1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

مهمان‌دوستی‌ پناه‌جویان سوری، زنی آلمانی را به گریه انداخت

FF۱۳۹۴ آذر ۲۸, شنبه

دو آلمانی سالمند که به‌شدت گرسنه بودند، سر از سالن غذاخوری یک اقامت‌گاه پناه‌جویان در بایرن در آوردند و با پذیرایی بی‌شائبه‌ی آنان روبرو شدند. این دو هنگام پرداخت صورت‌حساب تازه متوجه‌ شدند که مهمان پناه‌جویان بوده‌اند.

https://p.dw.com/p/1HQVB
عکس: DW/K. Knipp

یک زن و مرد آلمانی بازنشسته که در یک روز تعطیل پس از قایق‌سواری تصمیم داشتند برای رفع گرسنگی شدید به رستوران بروند، به محلی که سر در آن با تابلوی "مهمان‌خانه و آبجوسازی هنه‌من" نصب شده بود وارد شدند، غافل از این که این مکان از چندی پیش به اقامت‌گاه پناه‌جویان سوری تبدیل شده و اکنون محل زندگی آن‌ها است.

گردش بدون آب و آذوقه

بنا به نوشته‌ی روزنامه‌ی "فرانکن تاگ" که در شهر بامبرگ در شمال ایالت بایرن منتشر می‌شود، این زن ۶۸ ساله‌ (گابریله اشترتس) با شریک زندگی‌ خود که ۷۲ سال دارد، از هانوفر برای گردش به این منطقه‌ی جنوبی سفر کرده بودند و در روز حادثه، بدون آب و آذوقه برای دیدن زیبایی‌های طبیعت این خطه به راه افتاده بودند.

این دو پس از یک راه‌پیمایی طولانی، به تابلوی مهمان‌خانه بر می‌خورند و وارد سالن غذاخوری آن می‌شوند. گابریله اشترتس می‌گوید: «در نگاه اول ناجور بودن میز و صندلی‌ها توجهم را جلب کرد. ولی گفتم، ممکن است که صاحب رستوران تازه کارش را شروع کرده و هنوز به دکور سالن نرسیده است.»

آشپز وکیل مدافع

در این میان پناه‌جویان ساکن اقامت‌گاه، سلیمان کاوا، وکیل ۳۰ ساله‌ی اهل سوریه را که داوطلبانه به پناه‌جویان کمک می‌کند، از آن‌جا که آلمانی می‌داند صدا زدند که با مهمانان سرزده‌‌ی آلمانی آنان صحبت کند.

سلیمان کاوا به خبرنگار روزنامه‌ی "فرانکن تاگ" می‌گوید که هر چند متوجه شده، آلمانی‌ها محل را اشتباه گرفته‌اند، ولی از آن‌جا که گرسنه بودند حرفی نمی‌زند، در نقش آشپز با کمک دیگر پناه‌جویان، غذایی سردستی برای دو بازنشسته‌ی از همه‌جا بی‌خبر تهیه می‌کنند و سر میز آن‌ها می‌گذارند: مربای سیب، تخم‌مرغ، گوجه فرنگی، پنیر و ماست؛ این‌ خوراکی‌ها تنها موادی بودند که پناه جویان در یخچال داشتند.

به گفته‌ی گابریله اشترتس، "غذا خیلی خوشمزه" بود: «بعد من چای سبز سفارش دادم و دوستم هم شیر.»

این دو تازه هنگامی از پناه‌جویان صورت‌حساب میز را خواستند، متوجه شدند که مهمانان ناخوانده‌ی آنان بوده‌اند. گابریله اشترتس در پایان می‌گوید: «وقتی دوستم ازم پرسید، چرا این‌ آدم‌ها پول نمی‌گیرند، نتوانستم جوابش را بدهم، چون به گریه افتادم.»