نگاهی به تنها مؤسسه مردمی حامی کودکان آزاردیده جنسی در ایران
۱۳۹۲ بهمن ۷, دوشنبهشهین علیاییزند، استاد دانشگاه علامه، دکتر روانشناس و بنیانگذار مؤسسه "پیشگیری از آزار جنسی کودکان"، در گفتوگو با دویچهوله ضمن اشاره به موانعی که برای تأسیس مؤسسه با آن مواجه بوده، به تاثیرات آزار جنسی بر کودکان میپردازد. او میگوید: «مسیر زندگی افراد در چارچوب آزار جنسی دچار تغییر میشود. بچهها یکشبه بزرگ میشوند. ما کودکی را از آنها میرباییم. کسی که برادر یا پدر فرد است، باید در همین نقش باقی بماند. وگرنه تمام نظام اخلاقی و ارزشی فرو میریزد و روان فرد دچار آسیبهای جبرانناپذیر میشود.» او همچنین به انگیزه و هدف فعالیت خود میپردازد و معتقد است که تلاش وی برای ایجاد "کپسول روانشناختی پیشگیری" در زمینه آزار جنسی کودکان، به معنای حمایت از کودکان است.
دویچه وله: خانم دکتر علیاییزند، به طور معمول مؤسسهها یا نهادهای حامی کودکان در انتخاب نام خود که بیانگر هویت شغلی آن است، بر "حمایت" تأکید دارند. مؤسسهای که شما آن را بنیان نهادید، "پیشگیری از آزار جنسی کودکان" نام گرفته است. چرا بر حمایت تأکید نکردید و پیشگیری را به عنوان هویت خود بیان کردید؟
شهین علیاییزند: ۱۸ ساله بودم که ایران را به مقصد ایالات متحده آمریکا ترک و تمام مدارک تحصیلی خود را از آنجا دریافت کردم. در دانشگاههای محل تحصیلم تمام اساتید، چه در کلاس و چه در نشستهای علمی، بر این باور بودند که اگر ما جنبهی پیشگیری را در تمام امور در نظر بگیریم شاید بیش از نود درصد از مسایل را قبل از اینکه به معضلی تبدیل شود، پیشگیری کرده و مراقبت لازم را به جا آورده باشیم. با این ایده بود که فکر کردم اگر بهترین کار در بیماریهای جسمانی تلاش بر این باشد که افراد واکسینه شوند تا اتفاقات خاصی برای آنها رخ ندهد، من هم در این زمینه کاری انجام دهم که تقریبا مثل یک واکسن عمل کند. به ثمر رساندن فرآیندیست که تقریبا مانند یک واکسن عمل کند. بنابراین تمام تلاش و تمرکز من بر این بود که این کپسول روانشناختی پیشگیری را در این زمینهی خاص در جامعهمان به وجود آورم. به نظر من این کار، نهایت حمایت است.
چه شد که شما تمرکز خود را بر مسئلهی پیشگیری از آزار جنسی کودکان گذاشتید؟
در دوران انترنی با مراجعهکنندهی خانمی مواجه شدم که از سوی پدرش مورد آزار جنسی واقع شده بود. به من گفت که در خانوادهای زندگی میکند که از چهار فرزند، سه فرزند مورد آزار جنسی قرار گرفته و تنها یک نفر مقابل پدر ایستاده بود. شخصی که توانسته بود خود را از این اتفاق برهاند، توجهام را به خود جلب کرد. مطالعه روی آن فرد برایم خیلی مهم بود. هنوز نمیدانستم که آزار جنسی تا چه اندازه در ایران وجود و گسترش دارد.
از جمله کارهایی که پس از بازگشت به ایران انجام دادم این بود که در مجلهای برای مردم ایران روانشناسی را به زبان ساده مینوشتم و همین باعث شد که مردم برای کارهای بالینی به دیدن من بیایند. در این فرآیند متوجه شدم که این موضوع در بسیاری از خانوادهها وجود دارد. جملهای دارم که در تمام سخنرانیهایم آن را تکرار میکنم: «هیچ رویدادی به اندازهی آزار جنسی کودکان، مسیر زندگی آنها را تغییر نمیدهد.» من به واقع بر این عقیدهام که مسیر زندگی افراد در چهارچوب آزار جنسی دچار تغییر میشود. بچهها یکشبه بزرگ میشوند. ما کودکی را از آنها میرباییم و این یک ستم بزرگ است. کسی که برادر یا پدر فرد است، باید در همین نقش باقی بماند. وگرنه تمام نظام اخلاقی و ارزشی فرو میریزد و روان فرد دچار آسیبهای جبرانناپذیر میشود.
از تغییر در مسیر زندگی افراد صحبت کردید، این تغییر از چه نظر و به چه شکل اتفاق میافتد؟
در دوران کودکی بسیاری از آزارهای جنسی در داخل خانواده و به وسیله نزدیکان روی میدهد و این باعث میشود که "قبح" همه چیز از آن پس برای کودک آزاردیده فرو ریزد. در اینجا کودک دیگر بزرگسالان را حامی خود نمیبیند و خود را در دنیای پیشرو، یکه و تنها و آلت دست بزرگسالان احساس خواهد کرد. علاوه بر این تنهایی و بیکسی، تشویش، نگرانی، احساس گناه و افسردگی نیز معمولا از آن پس با او عجین خواهد بود. آزاردیدگی جنسی توسط فردی "غریبه" نیز این پیامدها را دارد اما اندکی خفیفتر.
آیا آزار جنسی کودکان سابقه تاریخی دارد؟ مثال آن چیست؟
بله، این اتفاق معطوف به یک سابقه تاریخی است. یونان و رم باستان در این زمینه شهرهی آفاق بودند. جوامع سنتی مشرق زمین نیز در این راستا ید طولایی داشتهاند. به طور مثال در جامعهی سنتی ما، پیشتر که رقصیدن دخترها در جمع منع میشد، لباس دخترانه را بر تن پسرها میکردند و آنها بودند که میرقصیدند و بعد از آن معمولا هر اتفاقی برای آنها میافتاده است. همین اتفاق امروز در افغانستان در حال رخ دادن است. توجه کنید که گروهی از کودکان داریم به اسم "بچهبیریش" که سن کمی دارند، خلخال به پا کرده و به رقصیدن در جامعهای مشغول میشوند که رقص در آن برای دختران ممنوع است. بسیاری از افراد قدرتمند، چند پسربچه دارند که هم برای آنها میرقصند و هم تمایلات جنسیشان را برطرف میکنند.
گفتید که آسیب آزار جنسیای که کودک از سوی افراد خانواده تجربه میکند، شدیدتر از آسیب ناشی از همین اتفاق از سوی یک غریبه است. چه دلیلی باعث این حدت میشود؟
هر کودکی از پدرش و بعد برادرش انتظاراتی دارد. به محض آنکه این خطوط بر هم خورند، این رویداد نابخشودنی خواهد شد. آدمهای زیادی برای من زاری کردند که «این همه زن، چرا پدرم به من دست زد؟» هرچه آدمها به هم نزدیکتر باشند، تبعات روانشناختی آزار جنسی شدیدتر است. پسر همسایه را میتوان بخشید اما بخشیدن پدر خیلی سخت خواهد بود. تبعات این مسئله علاوه بر خشم، افسردگی و احساس گناه، رابطهی زناشویی آتی این فرد را نیز احتمالا خدشهدار خواهد کرد.
مددکاران و روانشناسان با توجه به نشانهها و تغییراتی در رفتار کودک پی به آزاردیدگی جنسی او میبرند. این نشانهها چیست؟
یکی از مهمترین علایمی که بر آن تاکید دارم و باید بسیار جدی گرفته شود، اجتناب کودک از رویارویی با فردیست که تا پیش از این، از او استقبال میکرده است. کودکان گوشهگیر میشوند و اگر این اتفاق ادامه پیدا کند، مسایل جنسی دغدغه شدید کودکان میشود. یکی دیگر از تغییرات، افت کارایی کودک در زمینههاییست که پیش از آن مثبت عمل میکرده، مانند افت تحصیلی. از طرفی، گاه بچه آنقدر تحریک میشود که خود را به طور غیرمستقیم در اختیار قرار میدهد.
شما تحقیقاتی پیرامون روسپیگری داشتید. آیا ارتباطی میان روسپیگری و آزار جنسی که در کودکی اتفاق افتاده، وجود دارد؟
زمانیکه توجهام به مسئلهی کودکان جلب شد و فعالیت خود را آغاز کردم، تحقیقی ملی پیرامون روسپیگری را نیز شروع کردم. برای چهار سال به بسیاری از شهرهای ایران سفر و با شمار زیادی از زنان روسپی از نزدیک نشست و برخاست داشتم. طی تحقیقاتم متوجه شدم که نزدیک به یک چهارم این خانمها در دوران کودکی در محیط خانوادهی خود مورد آزار جنسی اطرافیان خود قرار گرفته بودند. این تحقیق گسترده به من ثابت کرد که هیچچیز مانند آزار جنسی در دوران کودکی، قبح همهچیز را از بین نمیبرد. بر واژهی "قبح" تاکید دارم. پدر یا عمویی که به دختر یا برادرزادهی خود دست میزند، قبحی را در محیط خانوادگی باقی نمیگذارد. در واقع این موضوع در ذهن یک فرد خیلی راحت میتواند به رفتارهای دیگری نیز تعمیم پیدا کند.
کمی وارد ساز و کارتان شویم. شما طی چه پروسه و برنامهای "نه گفتن" را به کودکان میآموزید؟ روند آموزشیتان چگونه است؟
تمام تمرکز من بر این بوده که آموزشهای پیشگیری را از سنین پایین شروع کنم. در چند سال گذشته، سعی کردم که تمام آنچه دارم را با مباحث فرهنگی و هنری در هم آمیزم. در نتیجه یک کتاب کودک به نام «من همه را دوست دارم، اما...» نوشتم. این کتاب درصدد است تا با نگاهی مثبت به زندگی آغاز شود ولی در نهایت به بچههای سنین پیشدبستانی و اول دبستان میآموزد که در کنار زیبا بودن زندگی، حریمهایی هم وجود دارد که یکی از مهمترین آنها حریم بدن است. برخی قول دادهاند که بعد از انتشار، کتاب را تهیه کرده و به دست خانوادههای کمدرآمد برسانند. بستههای آموزشی هم در نظر گرفتیم که منتظر صدور مجوز آن هستیم. کتاب را نیز به کتابخانه ملی فرستادهایم و شماره ثبت آن را نیز گرفتهایم. اما به یاد داشته باشیم که در جامعه ما پیچ و خمهای فراوانی وجود دارد که همه انرژی ما را میگیرد اما میتوانم بگویم که بسته آموزشی کمنظیری را تهیه کردیم.
در مؤسسهی خود، کودکان را از چه سنی پذیرا هستید و چرا؟
این کتاب و آموزشهایی که ما تدوین کردهایم برای کودکان پیشدبستانی است. خلاف آنچه ممکن است افراد عادی فکر کنند که بیداریهای جنسی در سنین نوجوانی اتفاق میافتد، سنین پیشدبستانی یکی از اوجهای تحریکپذیری جنسی است. اگر بازیهای بچهها در این سنین را مورد مطالعه قرار دهیم متوجه میشویم که مسایل جنسی در آن مطرح است. همهجای دنیا بچهها "دکتربازی" میکنند. ما اغلب شاهد رفتار جنسی کودکان هستیم. بنابراین روش درست این است که کارهایمان را از سنین پیشدبستانی آغاز کنیم. البته من هرگز نام این آگاهیبخشی را آموزش جنسی نمیگذارم، بلکه آن را "تربیت جنسی" مینامم.
با توجه به اینکه مسایل جنسی در جامعهی ایران تابو است، چطور توانستید اعتماد مردم را جلب کنید؟ با وجود اینکه مطرح کردن مسایل جنسی در جمهوری اسلامی به نوعی خط قرمز است، آیا جامعه توانسته شما و هویت مؤسسه را بپذیرد؟
مردم جامعهی ما آمادگی بسیار خوبی دارند. حتی میتوانم بگویم که بسیاری از اوقات مردم ما چند قدم جلوتر از دستاندرکاران هستند. از سوی دیگر، سالهاست که من در ارتباط مستقیم با مردم هستم؛ چه از طریق دانشجوها و خانوادههایشان و چه از طریق نوشتهها و مصاحبههایی که در مطبوعات دارم. توجه کنیم که من روی یکی از نیازهای اساسی جامعه انگشت گذاشتهام. بنابراین روشن است که افراد از این فرآیند استقبال کنند.
با توجه به صحبتهای شما در مورد پذیرا بودن مردم، با مانعی برای ادامهی فعالیتهایتان مواجه نشدید؟
چالش بسیار مهم متقاعد کردن دستاندرکاران جامعه بود که انصافا توانفرسا بود. به من گفته شد که مجوز را صادر میکنند، اما نباید انتظار هیچ گونه کمکی داشته باشم. اگر چالشی بوده، که اتفاقا بسیار هم بزرگ بود، در مطرح کردن و گرفتن مجوز در سالها قبل بود. الان که میبینند من چه خالصانه کار میکنم، مانعی ایجاد نمیکنند. اما مسئلهی امروز ما این است که دستاندرکاران امکاناتی به ما نمیدهند. خیلی برنامهها برای اجرا دارم اما همهچیز بر گردهی امکانات شخصیام قرار دارد.
گسترهی آموزش شما، چه طیفی از گروههای اجتماعی را در برمیگیرد؟
آموزشهای ما به طور مستقیم سه گروه را در برمیگیرد: ۱. آموزش متخصصان، ۲. آموزش والدین و ۳. آموزش خود کودکان.
بودجهی شما از کجا تامین میشود و اگر قرار بر گسترش کار در سطح شهرستانها باشد، چه کسی تامینکنندهی آن خواهد بود؟
همانطوری که گفتم متاسفانه تاکنون هیچ نهادی ریالی به مؤسسهی ما کمک نکرده است و تنها با امکانات شخصی، کار خود را پیش بردهایم.
نکتهی آخری که خودتان مایلید بیان کنید، چیست؟
دلم میخواهد این پروژه، ایرانیان سراسر دنیا را گرد هم جمع کند و همگی ما چه در ایران و چه در سرزمینهای دیگر، تلاشهای جمعی کرده و در این راستا گامهای موثری برداریم. به عبارتی دیگر، دلم میخواهد این پروژه ما را بار دیگر به هم پیوند دهد.
در این گفتوگو دکتر علیاییزند، ایمیل خود را برای کسانیکه مایلند با وی تماس بگیرند و با مؤسسه در ارتباط باشند از طریق دویچهوله به اشتراک گذاشته است: [email protected]