«ويليام مونتگمرى وات» و تاريخ اسلام
۱۳۸۵ دی ۴, دوشنبهنادر كتابى پيرامون تاريخ اسلام و فرارويى آن، جنبشهاى دينى و انديشهى سياسى در اين دين ابراهيمى بتوان يافت همانند كتاب سه جلدى «اسلام» به زبان آلمانى. كتاب را انتشارات آلمانى كوهلهامر (Kohlhammer) در واقع از رديف كتابهاى "اديان بشر” منتشر ساخته كه دو جلد نخست توسط مونتگمرى وات نوشته شده و جلد سوم از جمله به قلم و زير نظر خانم آنه-مارى شيمل نگارش يافته است. در پى مىكوشيم به برخى ابعاد اين مجموعهى سهجلدى پژوهشى و تاريخى ارزنده دربارهى تاريخ اسلام بپردازيم.
مونتگمرى وات تنها نامى سرشناس ميان جامعهى علمى در غرب نيست، بلكه وى مورد احترام بسيارى اسلامشناسان و متكلمين در كشورهاى اسلامى نيز هست. از جمله آثارى كه «وات» در دههى پنجاه سدهى گذشته منتشر كرد، يكى «محمد در مكه» و ديگرى «محمد در مدينه» است. وى پس از آن در آثار مختلف خود به بررسى جوانب گوناگون دين اسلام دست زده است كه از جملهاند: انديشهى سياسى در اسلام، تأثيرگذارى اسلام بر سدههاى ميانه در اروپا، فلسفه و الاهيات اسلامى، بنيادگرايى اسلامى و مدرنيت، و غيره. مجموعهى سهجلدى مورد نظر ما بويژه در محافل دانشگاهى جزو كتابهاى مرجع در تاريخ و فرهنگ اسلام به حساب مىآيند.
اين اثر «وات» (دو جلد نخست) كه از دستنويس او به زبان انگليسى توسط خانم دكتر سيلويا هوفر به زبان آلمانى برگردانده شده و از نظر خانم آنه-مارى شيمل و شخص وات گذشته است، تنها براى مجموعهى سه جلدى نامبرده نگاشته شده است و نسخهى انگليسى آن به اين شكل موجود نيست. مگر محتواى اين كتاب را بتوان بطور پراكنده در كتابهاى گوناگون مونتگمرى وات يافت.
زيرعنوان جلد اول كتاب «اسلام» بدين قرار است: «محمد و دورهى آغازين – حقوق اسلامى – حيات دينى». نگارنده نخست آغازههاى پژوهشهاى شرقشناسى در مغربزمين كه زمينههاى نگاه ويژهى غربى به شرق را فراهم ساخت، و سپس دورهى نگرش تاريخى – انتقادى به اسلام و بعد از آن جايگاه اسلامشناسى امروز را برمىرسد.
ويژگىها و سلوك جامعهى قبيلهاى عرب پيش از اسلام و دوران موسوم به جاهليت و نيز اديان باستانى سرزمين عرب و نخستين اديان توحيدى در اين خطه، زمينههايى بود كه بر بستر آن پيامبرى جديد دنبالهى اديان ابراهيمى پيش از خود را گرفت و سومين و آخرين دين از تبار ابراهيم را اعلام داشت.
مونتگمرى وات با دقتى در خورِ يك مورخ و اسلامشناس، به زندگى پيامبر اين دين نوين و نقش وى به منزلهى «پيامبر» از يكسو و «دولتمرد» از سوى ديگر اشاره دارد كه در شهرهاى مكه و مدينه جلوهگر مىشوند. چگونگى جمعآورى آيات قرأنى و ساختار كتاب مقدس مسلمانان، زبان قرأن و حروف پررمزو راز و ابيات و قافيهها و بطور كلى آموزهاى كه در پس اين كتاب وحيانى نهفته است، از جمله مورد غور و بررسى در اين كتاب هستند.
حقوق اسلامى، چه آنگونه كه در زمان پيامبر در دورهى صدر اسلام اجرا مىشد، و چه حقوقى كه منشعب از گردآورى احاديث و روايات بودهاند و نيز شكلگيرى مكاتب گوناگون، فصلى ديگر از كتاب را به خود اختصاص مىدهد. و فصل پايانى به آيين و مناسك دينى و نيايشى مىپردازد.
ارزش واقعى كتاب متوجه بيطرفى عالمانهى و پژوهشگرانهى آن است. هر جا كه پژوهنده ترديدى داشته، بيان كرده و هر جا كه يقينى بوده، مستند ساخته است. لازم به اشاره است، با اينكه در ايرانِ اسلامى گاه از مونتگمرى وات تجليل بسيار بعمل مىآيد، ولى از آثار پرشمار وى تنها برخى اندك به زبان فارسى ترجمه شدهاند. كمتر پژوهش دانشگاهى در تاريخ اسلام را مىتوان يافت كه به آثار شاخص وى با عنوانهاى «محمد در مكه»، «محمد در مدينه» و «پيامبر و دولتمرد» استناد نكرده باشد. جاى شگفتى است كه اين مجموعهى ارزندهى پژوهشى تاكنون به زبان فارسى برگردانده نشده است.
جلد دوم اين مجموعه كه ۵۰۰ صفحه را دربر مىگيرد، به فرآيند سياسى و انگاشتهاى الاهياتى تعلق دارد. در پى بخشى از فصل اول كتاب را به ترجمه مىآوريم، تا با شيوهى علمى و تحليلى وات آشنا شويم. وى از «خوارج» آغاز مىكند. يعنى هنگامى كه در سال ۶۵۶ ميلادى گروههاى ناراضى مسلمانان از مصر و بصره و كوفه راهى مدينه شدند تا نارضايتى خود را نزد خيلفهى سوم عثمان پيرامون مسائل مختلف به شكايت مطرح كنند.
مونتگمرى وات با استناد به تاريخ طبرى مىنويسد: از نامهاى قليلى كه به روايت آمده روشن مىگردد كه هر گروه تنها بخشى از اعراب مستقر در آن شهرها را نمايندگى مىكرده است و چندان تفاوت اقتصادى و اجتماعى ميان آنهايى كه از عثمان ناراضى بودند و آنها كه خلافت وى را مىپذيرفتند، نبوده است. اغلب اين مردان به قبايل ايلاتى تعلق داشتند و اين احتمال نيز هست كه رقابتهاى قبيلهاى نقش تعيينكنندهاى داشته در اينكه خلافت عثمان را بپذيرند يا بصورت يك جنبش فعال با آن از در مخالفت برآيند. خاندان قريش مكه از قبايل نامبرده متفاوت بودند و به نظر مىآيد كه در ميان ايشان اعضاى خاندانى نيز بودهاند كه در گذشته با خاندان عثمان كه بنىاميه باشد، اتحاد داشتند و از اين رو تمايل به حمايت از عثمان در ميان ايشان نيز بارز بود. اين در حالى است كه گروه رقيب كه از متحدان خاندان «مخزوم» بود، به مخالفت عليه عثمان گرايش داشت.
آندسته از مسلمانانى كه شكايتهايشان به وضوح خصلتى اقتصادى داشت «انصار» بودند كه جزو ساكنان بومى و پرقدمت مدينه محسوب مىشدند. اگرچه انصار به محمد، پيامبر اسلام در دوران دشوار مبارزاتش عليه مكىها يارى بسيار رساندند، ولى وضعيت اقتصادى ايشان وخيمتر از كسانى بود كه زمانى جزو مخالفان سرسخت پيامبر بشمار مىرفتند. با اين حال انصار به جنبش اعتراضى كه در ولايتهاى فتح شده توسط مسلمانان شكل گرفته بود، نپيوستند. اين انصار خود گفته بودند كه يكبار حمله به عثمان را عملى ساختهاند، ولى آنها بطور كلى بيشتر پشت صحنه بودند و به قيامكنندگان نه روى خوش حمايت نشان مىدادند و نه مانع از كار ايشان مىشدند.
يكى از عواملى كه به جنبش اعتراضى منجر گشت، اين واقعيت بود كه عثمان به افراد معينى در عراق زمينهايى واگذار كرده بود. از قرار معلوم در آن زمان اين امر براى يك مسلمان عملى عهد شكنانه بود، زيرا كه به نظر ايشان سرزمينهاى مفتوحه را نمىبايستى ميان كسانى تقسيم كرد كه در اين پيروزىها شركت مستقيم داشتهاند، بلكه همچون موقوفات براى تمام مسلمانان مىبايستى صالحانه اداره مىشدند. از سوى ديگر بر اساس قراردادى كه انعقاد شده بود مىبايستى اجارهبهاى زمينها به خزانهى دولت سرازير مىگشت. وات به نقل از بلاذرى مىنويسد: در واقع در موردهاى ويژهى نامبرده حق با عثمان بوده است، زيرا اين هدايا انواع خاصى از زمينها را در بر مىگرفت كه از همان آغاز به خليفه تعلق داشتند و نه به عموم مسلمانان.
وات در ادامه مىافزايد: حتا اگر اين هدايا با هدف تقويت ثبات و امنيت صورت گرفته باشد؛ امرى كه مىتوانسته منافع تمامى مسلمانان را تأمين كند، ولى ظاهر اين مسئله چنين بود كه در اين ميان يك بىعدالتى رخ داده است. در منابعى كه به ما رسيده، حتا خواست تقسيم تمامى سرزمينهاى مفتوحه نيز مطرح شده است. وات مىنويسد، هيچ رهبر مسئول و متعهدى ممكن نيست از چنين خواستى حمايت كند. ولى در اينجا سخن از احساسات مسلمانانى با تبار قبيلهاى مطرح است كه با نگاه تجّار مكى به اين مسئله مىنگريستند؛ به اين صورت كه از ولايتهاى فتحشده بايد حداكثر فايده را گرفت.
از سوى ديگر در شكايتها آمده بوده كه عثمان برخى مهمترين مقامها، مانند حاكم ولايتها را به افرادى از خاندان خود و يا خويشان خود سپرده است. وات با استناد به فهرستى از نام واليان كه در تاريخ طبرى آمده، مىنويسد، هرچند كه اين امر تا اندازهاى درست بوده، ولى عثمان دلايل قانعكننده براى اين كار داشته است. اگر او خويشان خود را بكار گمارد - و البته همه هم از سوى او گمارده نشدند! - به اين دليل بود كه توانايى ادارهى ولايت را داشتند و كاردان و وظيفهشناس بودند. هرچند كه در اين مورد نيز وى صلاح كل مسلمانان را در نظر داشت، ولى اين سياست وى نيز بار ديگر به نظر غيرمنصفانه مىآمد.
شكايت ديگر اين بود كه عثمان در مواردى از اجراى مجازاتهايى كه در قرأن پيشبينى شده سر باز زده است. يكى از اين موارد كاملا مشخص، مورد «وليد بن عُقبَس»، والى كوفه بوده كه او را مست يافته بودند و عثمان از مجازات وى پرهيز كرده است. (المسعودى: مروج الذهب) وات مىنويسد: اين بعيد نيست كه اين موارد در زمانى پسينتر مطرح شده باشند، يعنى زمانى كه اين بحث پيش آمده كه آيا كشته شدن عثمان به حق بوده يا به ناحق. ولى اين قابل تصور نيست كه اين نوع موارد در فكر شورشيان نقشى تعيينكننده داشته است.
شكاياتى كه سخن از آن مىرفته تنها براى توضيح شدت جنبشى كه عليه عثمان برانگيخته شد، كافى نبودهاند. شكايتها و شكوهها بطور كلى مبتنى بر اين واقعيت بودند كه شيوهى زندگى آن كسانى كه تا پيش از آن در قبايل بصورت باديهنشينى زندگى مىكردند، از بنياد دگرگون شده بود. اين دسته از مردمان و پيشينىهايشان زندگى خود را از طريق شترچرانى در بيابان و گاه شبيخون به ديگر قبايل و مناطق مردمان اسكان يافته تأمين مىكردند. مىتوان گفت كه اين افراد دستكم تا سال ۶۵۶ ميلادى ديگر به سربازان حقوق بگير بدل شده بودند. لشكركشىهاى نظامى به ديگر مناطق و كشورگشايىها به همان شبيخونهاى سابق شبيه بودند، فقط با ابعادى بزرگتر. ولى پس از اين لشكركشىها مردان رزمى ديگر به چادرهاى سياهشان بازنمىگشتند، بلكه در شهرهايى كه پايگاه نظامىشان بود، زندگى پرتجملى را آغاز مىكردند. در زندگى باديهنشينى صحرايى انضباط چندانى را نمىبايستى رعايت كرد، هرچند كه سنتهاى قبيلهاى مقررات خاص خود را داشت. رئيس قبيله سركردهى صورى قبيله بود. هرچند كه وى مسئوليتهاى معينى داشت، ولى در مورد تمامى امور قبيله به هر گونه كه تمايل داشت نمىتوانست عمل كند. در نظام جديد اسلامى بدليل ابعاد گستردهى عمليات نظامى و شمار بسيار كثيرى كه در آن مشاركت داشتهاند، نظمى سختگيرانهتر و سازمانى پيچيدهتر را ايجاب مىكرد. در نتيجه انسانها از يك زندگى بىپروا و بىغش صحرايى به زير نظارت يك بوروكراسى قدرتمند در غلتيدند و بىشك بسيارى اين احساس را داشتند كه زير چرخدندههاى شبكهى ادارى پرقدرتى قرار گرفتهاند كه گريزى از آن نيست.
وات مىنويسد: مشكل آنجا بود كه انسانها هم خواستار فوايد يك دولت سازمانيافته بودند و هم تحمل برخى جوانب آن را دشوار مىدانستند. با اين حال تنها عدهى كمى حاضر بودند بار ديگر به زندگى قبيلهاى روى آورند، از جمله يكى از همسران خليفهى اموى معاويه، بنام «ميسون» كه از او شعرى بدست ما رسيده كه با اين بيت آغاز مىشود:
چادرى افراشته در باديه / بِه ز كاخ سربه فلك كشيده
سرخوردگى از شرايط جديدى كه انطباق با آن براى بسيارى دشوار مىنمود، برآورده نشدن خواستهايشان بدليل ساختارهاى جديد اقتصادى، اجتماعى و سياسى باعث شد كه احساسات شديد و تنشهاى عصبى شكل گيرند. قتل عثمان را مىتوان آغاز مجموعهاى از انفجارهاى اعتراضى دانست. جنبش خوارج و شيعى را نيز بايد برآيند همين تنشهاى اجتماعى و روانى ناشى از وضعيت جديد ارزيابى كرد.
وات در اين كتاب خود به تفصيل به شكلگيرى جنبش شيعى و شاخههاى آن تا زمان حكومت عباسى، از جمله مكتبهاى اعتزالى و اشعرى، حنبلى و مُرجعى مىپردازد. فصل سوم كتاب به پيروزى سنىگرى بعنوان قطب مخالف شيعيگرى اختصاص دارد. در فصل چهارم فلسفهى اسلامى سدههاى ميانه را مىيابيم كه از دورهى ترجمههاى متون فلسفى و علوم طبيعى از زبان يونانى به عربى آغاز مىكند. به گفتهى ابن نديم، هرچند كه ترجمههايى از زمان بنىاميه در دست است، ولى جنبش ترجمه از دورهى سلسلهى بنىعباس آغاز شد و پس از دو سده به اوج شكوفايى خود رسيد. در اين فصل مونتگمرى وات به غوررسى در انديشههاى الكندى، رازى، فارابى، ابن سينا و نقد غزالى بر انديشهى فلسفى اسلامى و نيز به فلسفهى اسلامى در اسپانيا مى پردازد. فصل پنجم كتاب الاهيدانان اسلامى يك دورهى ۹۰۰ ساله، يعنى از ۹۵۰ تا ۱۸۵۰ ميلادى را دربرمىگيرد.
جلد سوم اين مجموعهى تاريخ اسلام، زير عنوان: ”فرهنگ اسلامى، جريانهاى معاصر و ديندارى عوام” در ۴۸۴ صفحه زير نظر خانم آنه مارى شيمل در سال ۱۹۹۰ انتشار يافت. فصلهاى مختلف اين مجلد را اساتيد اسلامشناس مشهورى به نگارش درآوردهاند.
فصل اول به قلم «تيلمان ناگل» (Tilman Nagel) پيرامون ”الاهيات و ايده ئولوژى در اسلام مدرن” نگاشته شده است.
فصل دوم توسط «كنراد ديلگر» (Konrad Dilger) به رشتهى تحرير درآمده است، زير عنوان ”شكلگيرى حقوق اسلامى”، از جمله دربارهى پيشزمينههاى حقوق اسلامى، حقوق خانواده و ارث، حقوق ثروت و حقوق جزايى.
فصل سوم كه به موضوع ”فرآيند شكلگيرى تاريخى فرقههاى اسلامى” اختصاص دارد را اسلامشناس ايتاليايى «بيانكا ماريا اسكارچا آمورتى» (Biancamaria Scarcia Amoretti) نوشته است. اين بررسى از آغازهى اسلام تا زمان حاضر را دربر مىگيرد.
خانم «آنه مارى شيمل» (Annemarie Schimmel) به موضوع ”تصوف و ديندارى عوام” پرداخته است و در حدود ۸۰ صفحه، با آغازههاى تصوف و عرفان، به بررسى انديشهى تمامى صوفيان و عارفان نامدار ايرانى و ترك دست زده است.
خانم شيمل در دو فصل ديگر به ”ديندارى سنتى” و نيز به ”شكلهاى بيان هنر اسلامى” مىپردازد.
«يوهان كريستوف بورگل» (Johann Christoph Bürgel)، اسلامشناس سوئيسى در فصل ديگرى موضوع خود را به جهان اسطورهها و افسانهها و تاريخ رستگارى و نجات در دورههاى پيش و پس از اسلام تا به امروز اختصاص داده است.
و باز فصل ديگرى از كتاب توسط خانم آنه مارى شيمل نگاشته شده است، زير عنوان ”اروپا و شرق اسلامى” كه ۵۰ صفحه از مجلد را در برمىگيرد. در اينجا بررسىاى مىيابيم از آغازههاى جنگهاى صليبى و نفوذ اسلام در سيسيل و اسپانيا، مغولان و تركهاى عثمانى در برابر اروپايىها و نيز تمامى تصوراتى كه تا سدهى نوزدهم اروپايىها در گسترهى فلسفه، انسانشناسى (آنتروپولوژى) و هنر و فرهنگ و ادبيات خود از شرق اسلامى داشتهاند.
«ويبكه والتر» در فصلى كوتاه به موضوع ”زن در اسلام” مىپردازد و «منير احمد» در فصلى كوتاهتر به معرفى تاريخچه و آموزههاى فرقهى اسلامى «احمديه» دست زده است.
و در فصل آخر «خالد دوران» موضوع ”اسلام در اكثريت و اقليت” را برگزيده كه به ايستار و رفتار مسلمانان در رابطه با دگرانديشان مىپردازد و مىكوشد زمينههاى تاريخى آن و نيز بروز چنين رفتارى در قارههاى مختلف چون آمريكا، آفريقا و تصور دوبودگى (دوآليستى) از جهان و درك نارسا از سكولاريسم را بررسد.
اين مجموعهى سه جلدى را مىتوان به تمامى علاقمندان يك پژوهش علمى در تاريخ اسلام توصيه كرد.
داود خدابخش
مشخصات مجموعهى سهجلدى كه هر يك به فاصلهى پنج سال انتشار يافتهاند:
W. Montgomery Watt, Alford T. Welch: Der Islam I. Mohammad und die Frühzeit – Islamisches Recht – Religiöses Leben. Kohlhammer Verlag, Stuttgart-Berlin-Köln-Mainz 1980.
W. Montgomery Watt, Michael Marmura: Der Islam II. Politische Entwicklungen und theologische Konzepte. Kohlhammer Verlag, Stuttgart-Berlin-Köln-Mainz 1985.
Munir D. Ahmad, Johann Christoph Bürgel, Konrad Dilger, Khalid Duran, Peter Heine, Tilman Nagel, Biancamaria Scarcia Amoretti, Annemarie Schimmel, Wiebke Walther: Der Islam III. Islamische Kultur – Zeitgenössische Strömungen – Volksfrömmigkeit. Kohlhammer Verlag, Stuttgart-Berlin-Köln-Mainz 1990.