عشق، جنسیت و تنانگی، گسستن از باورهای گذشته... از جمله موضوعهای اصلیاین کارها بوده است. نویسندگان نسل دوم بیشتر به چه مسائلی میپردازند؟
فکر میکنم بنمایهی "بازاندیشیِ تاریخی/ فرهنگی" را باید به تمامیِ "دستمایههایی" که برای ادبیات داستانیِ نویسندگان نسل نخست برشمردید، بیافزاییم. این بنمایه (یا گاه درونمایه) در بسیاری از آثار دههی نخست تبعید- با مرکبی پررنگ از خشمی امیدوار به متن نشسته است؛ و در بسیاری از آثار دههی دوم، با مرکب پررنگی از پرسش؛ که: چرا؟ سهم شعور فرهنگیی نسل من در این ماجرا چه بود؟
با قید احتیاط میگویم که این پرسش، دغدغهی نسل دوم نویسندگانِ این لایه نبود. از همان شورش بر "سنت ادبیِ" پیشینیان و گریز آشکار از آن، چنین به نظر میرسد که این نسل، پاسخ آن پرسش را گمانه زده باشد. در خوانش من، شاکلههای شناختی در آثار این نسل آکنده است از میل به جستوجوی افقهای تازهای که "فاصله" را بردارد و در عین حال، نویسنده را به فضا/ زمان کنونیاش پیوند دهد. شاید از این روست که تواَمانی از خوانش و رانشِ ریشههای قومی/ ملی/ فرهنگی در بیشتر این آثار قابل ردیابی است.
فعالیتهای ادبی نویسندگان نسل نخست، رنگی بهشدت سیاسی داشت و اغلب از سوی گروهها و تشکلهای سیاسی آن دوران که با رژیم جمهوری اسلامی فعالانه مبارزه میکردند، حمایت و مطرح میشد. از اینرو با فروپاشی دستکم تشکیلاتی این گروهها، فعالیتهای ادبی این نویسندگان هم فروکش کرد. نسل دوم با این تجربه چگونه برخورد میکند؟
من نمیدانم کدام جستارِ آماری این یافته را در اختیار گذاشته که: "فعالیت ادبیِ نویسندگان نسل نخست... اغلب از سوی گروهها و تشکلهای سیاسی حمایت و مطرح میشد". میتوان از صدها نویسندهی نسل نخستِ تبعید (داستاننویس، شاعر، مترجم، پژوهشگر، مورخ، و ژورنالیست) نام برد که در ایران از نخبگانِ "مطرح" بودند، و برای ادامهی "فعالیتهای ادبیِ" خود نیازی به "حمایت" نداشتند. منبع پژوهشیِ این گزاره را نیز نمیشناسم که "تشکل"های سیاسی در تبعید "فروپاشید".
لازم نیست که "مفسر سیاسی" باشیم تا این واقعیت ساده را بدانیم که بسیاری از "تشکلهای سیاسیای که در آن دوران با جمهوریی اسلامی مبارزه میکردند" با پلاتفرمهای تازه و با آرایش نیروهای تازه، در تبعید اعلام حضور کردند. این نکته از آن رو به گفتوگوی ما مربوط میشود که اولاً بعید نیست که نویسندهی نسل دوم هم عضو یکی از این "تشکل"ها باشد؛ و ثانیاً، به نظر من، "فعالیت ادبیِ نویسندگان نسل نخست" مطلقاً "فروکش" نکرده است. در واقع، چون نمیدانم معیار شما در تشخیصِ "فروکش" چیست، و نمیدانم این حکم را چهگونه باید به "تجربهی نسل دوم" پیوند دهم، در پاسخ به این پرسش درماندهام.
این "امکانات تشکیلاتی" از سوی دیگر کار نشر و پخش و نقد و طرح کارهای برخی از نویسندگان نسل اول را ساده میکرد. نسل دوم، با توجه به شمار اندک ناشران خارج از کشور و بودجهی محدود آنها، از چه امکاناتی سود میجوید؟
البته، برخی از متنهای متعلق به ژانرهای "ادبیات زندان" و "ادبیات سیاسی" از "امکانات تشکیلاتی" برخوردار بودند و هنوز هم هستند. اما- از آن جا که هر کتاب "شناسنامه" دارد- من هیچ یک از متنهای متعلق به کلانژانرِ "آفرینشهای ادبی"- حتا نشریههای صرفاً ادبیِ- نسل اول تبعید را نمیشناسم که از سوی "تشکیلات سیاسی" منتشر و پخش شده باشد.
تا جایی که میدانم، بسیاری از آثار ادبیِ نسل دوم نیز به وسیلهی همان "شمار اندک ناشران خارج از کشور" با وجود "بودجهی محدود آنها"، منتشر شدهاند. از این گذشته، حدود دو دهه است که این نسل از "امکاناتِ" کامپیوتر و اینترنت و تارنمای شخصی هم "سود" میجوید. در غیر این صورت، من و شما چهگونه از حضور این نسل از نویسندگانمان آگاه میشدیم.
جو سیاسی حاکم بر فضای صحنهی ادبی خارج از کشور با تعبیرها و تفسیرهای خاص خود از "هنر و ادب متعهد"، محدودیتهایی را در امر آفرینش ادبی ایجاد میکرد و در نتیجه به رشد طبیعی ادبیاتی آزاد خدشه وارد میساخت. در واقع فهرست آثار ضالهی وزارت ارشاد ـ با فرض وجود آن ـ تعیینکنندهی چارچوب ادبیات آزاد برونمرز بود. نسل دوم به این مسئله در آثار خود چگونه نگاه میکند؟
اول بگویم که "وجودِ فهرست آثار ضالهی وزارت ارشاد"، یک "فرض" نیست؛ بلکه واقعیتی است که با عنوان "لیست سیاه" بارها در ایران از آن سخن رفته است. منبع پژوهشیی این جمعبندیِ شگفتانگیز را هم نمیشناسم که آن "فهرست، تعیینکنندهی چارچوب ادبیات آزاد برونمرز بود". اما پیرامون گزارهی "هنر و ادب متعهد": بعید نمیدانم که فرمایشِ "هنر و ادب متعهد"، از سوی سازمانها و گروههای سیاسی به نویسندهی عضوشان تجویز شده باشد؛ به ویژه در سالهای نخست تبعید، و به ویژه در اروپا. اما به شهادت درونهی آفرینشهای ادبی میگویم که تا پیش از سرازیر شدنِ سیل "مهاجرانِ" "اصلاحطلبِ" "متعهد" به "خارج از کشور"، "فضای" همگانیِ این ادبیات در سیطرهی هیج فرمایشی نبود؛ و درونهی مضمونیِ شعر و داستان و نمایشنامه و فیلمنامه و نقد ادبی در تبعید- از متعهد تا نامتعهد- از شاکلههای شناختی/ تجربیِ نویسندهی اثر فرمان میبُرد.
شکل و ساختار در آثار نویسندگان نسل دوم، اغلب مدرن و نوگرایانه است. میتوان این نمود را ناشی از تاثیرپذیری از ادبیات معاصر کشور محل زیست آنان ارزیابی کرد؟
ساختارهای ذهنی و چیدمانِ زبانی در آثار بسیاری از نویسندگان نسل دوم (نه تنها نسل دوم لایهی نخستِ تبعیدیان)، "نوگرایانه" هست، اما- با این که نشانههایی از فوتوریسمِ "مدرنیته" در شعرِ آنها دیده میشود- به معنای دقیق کلمه "مدرن" نیست؛ بلکه، در خوانش من، با اعلامیههای "پست مدرنیسم" همخانواده است. ضمن این که میتوان ویژگیِ یادشده را از نشانههای همان "شورش بر سنتهای پیشین" و مقاومتِ نامتعارف در برابر نُرمهای متعارف تلقی کرد، در این هم تردید نیست که مجموعهی ادبیات و فرهنگ و فلسفهی رایج در "دهکدهی جهانی" هم در این دگرگونی دستی توانا دارد.
بحث بر سر تعریف و شناسههای "ادبیات تبعید و مهاجرت" که با باز شدن نسبی فضای سیاسی دوران اصلاحطلبان در ایران، رفت و آمد برخی از "نویسندگان تبعیدی" به ایران و همچنین گسترش اینترنت همراه بود و پیوندهایی میان جامعهی ایرانی مقیم خارج از کشور و داخل ایران بهوجود آورد، یکی از حادترین بحثهای چند سال گذشته میان دستاندرکاران ادب و هنر درون و برونمرز را میساخت. برخی از منقدان ادبی معتقد بودند که رژیم جمهوری اسلامی، حتی "با طرح و اجرای توطئههای هوشیارانه، مسئله را مخدوش و این دو ادبیات را یکسان میکند". با توجه به روی کار آمدن یکی از نمایندگان اصلاحطلبان در ایران، آیندهی این ادبیات و بحثهای نظری میان داخل و خارج را چگونه میبینید؟
به باور من، باز شدن نسبیِ فضای سیاسیِ ایران در دورانِ "اصلاحات" (موسوم به "جنبش جامعهی مدنی" یا "دوم خرداد")، برای ادبیات فارسی در تبعید این پیامدهای نیکو را داشت که (۱) به گروهی از نویسندگان تبعیدی/ مهاجر مجال داد که در سفرهای خود با همتایان درونمرزیشان همنشین و همسخن شوند؛ "ادبیاتِ مهاجرت" را به آنها معرفی کنند؛ و در بازگشت، خبرهایی از ادبیات مادر را برای مخاطبان برونمرزیِ خود به ارمغان آورند.
(۲) در آن دوره، چندی از آفرینشهای ادبی و آثار پژوهشیِ تبعیدیان در ایران انتشار یافت؛ که برخیشان نیز از سوی منتقدان درونمرزی به دریافت "جایزه"هایی نائل شدند. هدفِ دولتمردان رژیم در آن درگشایی هرچه که بود، به شهادت شاخصههای درونیِ آثار ادبیِ دههی اخیر در تبعید میتوان گفت: انتشار آثار برونمرزی در ایران- آن هم با شمولِ خودسانسوری یا سانسورِ حکومتی- نه تنها شناسهی "تبعید" را از اعتبار نیانداخت، نه تنها به "یکسانی"ی این "دو ادبیات" نیانجامید، بلکه به باور من، مکانیسمِ خودمختارِ زبان و ادبیاتِ یک تمدن- در حفظ و بقاء خود- را عینیت بخشید.
حال میرسیم به حکم قطعیِ "روی کار آمدن یکی از نمایندگان اصلاحطلبان در ایران" در مقدمهی پرسش شما. پیش از آن که به "آیندهی این ادبیات" و "بحثهای نظری میان داخل و خارج" برسیم، از شما میپرسم: «به کجا چنین شتابان؟»
*این مصاحبه به صورت کتبی انجام گرفته است. به درخواست اکید مصاحبهشونده تحریریه دویچه وله تغییری در رسمالخط متن نداده است.