1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

نجواهای دو فیلم ایرانی در برلیناله: لرزه‌نگاری درد و شرم

شهرام اسلامی۱۳۹۴ بهمن ۲۹, پنجشنبه

با اکران دو فیلم ایرانی در بخش نوجوانان برلیناله احساس شرم، درد و شاید کمی خشم در جشنواره پررنگ‌تر شد. این دو فیلم به سنت فیلم‌های اجتماعی و رئالیستی وفادارند و به‌رغم محدودیت‌ها در بیان مشکلات جوانان موفق بوده‌اند.

https://p.dw.com/p/1HxBV
نمایی از "رویاهای دم صبح"
نمایی از "رویاهای دم صبح"عکس: Berlinale

آیا تا کنون فیلمی دیده‌اید که احساس شرم را در شما برانگیزد؟ آیا تا کنون فیلمی دیده‌اید که درد جانکاهی در شما ایجاد کند؟ اگر تا کنون چنین احساس‌هایی نداشته‌اید حتماً به تماشای دو فیلم ایرانی "والدراما" و "رویاهای دم‌ صبح" بنشینید.

"والدراما" فیلمی داستانی و ساخته عباس امینی است. "رویاهای دم‌صبح" مستندی است از مهرداد اسکویی. هر دو فیلم در بخش نوجوانان برلیناله معروف به "نسل، رده سنی بالای ۱۴ سال" اکران شدند. استقبال از هر دو فیلم بسیار خوب بود. به‌ویژه که فیلم "والدراما" در بخش رقابتی "فیلم‌های نخستین" نیز حضور دارد.

• به کانال تلگرام دویچه وله فارسی بپیوندید!

این دو فیلم ایرانی به مشکلات نوجوانان و جوانان در ایران می‌پردازند. کارگردان هر دو فیلم سابقه طولانی در نهادهایی داشته‌اند که با نوجوانان و جوانان در ارتباط بوده و به خوبی با پیچیدگی‌های معضلات جوانان ایرانی آشنایی دارند و به عبارتی دیگر "تازه‌کار" نیستند.

"والدراما"

"والدراما" داستان نوجوانی از آبادان است که خانواده‌ای ندارد و به خاطر شباهتش به "کارلوس والدراما" فوتبالیست معروف کلمبیایی خود را با این نام معرفی می‌کند.

آغاز فیلم بسیار‌ زیرکانه انتخاب شده است. "والدراما" به کمک زنی مهربان درصدد گرفتن شناسنامه است. هویت او نامعلوم است. از اداره‌ای به اداره‌ای دیگر فرستاده می‌شود.

نمایی از فیلم "والدراما"
نمایی از فیلم "والدراما"عکس: Berlinale

بی‌هویتی نه تنها در ظاهر دورغین "والدراما" آشکار است، بلکه موضوعی است که تا آخر فیلم قهرمان را همراهی می‌کند. همان اندازه که موهای فر و رنگ‌شده‌ی شخصیت اصلی و نام والدراما ساختگی است، دستیابی به شناسنامه‌ای جعلی نیز شخصیت اصلی داستان را سرانجام موفق به کسب هویتی واقعی نمی‌کند.

به گفته کارگردان، "والدراما" داستان هزاران نوجوان در ایران است که روزانه مورد تعرض جنسی، اعتیاد، بی‌خانمانی، بیکاری و تهدید قرار دارند.

صفحه ویژه: جشنواره فیلم برلین

در این فیلم آبادان نماد بی‌امیدی است. یکی از چهره‌های فیلم می‌گوید: «این شهر نفرین شده است. شمار شهرهای نفرین‌شده‌ی ایران چقدر است؟»

"والدراما" برای دفاع از منزلت انسانی خود، مردی را با چاقو به شدت زخمی می‌کند تا از تعرض جنسی در امان بماند. پس از این حادثه آبادان دیگر جایی امن برای ماندن نیست.

او در تهران با ده‌ها نوجوان دیگر آشنا می‌شود که برای امرار معاش در مترو و خیابان دستفروشی می‌کنند. در تهران او شاهد اعتیاد، دزدی، دروغ و عدم امنیت است.

سقوط اخلاقی

هیچ‌کس به فکر نوجوانان بی‌هویت نیست‌، همه قصد (سوء)استفاده از آنان را دارند. والدراما بیانگر آرزهای نسلی تحقیر شده و محدود است‌. در این نسل میل شدیدی به طغیان وجود دارد. این موضوع با پرتاب سنگ به ماشین ماموران شهرداری به خوبی در فیلم آشکار می‌شود.

والدراما سرگذشت جامعه‌ای است که سقوط اخلاقی چنان در آن فراگیر شده که تنها واحه‌های کوچک انسانیت را می‌توان در آن دید. یکی از این واحه‌ها خود والدراما است که برای نجات نوزادی از فلاکت اعتیاد دست به عملی باورنکردنی می‌زند. جرقه انسانیت در جامعه‌ای غیرانسانی.

شخصیت اصلی فیلم هر از گاهی به زبان عربی سخن می‌گوید. این موضوع و پخش موسیقی عربی نا‌خودآگاه این موضوع را تداعی می‌کند که مشکلات نوجوانان و جوانان در اقلیت‌های قومی می‌تواند به‌مراتب گسترده‌تر باشد.

درخشش مستند ایرانی "والدراما" در برلیناله • گفت‌وگو با عباس امینی

در صحنه‌ای دیگر دروبین از ارتفاعی بلند ترافیک سنگین و غوغای شهر بزرگ تهران را به نمایش می‌گذارد، اما بیننده در این غوغای شهر بزرگ نیز نمی‌تواند دردها و نومیدی "والدراما" را فراموش کند.

شعارهای سیاسی و وعده‌های اجتماعی در این فیلم جایی ندارند، زیرا اگر اجازه ظهور می‌یافتند در مقابل بی‌عدالتی و بی‌اعتنایی جامعه به "دروغی تلخ" در این فیلم تبدیل می‌شدند.

شاید پایان فیلم صلابت آغاز آن را نداشته باشد. اودیسه‌ی والدراما نجات فرد در مقابل اجتماع نیست، حتی شناسایی هویت از دست‌رفته نیست، بلکه زندگی در جامعه‌ی ارواح است با آینده‌ای ناروشن.

"رویاهای دم ‌صبح"

"رویاهای دم صبح" عنوان مستند مهرداد اسکویی است. این بخش آخر سه‌گانه‌ی او درباره نوجوانان و جوانانی است که در کانون اصلاح و تربیت تهران نگهداری می‌شوند.

در حالی‌که دو فیلم پیشین اسکویی "روزهای بی‌تقویم" و "آخرین روزهای زمستان" به مشکلات پسرهای جوان می‌پردازد، مستند "رویاهای دم صبح" توجه به مشکلات دختران دارد.

اسکویی در پایان نمایش فیلم در برلین گفت که برای صدور مجوز ۷ سال در انتظار بوده است‌، تا بتواند پروژه‌ی خود را متحقق کند.

مهرداد اسکویی
مهرداد اسکوییعکس: filmnetnews.ir

این مستند پیشتر توانسته بود در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین را برای بهترین کارگردانی فیلم مستند از آن خود کند.

تمام صحنه‌ها در کانون اصلاح و تربیت شهر تهران فیلم‌برداری شده است. به‌تدریج در طول فیلم با دختران جوانی آشنا می‌شویم که به دلایل (اتهامات و جرم‌های) مختلف در این کانون نگهداری می‌شوند.

دختری که به کمک خواهر و مادرش پدر را به قتل رسانده است. دخترانی که به دلیل خرید و فروش مواد مخدر، دزدی، حمله اسلحه‌ی گرم، قتل و غیره دستگیر شده‌اند.

همه شخصیت‌ها واقعی‌اند از دختران تا نگهبان و مسئولان کانون تا مصاحبه‌گر که وظیفه آن بر عهده مهرداد اسکویی بوده است. در سراسر فیلم تصویری از اسکویی نشان داده نمی‌شود، تنها صدای او در گفت‌وگو با دختران شنیده می‌شود. بدین ترتیب در تهیه مستند از شیوه‌‌ی رایج و شناخته‌شده‌ی پرسش و پاسخ بهره گرفته شده و در این زمینه نوآوری دیده نمی‌شود.

تنها زمانی که دوربین گفت‌وگوی دختران با یکدیگر، فعالیت‌های آنان و لحظات غمناک تنهایی‌شان را نمایش می‌دهد، مستند جان تازه‌ای می‌گیرد. برخی اوقات نگاه‌ها گویاتر از هزاران کلمه هستند. برای نمونه دختر جوانی که فرزند دوستش را به آغوش می‌گیرد و می‌گرید، زیرا هفت ماه از دیدن فرزند خود محروم بوده است. برخی از این دختران در سن نوجوانی مادر شده‌اند.

اسکویی در پایان نمایش مستند تاکید کرد که "خط قرمزهای" کار در ایران را می‌شناسد و آنها را رعایت کرده و تنها کوشیده است حیطه‌ی آن را کمی بزرگتر کند.

گفت‌وگو با دختران برای بیننده نفس‌گیر و درد‌آور است. هر داستانی یاد‌آور شکستن نهالی نوپا در زمستانی سرد است. در فیلم این عبارت با نمایش گلی پژمرده که روی آن برف نشسته به تصویر کشیده می‌شود.

بی‌شک مشکلات این دختران مختص جامعه ایران نیست، اما به هرحال مخاطب ایرانی را آزار می‌دهد، تا آنجا که رمقی برای تشویق این مستند خوب باقی نمی‌ماند. تو گویی که کف‌زدن به معنای "خیانت" به دختران آسیب دیده در این کانون است.

تقریباً تمامی دختران به جرم‌های خود معترفند و قصد "پنهان‌کاری و دروغ‌گویی" ندارند. به نظر می‌رسد گرچه مسئولیت فردی را پذیرفته‌اند، اما خانواده و جامعه را نیز مقصر می‌دانند. برخی آشکارا آروزی مرگ دارند. وقتی از دختری پرسیده می‌شود که چرا نمی‌خواهد به خاطر زندگی بجگند، می‌گوید: «جامعه از من قوی‌تر است.»

نمایی از "رویاهای دم صبح"
نمایی از "رویاهای دم صبح"عکس: Berlinale

امید در این کانون بسیار کم‌فروغ است، گرچه اسکویی در پاسخ به پرسش حضار گفت که به جز یک نفر تمامی این دختران از کانون مرخص شده‌اند. زمانی که از دختری پرسیده می‌شود که آیا به چیزی ایمان دارد، می‌گوید: «با خدا قهر کرده است.»

هر از گاهی آخوندی چاق و جوان به کانون می‌آید و پس از برگزاری نماز جماعت با آنان گفت‌وگو می‌کند. یکی از این گفت‌وگوها از جمله صحنه‌های فراموش‌نشدنی این مستند است. در این صحنه "حق الناس" بدل به "حق النساء" می‌شود. آیا این موضوع بیان آن عبارتی نیست که می‌گوید "تحقق حقوق‌بشر در ایران وابسته به تحقق حقوق زنان در ایران است؟"

پرسش‌ها مسلسل‌وار فضای کانون را می‌گیرد و پاسخی نمی‌یابند. پرسش‌هایی که همانند آنها هزاران بار، نه صدهزار بار طرح شده و بی پاسخ مانده‌اند. تفاوت میان قصاص مرد و زن، تفاوت در دیه و تبعیض در ارث‌بری و موضوعاتی از این دست.

هرچه دختران بر زبان می‌آورند بیان نابرابری است، اما همه این پرسش‌ها در مقابل پرسش ساده‌ی دختری بی‌اهمیت می‌شود. دختر گریان به آخوند می‌گوید که قاضی دادگاه به او گفته از آن جهت که نطفه‌ی تو قبل از ازدواج مادر و پدرت بسته شده، "حرامزاده‌ای". پرسش ساده دختر این است که "گناه او در این میان چیست؟" سکوت معنادار در این مستند یادآور سکوت جامعه‌ای بسته است.

"والدراما" و "رویاهای دم صبح" هم‌چون لرزه‌نگاری هستند که تنش در لایه‌های اجتماع را ثبت و ضبط می‌کنند. شاید شاهدانی برای دورانی که دیگر امکان جبران آن سپری شده باشد.

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه